نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

من آدم سیاسی ای هستم 

و درباره انتخابات خواهم نوشت 

ولیکن سیاسی بودن از نوعی که من هستم نوبره 

شعار های انتخاباتی کاندیدا ها ،جوانان را بیش از دیگر اقشار جامعه نشانه میگیره 

مثلا میدونند جوان شغل و همسر و خانه نیازش هست میگن ما شما را به نوایی می رسانیم شما قادر خواهید بود در همین دوره چهار ساله زیر بنای زندگی خود را بریزی و آینده روشن خود را رقم بزنی ما سد هایی را که مانع رسیدن تو به اهدافت هست بر می داریم یا لا اقل بی خاصیت می کنیم 

تو بعد از اون بدون صرف وقت و انرزپی و هزینه میتونی به آرزوهات برسی 

ما شرایطی فراهم می کنیم با کمترین آسیب به بیشترین خواسته هات جامه عمل بپوشانی ولی اگر 

و این اگر است که بعد هم به فریاد کاندیدا ها می رسد 

ما گفتیم چنین و چنان می کنیم ولی خب میدونی

امروز سومین مطلب را راجع به کاندیدای ریاست جمهوری میر حسین موسوی خوندم.اصولا من تا روز انتخابات با کاندیدا ها کاری ندارم دقیقه نود تازه فکر میکنم چه بد شد دیر شد مطالعه نکردم و حالا به کی رای باید بدم و ازین حرفا.ولیکن گویا میر حسین موسوی از قوت مند ترین کاندیدا هاست که هر جا می رسیم مخالف و موافق درباره مواضعش و تحرکاتش مطلب مینویسند شاید بعضی ها احساس خطر کرده اند که میگن ببنید جناب چه فرمایشاتی داشته اند بعضی هم که موافقند و میگن فداش بشیم ببینید چقدر زیبا گل و گهر از دهان باریدن کرده اند.خلاصه اینجور که پیداست امسال دیگه من برای انتخابم دچار مشکل نخواهم شد و واضح و راحت میتونم بین دوغ و دوشاب کاندیدای مورد و علاقه ام را پیدا کنم. 

اما آنچه مرا واداشت این سطور را بنگارم همانا اعتماد به نفس کاندیدا ها بود گفتم با خودم من پنجاه سال دارم و هر گز مواضع خود را تشریح نکرده ام تا مدیری عضو شورای شهری نماینده مجلسی چیزی انتخاب شود حتی برای ازدواجم هم ننشستم تعین موضع کنم.چرا باید ما به کسانی رای دهیم که خودشان برای خودشان ارزش  و احترام قائلند؟مگر خود ماها آدم نیستیم ؟موضع نداریم مواضع سیاسی مواضع اقتصادی مگر تحرکات ما کمتر ارزش دارد؟ 

با خودم گفتم بهترین کار اینه که به خوانندگان وبلاگم پیشنهاد کنم :؛فرض کنند قراره به ریاست جمهوری ایران انتخاب شوند تا دیر نشده مواضع سیاسی اقتصادی فرهنگی نمی دونم چی چی شون را اعلام کنند انتخاب هم که نشوند مهم نیست لا اقل از این یه دونه حق که تا حالا کسی به رسمیت نشناخته استفاده کنند؛ 

و اما من و مواضع ساسی ام 

من و مواضع اقتصادی ام 

من و مواضع فرهنگی ام 

ما چقدر این حرفا را شوخی میگیریم 

و کاندیدا ها چه جدی برخورد میکنند 

تو این ریاست جمهوری شدن چه خبرهاست که ما نا آشنا ها به حق.ق شروندی بی خبریم و هرگز دنبالش را نگرفته ایم 

به قول یه دوستان حق گرفتنی است 

جالبه ما نه تنها دنبال گرفتن حق مون نیستیم که نمی شناسیمش 

ما نمی دونیم چه حقوقی داریم 

چون تا اومدیم بگیم من نیز حق دارم که 

گفتند ساکت خاموش چنین حقی نداریم و ما باور کردیم  

حتما درست میگن 

یه زن 

یه بچه یه شهروند  

یه مسافر اتوبوس 

یه مراجع به دادگاه خانواده (نه هر اداره ای)یه همسایه 

یه دانش آموز  

یه دانشجو 

با حقش آشنا نیست 

تا هم ادعا میکنه حقم را میخوام 

میگن 

نه درست متوجه نشده ای 

این حق تو نبوده 

برو درست بفهم حق تو چیست 

یه خانومه را می شناسم سر و گوش آب میده ببینه کی از کجا پول و پله به جیب زده 

میگه اگر حق منو ندیدن تو بوق و کرنا میکنم 

مفتضح تون میکنم 

مگر اینکه حق مرا هم بدین 

اون وقت ما ها بعضی هامون..... 

به نظر من ما باید ببینیم چگونه میشه در چنین فضایی که برای بعضی ها حق قائلند و بعضی ها را....میدونند 

مادرانه

  

این کوچولو  

داره چیکار میکنه؟با دم شیر بازی کردن؟نه ببخشید با گوش خرس....؟ 

ببینم خانوم خرسه.چه احساس داری که این نی نی کوچولو....؟ 

 

خانوم گربه تو هم یه جورایی ارضا خاطر روانی داری ها. 

از چشات معلومه 

 

وای وای وای اینو ببین 

یه جغله کره چه شادی و شعفی  نصیب  مادرش کرده! 

 

 

اینهمه کرنش؟دوستش داری؟چه جالب!کی این مهر و محبت را تو سینه شما مادرا گذاشته؟ 

واقعا اگر نبود مهر مادرانه کودکی متولد میشد رشد میکرد؟پا میگرفت؟ 

 

گوارای وجودت این لذت دوست داشتنیه حق داری 

 

خدای من!صد سال به این سالها 

(اوا ببخشید لحظات تون همواره این چنین باد )

 

دیگه بهتر از این نمیشه 

دیشب تو اخبار شبکه سراسری در مورد داروهای سقط جنین تقلبی و قاچاق که با قیمت گران به فروش می رسید شنیدم 

بعضی انسان ها از حیوانات به مراتب ...بلکه بیشتر  

اسفل بودن  

وقتی می بینم ماریا دل نگرون تربیت فرزندشه وقتی می بینم مادرای دنیای وب با چه ذوقی از قدم ورداشتن و به سخن آمدن و مشق نوشتن بچه شونمی نویسند وقتی می بینم  به وجد میان 

با خود میگویم پس چرا؟ 

عکس یه خانوم مرغه مادر تو وبلاگ دوست نازنینم باعث شد سر شوق بیام و متمایل به نوشتن این سطور شوم

میگه : 

سال ۷۱ بود.با همسرم و پسر کوچولویم که یکسال و نیمه بود و پسر بزرگم که ۹ ساله بود رفته بودم بازار(مجتمع پارک )
به محض ورود به اولین راهرو ها ،دیدم پسری که به همراه دوتا از دوستاش داره از پله های مجتمع بالا میآید به اونا چشمکی زد و در عرض چشم به هم زدنی با شانه راستش یه تنه ایی به شانه چپ دختر نوجوانی که همراه خواهر و مادرش از پله ها پایین می رفت زد. 

دست راستم را که به پسر هشت ساله ام داده بودم از دستای کوچولویش در آوردم و با سرعت غیر قابل باوری به طرف چپ صورت آن پسر که حالا به روبروی من رسیده بود و از شاهکار خود شادمان میخندید نواخنم. 

آنچنان یکه ایی خورد. 

گفت چرا می زنی؟ 

گفتم .چون تنه زدی. 

گفت به شما تنه زدم؟ 

 گفتم نه. خودت میدونی به کی. 

در همین اثنا بوتیک داران جمع شدند 

 گفتند خانم چی شده؟ 

و همسرم هم سر رسید. 

گفت چی شده.؟ 

گفتم هیچ، برویم. 

پسرک داد می زد 

 هوار می زد . 

شاکی بود 

 ولی بوتیک داران او را به گوشه ایی بردند و ساکتش کردند. 

همسرم از من پرسید چی شده؟ 

 قول دادم رفتیم خونه واسه اش تعریف کنم. 

ولی تعجب کردم 

 چگونه وقتی پای هم جنسانم به میان می آید می توانم اینقدر نامهربان باشم. 

حتی به پسرک کوچکی که با دست چپ تو بغلم گرفته بودم فکر نکنم.
بعد که تو خونه واسه همسرم تعریف کردم 

 گفت:تو حتی اگر به خودت هم تنه میزدند درست نبود صداش را دربیاوری  

 اون وقت بدون دریافت حق الوکاله از دیگران دفاع می کنی؟ 

دیگرانی که با کرامت گذشتند و رفتند  

و از ترس آبرو شان چیزی نگفتند.؟ 

چگونه تو فکر نکردی ممکن است آن پسر فرد وقیحی باشد ؟ 

و فرزند کوچک مان را تلافی کرده به زمین اندازد؟ 

شاید با خودت فکر هم کرده ایی خیلی شجاعی. 

یک مادر بیش از هر چیز بهتر است به وظایف مادرانه اش توجه داشته باشد  

بعد ژاندارمی کند. 

به علاوه اون پسر جوان بنابر اقتضای جوانیش ممکن است این رفتار ناشایست را مرتکب شده باشد 

 که نیازمند دادگاه و حکم قاضی و .....است  

که شاید آن دخترک او را ببخشد 

.مگر تو هم خودت فاضی و هم مامور اجرای حکمی؟ 

که...... 

تو متوجه نیستی باید همان قدر آن پسرک خطا کار را دوست بداری 

 که بر آن دخترک معصوم رحم آوردی؟
خلاصه 

 آن روز خرید هم کردم  

و هرگز هم متوجه نشدم اشتباهی مرتکب شده باشم. 

چرا که می بینم بعضی دخترکان به لطافت گل در جامعه مان........
اگر می دانستم روز هایی را خواهم دید که....... 

چه می کردم؟
حالا بعضی افراد معترضند که 

 چرا ........نمی گویی و یا چرا.......نمی نویسی