-
چه کسی؟ایشون یا اوشون؟
پنجشنبه 14 خردادماه سال 1388 17:03
سال وفات امام خمینی من دانشجوی تربیت مدرس در مقطع کارشناسی ارشد بودم و فرزند چهار ساله ام سوار بر گردنم تو مراسم بهشت زهرا شرکت میکردم آن روزها خون گریه میکردم و با وجودیکه میدانستم برای مادری کردن باید زنده بمانم آرزوی مرگ میکردم دیگه حاضر نبودم ناظر بر آمدن خورشید بدون وجود امام بر سرزمینم باشم.ولی ماندم و چه تلخ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 خردادماه سال 1388 06:05
مناظره یعنی: بیار آنچه داری ز مردی و زور مهارت گفتگو یعنی چه؟ ادبیات گفتمان به چی میگن؟ من و شما هم مناظره کنیم ÷نجاه میلیون نفر نیگا می کنند؟ ممکنه بد آموزی هم داشته باشه؟ جوونا حواس شون هست چه چیزایی قبلا میگفتند جرم بود ولی الان توسط ...گفته شود شفاف سازیه؟ امنیت ملی و اقدام علیه آن بد ترین از این هم ممکنه؟ مثل...
-
انتخاب اصلح
چهارشنبه 13 خردادماه سال 1388 14:29
معنی انتخابات را بیشتر دارم متوجه میشم هر روز بیشتر و بیشتر آدم چیز یاد میگیره.میگن دعا کن صد ساله شوی ها تو این مدت بر دانش من نیز افزوده شد چه جوانان گل و گلابی چه کاندیدا هایی چه حرف و حدیث هایی چه اطلاعات ذیقیمتی چه قضاوت های منصفانه ایی! اینجوری پیش برم نادان از دنیا نرفته ام هنوز هم فرصت مونده تا من روشنم تر بشم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 خردادماه سال 1388 14:15
مرتب به من میگه التقاط این مردم منو کشته و من نمی دونم منظورش از التقاط دقیقا چیه میگه این مردم ملغمه ای هستند و من نمی دونم اینهمه اظهار نظر کردن او علامت چی میتونه باشه ادب را رعایت میکنه و در نهایت حیا و متانت درباره آدما نظر میده میگه این مردم خودشون را پای بند نمی کنند از هر بوستان گلی چیده اند و از هر مرام عقیده...
-
نقش زنان در پیروزی
سهشنبه 12 خردادماه سال 1388 10:12
زنانی که دغدغه فقر و تنگدستی همنوعان خود را دارند زنانی که همچون آسیه نگهبان روسلانند زنانی که با مال و جان و آبروی خود !!!!!!!!!!!! تنور انتخابات را گرم و شور و شعف مردم را افزون می کنند کیان اند؟ معرفی زنانی که کمر همت بسته اند تا نگذارند ....و تلاش میکنند تا سره از ناسره .... ولی آیا زنان موانعی هم احساس می کنند؟...
-
انتخابات با یاری جستن از مباحث روان شناسی اجتماعی
دوشنبه 11 خردادماه سال 1388 22:57
دانشجوها به جای گوش دادن درس میخوان بحث سیاسی کنند اجازه ترکتازی به دانشجویان نمیدم فریاد اعتراض شون بلند میشه که ما نمی تونیم آروم بگیریم و به درس گوش کنیم میگم از کلاس خارج شوید تا من درس را شروع کنم میگن پس همه مون می ریم میگم بفرمایید از همه غایب های امروز سه(۳) نمره کسر میکنم همه سر جاها می نشینند صدای تک کلاس هم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 خردادماه سال 1388 11:25
دیروز رفتیم مرکز مدرس (مرکز نگه داری بیماران مزمن روانی).تو فضای زیبای بیمارستان که درختانی سر به فلک کشیده و زمین رنگانگ از گل و چمن بود ساختمان هایی برای نگه داری از بیماران وجود داشت بیماران روانی که ظاهر اسفناکی داشتند در فضای بیمارستان در زیر درختان لمیده بودند راه می رفتند خوابیده بودند و منتظر گذشت ساعات صبح تا...
-
نقش مذهب در سلامت
پنجشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1388 12:06
روان شناسی بهداشت ، در سالهای اخیر اهمیت زیادی برای نقش راهبردهای مقابله و سبک زندگی افراد در چگونگی وضعیت سلامت جسمانی و روانی آنها قائل شده است. شیوههای مقابله ، تواناییهای شناختی و رفتاری هستند که فرد مضطرب به منظور کنترل نیازهای خاص درونی و بیرونی فشارآور بکار میگیرد. در مقابله مذهبی ، از منابع مذهبی مثل دعا و...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1388 09:22
نظر شما چیه کمی با هم از کار در بخش بیماران روانی بگویم؟ دانشجویان ساعت هفت و نیم صبح با کلی مشکل به بیمارستان فارابی می رسند بیمارستان فارابی دارای شش بخش روان پزشکی است چهارتا از بخش ها روان پزشکی مردان است و دو تا بخش روان پزشکی زنان.در بیمارستان واحد کار درمانی موسیقی درمانی آموزش به خانواده ها و ریلاکسیشن هم وجود...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 اردیبهشتماه سال 1388 14:02
بحث ادراک از جمله مباحث ارزشمند درس روان شناسی اجتماعی است.دکتر حمزه گنجی در کتاب روان شناسی عمومی خود آن را به خوبی توضیح می دهد دانشجویان ÷رستاری از کتاب دکتر گنجی استفاده کرده اند و در کلاس درس خود به شیوا ترین شکل ممکن برای هم درس را کنفرانس داده اند من نیز در جمع دانشجویان ترم دو دانشکده شنونده بودم و چقدر خوب...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1388 13:14
از وقتی متولد شد احترام و عزت داشت همیشه مورد توجه بود هر جا میرفت بر چشم ها قدم میگذاشت نمی دانست ممکن است روزی بیاید که از محبت بی نصیب شود آیا ممکن بود دوام آورد؟ ولی دوام آورد شاید به دلیل توشه ای که ذخیره داشت و اکنون او هنوز بر ÷ای ایستاده با وجودیکه چیز هایی دیده و شنیده که حدس نمی زد هضم کردنش آسان باشد آری او...
-
نه که فکر کنی نمی دونم ها
جمعه 18 اردیبهشتماه سال 1388 09:20
سلام فکر کنم شما هم متوجه شده باشین که من کم پیدا شده ام خب آدم پرستار باشه معلم باشه همسر باشه مادر باشه تک فرزند دختر باشه مشاور باشه اهل همدلی هم باشه دیگه وقتی براش نمی مونه که بخواد به علایق شخصی اش هم برسه(دلیل تراشی).من نمی دونم چی باعث شده این روزا فرصت نکنم بیام اینجا ولی شاید نداشتن کامپیوتر ،کند شدن سرعت...
-
من و دلتنگی ؟محاله
سهشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1388 05:53
یکی از دانشجوهایی که تو بخش با من کار آموزی داشت دختر فوق العاده با انگیزه ایی برای فعالیت های فوق برنامه بود.سمیرا به من شادی می بخشید وبلاگ نویس کلاس شون هم بود دوستانش هم دوستش داشتند در تمام مدت کار آموزی با بیماران وقت میگذراند و از زندگی شون شرح واقع جمع میکرد سمیرا دوست داشت برای تمرین نوشتن کار در بخش روان را...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1388 08:44
روز پرستار مبارک بادامروز در ایران روز پرستار است.در تالار شهید موحدی دانشگاه علوم پزشکی جشن بزرگی بر پاست.پرستاران دانشگاه علوم پزشکی حضور دارند و... من یکی از پرستاران ایران هستم پرستاری کردن من محدود به بیمارستان نیست من در همه جا به وظیفه مراقبت خود توجه دارم سعی من بر اینست که همواره هشیار باشم و به بهترین نحو...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 اردیبهشتماه سال 1388 05:19
روز سه شنبه صبح مسافر ما از راه رسید.مادرم که در گذشته پنجاه ساله ام هیچگاه تنهایم نگذاشته پس از شش ماه غیبت از کنارم،بازگشت.سفرش برای خودش تنوعیست.ولیکن سعی میکرد از رفتن اجتناب کند.به لطف خدا پسرانش از اصرار دست بر نداشتنتند و روز دوم آبان ماه سال گذشته ما را در حسرت دیدار هر روزه قرار داد و رفت.بعد از شش ماه باز...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 فروردینماه سال 1388 09:40
من آدم سیاسی ای هستم و درباره انتخابات خواهم نوشت ولیکن سیاسی بودن از نوعی که من هستم نوبره شعار های انتخاباتی کاندیدا ها ،جوانان را بیش از دیگر اقشار جامعه نشانه میگیره مثلا میدونند جوان شغل و همسر و خانه نیازش هست میگن ما شما را به نوایی می رسانیم شما قادر خواهید بود در همین دوره چهار ساله زیر بنای زندگی خود را...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 فروردینماه سال 1388 05:54
امروز سومین مطلب را راجع به کاندیدای ریاست جمهوری میر حسین موسوی خوندم.اصولا من تا روز انتخابات با کاندیدا ها کاری ندارم دقیقه نود تازه فکر میکنم چه بد شد دیر شد مطالعه نکردم و حالا به کی رای باید بدم و ازین حرفا.ولیکن گویا میر حسین موسوی از قوت مند ترین کاندیدا هاست که هر جا می رسیم مخالف و موافق درباره مواضعش و...
-
مادرانه
سهشنبه 25 فروردینماه سال 1388 12:42
این کوچولو داره چیکار میکنه؟با دم شیر بازی کردن؟نه ببخشید با گوش خرس....؟ ببینم خانوم خرسه.چه احساس داری که این نی نی کوچولو....؟ خانوم گربه تو هم یه جورایی ارضا خاطر روانی داری ها. از چشات معلومه وای وای وای اینو ببین یه جغله کره چه شادی و شعفی نصیب مادرش کرده! اینهمه کرنش؟دوستش داری؟چه جالب!کی این مهر و محبت را تو...
-
مادری
سهشنبه 25 فروردینماه سال 1388 05:49
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 فروردینماه سال 1388 09:04
میگه : سال ۷۱ بود.با همسرم و پسر کوچولویم که یکسال و نیمه بود و پسر بزرگم که ۹ ساله بود رفته بودم بازار(مجتمع پارک ) به محض ورود به اولین راهرو ها ،دیدم پسری که به همراه دوتا از دوستاش داره از پله های مجتمع بالا میآید به اونا چشمکی زد و در عرض چشم به هم زدنی با شانه راستش یه تنه ایی به شانه چپ دختر نوجوانی که همراه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 21 فروردینماه سال 1388 10:34
با سلام و تشکر از سرویس وب فارسی بلاگ اسکای و تشکر از دکتر ابراهیم صفری ،که مرا با این سرویس آشنا کرد و تشکر از همه بازدیدکنندگان محترمی که با حضورشان و گاهی اظهار نظر های شان ماندن و ادامه دادن را در من مورد تشویق قرار دادند و تشکر از لطف خدا که کمکم کرد بمانم و صبور باشم و بنویسم بتازگی از این امکان خوب کمتر استفاده...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 فروردینماه سال 1388 16:56
یکی را دوست میدارم ولی افسوس او هرگز نمی داند و این تقدیم به اویی که دوستش دارم ولی نمی توانم بگویم
-
آغاز سال نو
جمعه 14 فروردینماه سال 1388 08:06
سال نو آغاز شد برای بعضی آدما بسیار جالب بود برای بعضی ها خیلی زود عادی شد و برای بعضی ها هنوز هم جالبه. امسال خبر دار شدم دعوت شده ایم برویم نکاء. خیلی هراس داشتم که چه شود.؟ولی به خیر گذشت . صبح چهارشنبه پنجم فروردین راه افتادیم .ناهار راتو راه خوردیم و شام خونه عمو مجید پسرام تهران.صبح پنج شنبه در حالی عازم جاده...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 فروردینماه سال 1388 11:12
سفر ما با سلامت به پایان رسید و میتونم امیدوار باشم سال جدید را...
-
صدای کفش پاش میاد
پنجشنبه 29 اسفندماه سال 1387 04:45
سال نو در خانه کوچک ما با خرید هایی به انتخاب مامان شروع می شد بابا سعی میکرد در ایام عید هرآنچه را مادر اراده میکند تهیه کند مبادا خم به ابروی مادر بیاید کم کم ما با سنت دیرینه ایرانی عید نوروز درفضایی خوش بینانه آشنا شدیم و همانند والدین خود منتظر قدوم نوروز می شدیم در سالهای آخرین حضورم در خانه والدین نوروز رنگ...
-
مصاحبه تحت فشار
دوشنبه 26 اسفندماه سال 1387 16:45
دانشجوی جوانی که وبلاگ منو میخونه می پرسه خانوم چطور توانستید کنار همسرتان بیست و شش سال بمانید و زندگی تان از هم نپاشه؟ بعد هم گفت البته این یک تحقیق غیر رسمی است از کسانی که بیش از بیست و پنج سال با هم زندگی کرده اند. گفتم به تعداد سال هایی که در کنار هم زندگی کرده ایم نگاه نکن به میزان رضامندی بنگر . سوآل کرد آیا...
-
اینم آنچه منتظرش بودم
دوشنبه 26 اسفندماه سال 1387 05:56
امروز صبح در حالی از خواب بیدار شده ام که شش ساعت تمام در خوابی عمیق بوده ام.دیروز از ساعت هشت و نیم بعد از خوردن صبحانه مادر جناب همسر زنگ زدند که :؛عزیزم سلام،یه خانوم جوان، امین، زرنگ، دست پاک ،زبل، توانا و با پشتکار که قبلا میرفته خونه خواهر همسرت(دخترم)کمک < را خبر کرده ام بیاد دور و برت بپلکه ،کمکت کنه ،خونه...
-
هفده روز است منتظرم بگویم:
یکشنبه 25 اسفندماه سال 1387 18:42
از روز اول ماه ربیع الاول میخواستم بگویم که مادر بزرگ پسرام در چنین روزی قدم رنجه فرمودند تشریف آوردند خانه ما تا با ب بابا مامان راحع به ازدواج من و پسرشان مذاکره بفرمایند.آن روز در کمال خونسردی رفتم مزار شهدا تا در روز جشن تولد پیامبر و حضرت امام جعفر صادق(ع) با شهیدان مان جشن بگیریم و اعتنایی به جلسه خواستگاری...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 اسفندماه سال 1387 14:50
اصلا حواسم نبود که همین فردا میلاد با سعادت پیامبر است وگرنه امروز را مرخصی میگرفتم و برای روز تولد حضرت پیامبر شمع و چراغا را روشن میکردم.حواس پرتی این روزای من میتونه ناشی از فشار ناشی از عملیات بنایی در خانه و هم دانشکده نیز هم باشد.هر دو جا تا زانو خاک می رسد و من خیلی خوب توانستم بر اینهمه خاکی شدن صبوری کنم.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 23 اسفندماه سال 1387 05:55
صبح روز جمعه بیست و سوم اسفند میگه فقط هفت روز مونده به عید نوروز. بچه های کوچولوی محله را می بینم هر روز با مامانا از کوچه مون در حالی عبور میکنند که تو دستاشون لباس قشنگای عید شونه.تو محله ما فقر تو خونه ایی کمین نکرده ولی مینا تو محله مامانم اینا باباش به جرم تصادف منجر به فوت زندانیه مامانم نیست تا دست نوازش رو سر...