نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

درگیری

سلام به راستی آیا درگیری کلامی میتونه مشکلی را حل کنه؟ اینجا تو وبلاگ ها که درگیری فیزیکی رخ نمیده در گیری کلامی میتونه تلافی کنه؟ من از هرگونه مجادله کلامی اجتناب می کنم ولی گاهی شاهد در گیری های کلامی هستم. به نظر من آدما هر کدام به آنچه خود دارند شادند و از اعتقادات خود دفاع میکنند پس عجیب نیست گاهی هم در گیری کلامی پیش آید. چه خوب است بدون ملاحظات اخلاقی هر چه می خواهد دل تنگ تان بگویید. از جمله خواص آن تخلیه هیجانی است. حق با شماست. به هر حال حرف زدن همه جوری میتونه خبر از سر درون دهد. و درون های ما همیشه هم رو فرم نیس. گاهی شادی گاهی غم این روزا به خوبی با احساست صادقانه بشری در تماس بوده ام و گرچه گاهی رنجش هایی هم داشته ام ولی سخنان راستی ارزیابی کرده ام عمر تان صد سال باد و عاقبت روز هایتان در نهایت شادی و نشاط

نوع مشکلات

تو اتوبوس نشسته بودم دختر خانمی میگفت چه مشکل داریم دختر شدیم ها هزار و یک جور دردسر داریم گاهی ....... وگاهی...... خلاصه این پسرا خوب راحتن ها دوستش میگفت باید پا درد دل اونا هم بشینی بعد بگی خنده ام گرفته این دختر کوچولو های دبیرستانی هم........ ولی خب میشه از حالا به این چیزا فکر کنند چه اشکالی داره؟ ولی واقعا آیا دخترا کمتر مشکل دارن؟یا پسرا؟ آیا مشکلات سنین دبیرستان همانند مشکلات دیگر دورانهاست؟ درسای دبیرستان هم بد جوری به دوش بچه ها سنگینی میکنه. جوونی هم مشکلات خاص خودش را داره

سلام چقدر خسته ام .و چقدر غمگین.پسر دایی ام با چشم گریان بر بالین مادر بیهوش خود نشسته.دارو درمانی ۱۷ ساله باعث خونریزی مغزی اش شده و به اغما رفته .امیدی نیست به هوش بیاید.سالها افسردگی ناشی از مفقود الاثر شدن پسر جوانش عاقبت او را .......... چه سخت است مرگ عزیزان را ناظر و شاهد بودن. باید دست روی دست بگذاریم تا از دار دنیا برود.پزشکان قصد جراحی مغز اش را دارند ولی امید نمی دهند. چه شاد بود همین یک ماه پیش که پسرش دانشگاه میبد در رشته کامپیوتر قبول شده بود. خداوند به شما طول عمر دهد گرگ اجل یکایک ازین گله می برد وین گله را نگر که چه آسوده می چرد هیچگاه فکر نمی کردم رویارویی با مرگ بار دیگر مرا درگیر کند ولی گویا هر بار با یک خبر مرگ عزیزی من غم عالم را بر سر خود تلنبار شده می بینم فکر نکنم هیچگاه با مرگ از در آشتی در آیم. گرچه در مرگ همسر همکارم دلداری میدادم مرگ اگر مرد است گو نزد من آی تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ من از او جانی ستانم جاودان او زمن دلقی ستاند رنگ رنگ ولی نمی توانم احساس عجز می کنم من ترس از مرگ قریب الوقوع را بیشتر از خود مرگ ترسناک می بینم

قدر دانی

از دوستان عزیزی که در نظر خواهی شرکت کردند تشکر می کنم.
گرچه چند تا مطالب دست نویس ام آماده است ولی نتوانستم ارسال کنم.
دختر دانش آموزی دیروز تو اتوبوس نوشته ها منو و خوند و آدرس گرفت بیاد اینجا ولی هر چی گشتم چیزی ندیدم نوشته باشه.(آره با اتوبوس می رم بیمارستان )
و تو اتوبوس سوژه های جالب می بینم واسه نوشتن
تا بعد که بیشتر بتوانم .....
خدا نگه دار

بحث شیرین در لحظاتی شیرین

سلام
چه منقلبم کرد رفتار اون خانمی که همسر بازیکن سرشناس را به قتل رسونده بود اعتراف هاش
از هر چی جنسیت هست بدم اومد
از زن هایی که عاشق مردای مهم میشن و ...
از حرفای چندش آورشون
از خجالت مردم
مقایسه اش کردم با خانم برنده جایزه صلح
و به خودم نهیب هایی زدم
واقعا چه گوناگونی هایی در رفتار ابنا بشر رخ میده.
با همسرم به گفتگو نشستیم راجع به این دو زن
راجع به رفتارهای مردایی ازین قبیل
و همسرم گفت
ای خانوم
اگه شما خانوما به دنبال تقویت خانم هایی آن چنان نباشید بر سر تون بلا هایی از این چنین زن ها میاد
و آنوقت هیچ فریاد رسی هم ندارید
چرا؟
چون گویند زن و طبیعت اش اینگونه است
آیا بهتر نیست برای زنانی احترام قائل شوید که طبیعت شان را در کنترل عقل شان گرفتند؟
تا شما چی بگین
منکه کلی محظوظ شدم
راستی این آقای همسر بنده از همسر خودش چیزی کم نداره ها
خوشم آمد