نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

حلول ماه رمضان مبارک باد

خیلی نگران بودم خواب بمونم و نتونم واسه دو تا پسر و همسرم سفره سحری ...بنابراین یک بار ساعت دو  نیمه شب و یکبار  ساعت سه از خواب پریدم و نهایتا ترجیح دادم ساعت سه و ربع از خواب بیدار شده مقدمات سفره سحری را... 

چه مبارک سحری بود 

ماه رمضان آغاز میشود و من بعد از پنجاه سال مرور می کنم همه سحر هایی را که به اتفاق خانواده بر سر سفره سحری دعای سحر گوش دادم و ... 

کاش میشد خاطرات همه تجربه کنندگان این عبادت را جمع آوری کرد (اعم از پرستاران شیفت شب ،بیمارستان ها ُکارکنان کشیک(آتش نشانی، برج مراقبت فرودگاه، پلیس) -نوجوانان- خانوما های پیر- پدر بزرگ ها و ... 

مطمئنم حرفای جالبی شنیده خواهد شد. 

من خیلی نرم و ملایم از سنین زیر دبستان با سحری خوردن مانوس شدم.پدرم که ظاهرا خیلی مذهبی نشان نمی داد مادرم را وامیداشت ما را بر سر سفره سحری بنشاند و یه جمع خانوادگی نیمه های شب چه جذاب می نمود. 

بعد ها در دبستان احساس سر شکستگی میکردم دوستانم روزه باشند و من...و هرگز بر خود نمی بخشیدم روزه خواری را به این میگن تربیت مذهبی فرزند و الان چقدر لذت می برم بدون اصرار من دو تا پسر گل به تبعیت از پدر  و خانواده پدری با استقامت مثال زدنی روزه میگیرند و چقدر جذاب است دیدن بیست نوه مادر بزرگ بر سر سفره افطاری.مادر بزرگ پسرام زنی که هر روز تلاوت قرآن دارد هم با دعای خیر و هم با راهنمایی پسر ها را در زمانه ای که..تربیت مذهبی نموده.وقتی از بعضی مسلمانان بعضی رفتار ها مشاهده میشود بیم آن دارم که...

ماه شعبان میرود دامن کشان

امروز آخرین روز ماه شعبان کوخگشت خانوادگی مردم اصفهان در دامنه کوه صفه بیایید ببینید چه خبره 

مردم اهل گشت اصفهان با این گردش نهایی میخواهند دل از خوردن و آشامیدن بکنند و آماده روزه داری شوند.گروه گروه جوانان و خانواده ها قدم در پارک کوهستانی صفه میگذارند تا به خود یاد آوری کنند هر چیز پایانی دارد و باید آماده شرایط جدید شد.ساعت شش تا حالا ما مهمان کوه صفه هستیم.صبحانه را اینجا صرف می کنیم و بعد راهی قرود به اصفهان و از سر گیری زندگی پر ازدحام خود می شویم. 

روزه گرفتن در ماه رمضان به خاطرمان خواهد آورد لحظاتی را که گرسنه بوده ایم و برای دریافت قرص نانی حاضریم ...مکانو رسپتور ها در مهده با جوجه و نان و اطعمه تحریک نمیشوند تا به مغز مخابره کنند بس این معده پر شده و با روزه داری شاخک های مکانو رسپتور ها دوباره حساس میشود و به اندک غذای دریافتی راضی میشوند و فرمان خوردن بس است را به مغز مخابره می کنند ان وقت به خاطرمان شاید بیاید که گرسنگانی هم در اطراف مان هستند که اگر از پر خوری دست برداریم انان هم میتوانند سد جوع کنند.اما امسال ماه رمضان در ماه ششم سال شهریور ماه است و بیش از غذا باید آب به بدن برسانیم .خوردن دو لیوان آب قبل از افطار  میتواند بی رمقی و بی حالی و بی جانی را مرتفع کند پس قبل از حمله به غذاهای سفره به هنگام افطار بهتر است دو لیوان آب معمولی نه گرم و نه سرد و نه شربت و نه معطر بلکه دو لیوان آب به معده و نتیجتا به رگ های خونی بدن تزریق کنید سپس دیس پلو را جلو کشیده با خورش مخلوئط کرده نوش جان...البته فاصژله بینم خوردن دو لیوان آب و خوردن افطاری از نوع غذا بهتر است مدتی معادل دو ساعت طول بکشد میدانم شدنی نیست کسی را که صبحانه و نهار می خورده حالا منع کنیم ولی اینجوری بدن شما بیشتر سالم میماند قبل از خوردن سحری نیز دو لیوان آب نوشیده باشید حالا میگید حتما باز هم با فاصله دو ساعت با این حساب در ماه رمضان نه تنها خوردن و آأشامیدن که خواب ما نیز دستخوش تغییر می شود.بله البته همین گونه است و من متاسفم برای تنبل هایی که حاضر نیستند بیدار شوند سحری بخورند و افطار تا افطار چیزی نمی خورندذ و نمی آشامند و درین ماه فقط بی حالی و بی رمقی را تجربه می کنند ببینم سر سفره افطار شما کسی جز اعضا خانواده مهمان هست?

روستایی با نام حاجی خادمی در میناب استان هرمزگان

پزشک روستای حاجی خادمی میناب دکتر عزیزیان هم استانی من است همسرش دانشجوی ما در سال ها ÷یش بوده و الان یه فرزند دارند .در روستای حاجی خادمی ماه رمضان خوبی خواهند داشت.به احتمال قوی این دانشجوی من اونجا احساس غربت خواهد کرد اگر در مسجد روستا با زنان روستایی مشغول ختم قرآن نشود و اگر توفیق داشته باشد روز های ماه رمضان آموزش به زنان روستا خواهد داد که چگونه فرزند پروری کنند و از تجارب زنان روستا یاد داشت هایی برای من خواهد فرستاد طرح خدمت پزشکان در روستا ها باعث شده روستایییان دور از مرکز هم پزشکان خوبی داشته باشند و همسران تحصیل کرده شان را با خود ببرند و بین شهر های مختلف همکاری و همیاری رخ دهد.مطمئنم دانشجوی جوان ما با همه امکانات محدود فرزند خوبی پرورش دهد.جالب است که همه دانشجویان ما خوشحال خواهند شد اگر در روستاها امکان آموزش کمک های اولیه داشته باشند تدریس این خانم دانشجوی ما برای بیماران بستری موفقیت آمیز بود ولیکن مدیریت خوب اهالی روستا میتواند این چشمه روشنایی را در آنجا مفید و موثر تر کند. از او خواستم وبلاگ نویسی کند از روستا عکس بگیرد و اگر میتواند از طریق صندوق پست برایم نامه ارسال کند منتظرش میمانم در ضمن برای سفر به آنجا دعوت شدم.شما تصور کنید دختری فعال در شهر اصفهان الان در آنجا چقدر قدرت مانور خواهد داشت مگر اینکه زنان روستایی به امید ویزیت پزشک او را هم در محوطه خانه بهداشت حین فرزند پروری ملاقات کنند

تولد داداش جوان تر از من

پریروز زنگ زدم به  آقا داداش ُکه چرا بیست و پنجم ماه تولدت بود یه کیک تولد و یه شمع چهل و پنج نخریدی ما را مهمون کنی جشن؟ 

میگه  : جالبه من باید دعوت کنم؟ یا شما ها که داداش تون چهل و پنج ساله شده ؟ گفتم اولا ناز کم کن که درین باغ بسی چون تو شکفت(در کدام باغ؟)  ما شش داداش تنی و بیشتر از اون داداش نا تنی داریم قرار نیست به مناسبت تولد هرکدام کلی زیر بار قرض بریم .گفتیم که بدانید به یادمان هست . همسرش و دخترش که همواره مشغول استراق سمع تلفن هاش هستند صدای ما را شنیده فریاد شادی شون بالا رفت که ای دل غافل عروسی و تدارک لباس برای عروسی جوتی جون برای ما حافظه باقی نگذاشته.بریم کیک تولد بخریم بحث بالا گرفته بود که نه خودمان کیک تولد بپزیم خرج مون این روزا بالا بوده.خلاصه دردسرتان ندهم فردای آن شب دخترک یازده ساله داداش وقتی از خواب بیدار میشه صبحانه میخوره و شال و کلاه میکنه که بره واسه بابا کیک تولد بخره و از اونجا که همسر داداش ام.اس داره نمی تونه مانع رفتن دخترک بشه و ساعت دوازده بود که تلفن خونه زنگ زده عمه خانوم تحویل بگیر حالا بلند شو برو دنبال دختر داداشت تو سپاهان شهر بگرد که ببینی از کدام قنادی میخواسته کیک تولد بخره. 

القصه با هزار هول و هراس دویده ام سپاهان شهر که تلفن خانم همسر داداش زنگم زده دخترم به اتفاق دوستش بازگشته ولی خب البته با دست خالی از کیک.داداش میگه خانوم خواهر میشه تو دیگه باعث دردسر و گرفتاری ما نشی؟.میگم شبنم خانوم تو چطور بی اجازه مامان میری خرید؟اونم کیک تولد که وزنش قابل حمل برای شما نیست؟میگه آخه بابام حاضر نیست کیک تولد بخره و من و مامان دوست داریم تولد بابا باشه.نشون به اون نشون امروز همسر برادرم متعاقب استرس شدید بیمار و بستری در بیمارستان شد.اینم از موضوع تولد چهل و پنجم سال زندگی داداش در این دنیای وانفسا

ما در کشور اسلامی زندگی میکنیم مردم ما مسلمانند و لمس بدن خود را توسط دیگران تجاوز تلقی می کنند حتی در کشور های غیر مسلمان بر پرستار لازم است به هنگام لمس بدن فرد بیمار کسب اجازه کند مبادا تجاوز به حریم خصوصی شخصی اش تلقی شود 

عبور از کنار افراد دیگر بدون در نظر گرفتن حریم شخصی شان اهانت به آنان است در مترو و اتوبوس که مردم به طور فشرده کنار هم ایستاده اند به حریم شخصی شان اهانت شده.در جاهایی که ازدحام فراوان است انسان ها حریم شخصی یکدیگر را نقض می کنند به هنگام حراجی لباس و مواد دیگر انسان هایی میتوانند وارد ازدحام جمعیت شوند که برای حریم شخصی خود ارزشی قائل نیستند.