نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

هشیاری

آغاز سال تحصیلی است.و به عنوان یکی از اعضا ء گروه بایستی در جلسه سیاست گذاری های آغاز سال تحصیلی شرکت میکردم.به نکاتی اشاره شد که ضرورتی نمی دیدم اشاره شود.مثلا دانشجو سرکلاس موبایلش خاموش باشد آدامس نجود آلبوم عکس هایش را نشان دوستانش ندهد وقتی کلاس را ترک میکند بازگردد.مگر چنین دانشجویانی هم هستند.؟پس چرا من تا به حال ندیده ام؟مراقب باشیم بعضی دانشجویان با خالی بندی ها شون پیش دوستانشان ما را به عکس العمل هایی وا ندارند که.....
نمی دانم چرا قتل ۲۲ کودک بیگناه باعث می شود ما فکر کنیم تمام جوانانی که با کودکی در حال صحبت اند قصد دارند آنها را بریایند ،مورد تجاوز قرار دهند و به قتل برسانند.
چگونه باید خود را مراقبت کنیم مبادا به عکس العمل وادارند.
حضرت علی از روی سینه عمر ابن عبدود برخاست مبادا از سر خشم و یا    به مبارزه طلبیدن او را به قتل برساند

مژده

تو شفا خواهی یافت و همتای تو در تمامی خاک یافت نخواهد شد.این درد تو را داتا ،این زشتی تو را خوش قلب و این تلخی تو را ملایم و این بیماری تو را نیرومند خواهد کرد چشم هایت ژرف نگر خواهند شد و گو ش هایت باز و پر طنین بر دهان مهر سکوت خواهی داشت و هنگامی که لب هایت را از هم بگشایی مژده خواهی داد.ترس به خودت راه مده. کی؟ بعد از سال های بسیار. چیز بیشتری نمی دانم. حتی اگر صبر برایت سنگین باشد صبوری کن ------------------------------------------------ اینجا را خواندم.به نظر من وبلاگ جالبی بودhttp://www.koorosh8behzad.persianblog.com/

یوگا

دوستان هم کلاسی دعوتم کردند کلاس یوگا.رفتم.و اندر خواص آن برایتان بگویم که در راحت سازی انسان معجزه میکند به شرط آنکه همانند من از دستورات مربی کلاس تبعیت کنید.شاگرد ممتاز کلاس شناخته شدم در فرمانبرداری.و مربی حاضر است برای تبلیغ کار خود آموزش رایگانم دهد

ای کاش همه مرئوسین میتوانستند چون من به رئیس شان اعتماد کنند.ای کاش همه فرماندهان فرمانبری چون من می داشتند. پس از عملیات یوگا در اولین جلسه آنچنان آرامشی بر من مستولی شده بود که همانند کوهها از جا تکان نمیخوردم.تدریس داشتم و تنها اضطراب میتواند مرا وادارد در مدت دو ساعت سخن بگویم.مانند بز به دانشجویان نگاه میکردم و برای گفتن حرفی نداشتم.آدرس مطالب کلاس را به آنان دادم و سوآلاتی را که میتوانند در باره این کلاس از من بپرسند در اختیارشان قرار دادم .از آنان خواستم مرا با سوآلات خود تخلیه اطلاعاتی کنید تا به هنگام مراجعه به کتاب های درسی کتابخانه با مشکلات کمتری مواجه شوند.به آرامی مینگریستم شان .به خانه که رسیدم خیلی خونسرد کارهای عقب مانده روزانه را (سر صبر) انجام دادم.

باز هم نوشتن

فکر میکنم مدت سه سالی را که تو اینترنت مطلب نوشتم از دست داده ام.آما این مانع ادامه نوشتنم می شود؟خیر.چرا .چون اگر نبود احتمال آنکه بدانم کسی مطالبم را میخواند انگیزه ای برای نوشتن نداشتم.من خوانندگان مطالبم را نمی شناسم.طرز تفکرشان را نمیدانم.اطمینان ندارم که تایید بگیرم.ولی سکوت آنان به من فرصت بیان طرز تفکرم را داده است.چه بسیار کسان که صفحه را فقط باز کرده و میبندند بدون آنکه بخوانند.چه بسیار کسان که میخوانند و تف و لعن می کنند.هستند کسانی هم که وقتی مطلبی را بخوانند نظرشان را مینویسند.هستند کسانی که بدشان هم نمی آید.کسانی هستند که کمی به فکر فرو می روند.و هستند کسانی که آنچه را میخوانند به عنوان یه مزاح یا........ ولی من احساس خوبی داشتم.کشش من به نوشتن درینجا میتواند نمره خوبی باشه که به وبلاگ نویسی داده می شود.گرچه بعضی پژوهشگران این موارد را استثنا بدانند و قابل اغماض بدانند. اگر بدانیم از صفر شروع کردن هم خوبه نومید از وبلاگ نویسی نمی شیم.

قلمرو و دفاع از آن

چه احساسی خواهد داشت هر خانمی که متوجه شود همسرش در خانه دلش جایی برایش باقی نگذاشته؟ این سوآل را باید خانم هایی جواب دهند که ازدواج کرده اند.و مطمئن نیستم این چنین کسان خواننده این صفحه باشند. با چشمان اشکبار روبرویم نشسته. میگوید:همسرم تو دفتر یاد داشت روزانه اش یه شعر را یاد داشت کرده.... پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد آن چیز که در دل بنهفتم به در افتاد بیقرار شده این روزا مرتب به ساعتش نگاه می کند.قدم می زند.آرام ندارد مگر در زندگی برایش چه کم و کسری باقی گذاشتم؟ ............... هق هق ......... خب با این اوصاف/ نمیخوام بهش نشون بدم تعجب می کنم و ازش بعید میدونم.مطمئنم بهش بر میخوره. باورم نمی شد او که علنا به همسرش بی اعتنایی میکرد اینهمه حساسیت پیدا کرده باشد.چه اهمیتی برایش دارد که قلب همسرش در گرو که باشد.؟او که هم اکنون در زندگیش با ایشان شریک است و همه مخارج زندگی را به بهترین وجه تامین میکند.دیگر از او چه میخواهد.؟فرزندان زیبایی دارد که به وجودشان مسرور می شود.چه شده؟ میگه: تازگی همسرم از زمین و زمان داره ایراد می گیرد.مطمئنم دیگه دوستم نداره.......... ] خب فکر نمیکنم درست باشه بهش بگم اهمیتی نداره.چون خانه دنیای زن است.بر خلاف مرد که دنیا برایش خانه ای بیش نیست.این را از نشانه های استقلال زنان نمی دانم که نسبت به مهر و محبت همسرشان بی اعتنا باشند. میخوام بهش بگم فرصتی به همسرت بده.تندی تو مشکلی را حل نمی کند.بیقراری تو نشانه بی اعتمادی تو به همسرت است.همیشه چندین و چند عامل دست به دست هم میدهند تا فردی را بیقرار و ناراحت کنند.با یکی دو تا سر نخ به او بد گمان شدن کمال بی انصافی است.خانم های دیگر برای تو احترام قائلند.و به حرمت تو به خلوت انس تو نزدیک نمی شوند.ولی مگر می شود با او حرف زد.خودش انبار باروت شده.به نظر می رسد بهتر باشد داروی آرام بخش مصرف کنه. ای کاش محبت نبود تا این زن اینقدر بیقرار شود.ای کاش همسران(آقایان) همان گونه که برای خودشان حقوقی قائل بودند به حق همسران نیز اعتنا می کردند.