نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

مگه مهمه؟

سالها پیش(۴۷ سال)در چنین روزی خانواده منتظر خود رابا قدوم خود از انتظار در آوردم.خب سونوگرافی که نبوده تا مامان مطمئن بشه آرزوش بر آورده شده و پس از داشتن دو پسر و یک دختر دومین دختر خواهد آمد.حالا جفتش جور بود.دو پسر داشت و دو تا هم دختر و قصه بچهدار شدن  میتونه به همین جا ختم به خیر بشه.ورود قدوم نحیف و نازک من به خانواده با نقل مکان کردن مامان به جایی نزدیک محل کار بابا مصادف میشه و چارقد سفید های فامیل حمل بر خوش یمنی قدوم نوزاد متولد شده میدانند و الکی الکی بدون چک و چانه زدن یه محبوبیت رقم میخوره.خب در چنین فضایی به دنیا بیایی و رشد کنی باید هم اینقدر خوش بین باشی.آخه فرق هست بین فرزندان ناخواسته و فرزندان خواسته در ترتیب دادن آداب تربیت و تادیب.فرق است بین دختری که به دنیا میاد که جفت فرزندان جور بشه و اون دختر که هفتمین دختر خانواده بدون پسر است اونم تو خانواده ایی با فرهنگ روستا که اسمش را بذارن گل بس.همین بس.طلا بس.

القاءات چارقد سفید های فامیل حتی روی بابا هم که خودش را عاقل تر از مامان میدونست موثر واقع میشه و این نوزاد از راه رسیده بی هنر میشه یه چیز دیگه.تا اینجا قضیه که خوب و عالیه.خانواده احساس بسندگی میکند.اگر نوزاد از راه رسیده مردنی و بی ریخته به عوض یه خواهر ملوس و ملیح و دو تا داداش بزرگتر داره که مراقبتش کنند و در حفظ وجودش از گزند حوادت پدر و مادر را یاری رسانند.جای پای خوب محبوبیت های پنج سال اول تولد میتونه آدمو سالها سر پا و بشاش نگه داره.

از کارگزینی زنگ زدند خانم هفته آینمده که تولد تان هست مبارک باد اگر تا اونوقت مرخصی بودم پیاپیش گفته باشم.این چیزا زود از خاطرم محو میشه.ساعت ۷ و پنجاه و هفت دقیقه بود تو تاکسی بودم که یه مسیج اومد تولد تولد تولدت مبارک.جا خوردم سور پریز شدم.خیلی هم متعجب چطوری یادش مونده خیلی هم خوشحال.اومدم دانشکده رئیس دانشکده میگه خدا خدا کردم یادم نره به تو بگم تولدت مبارک.میگم تو نه شما ببخشید آقای رئیس.تازه یادم اومد که مامان هم تولدش بیستم بهمن بوده و من غتفل بوده ام.من هم تلفن را برداشتم و یه زنگ به مامان که تولدتان مبارک.هفتاد سالگی تون را با یه کیک و یه شام بیرون چطورین؟

گریه

گویند حضرت نوح بسیار گریه میکرد.این روز های اخیر روزهایی بودند که در مجالس عزای حسین میتونستی شاهد اشکها باشی.من زنایی را که تو این مراسم اشک میریزند خیلی دوست دارم.با خودم میاندیشم آیا میدونه چرا باید اشک بریزه؟اشک بر چه؟به نظر من آدمای رقیق که میتونند گریه کنند جالبند.یه جورایی هنوز انسانند.گویند تنها موجود ضاحک آفرینش انسانه(گاهی هم میگن تنها ناطق آفرینش)ولی من دلم میخواد بدونم آیا دیگر موجودات هم میتونند اشک بریزند.چندی پیش داستان سگی را که در حرم امام رضا (ع) اشک ریخته بود به همه ما ها ای میل کردند.واقعا اشکها زبان هم دارند؟پدیده ریزش اشک از چشمان انسان به هنگام....یکی از بزرگترین اسرار دنیاست.

گریه زبانی خاطره انگیز است و در عین حال تعبیر نادرستی از آن به عمل می آید(در غالب موارد).شاید اگر در حضور دیگران یا خلوت اشک بریزید احساس شرمندگی کنید.ثابت شده گریه از نظر فیزیولوژیکی باعث نرم شدن چشم و خروج مواد سمی از چشم می شود.روابط بین انسان ها را مستحکم می کند،همانقدر که بسیار گریستن برای تندرستی زیان آور است سرکوب گریه و عمل گریستن نیز باعث اختلال در آرامش ذهن و روابط دوستانه میان افراد می شود.

کتاب :  زبان اشک ها ، نوشته :   جفری ایی کاتلر    ترجمه : طاهره جواهر ساز   نگاهی روان شناختی به گریستن داره.

 

یه نشست

جالبه که من از جانب دانشکده به عنوان مسئول بسیج کارکنان معرفی شده ام.منکه با وجودیکه علاقه وافر به رفتاری بسیجی هرگز عضو بسیج نشده ام و تنها اندیشه بسیجی بودن داشته ام.هدف اولیه بسیج نیرو ها برای مقابله با سختی های غیر مترقبه برایم بسیار محبوب بود.داوطلب کمک رسانی بودم و احساس مفید بودن داشتم.ولیکن سالهاست که برای شرکت در فعالیت های اجتماعی باید سد بزرگ مزاحمت همسر را پشت سر گذارد و من ابدا و اصلا حوصله ندارم برای انجام کارهای عام المنعه منت از همسر بکشم که ایشان قیافه حق به جانب بگیرند و پشت چشم نازک کنند که چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است و بعد همه به پشتیبانی ایشان در آیند که بله حق با همسرت است و تو عقل معاش نداری و نمی فهمی انسان موظف است اول به اولین لایه اطراف خود توجه داشته باشد و بعد به دیگر امور بپردازد.شرکت در جلسات بسیج بانوان در طی سالهای گذشته احساسات متفاوتی را در من بر انگیخته ولی روی هم رفته سنبه پر زوری نبوده که من قبول زحمت کنم.امروز با نماینده رهبر در دانشگاه علوم پزشکی اصفهان یه نشست داریم امیدوارم بتوان راضی بر گردم و موجبات اندوه و یا تاسفم فراهم نشود

شرح علل غیبت

روز دوازدهم بهمن بنا به روایت تاریخ روز ورود امام وبنا به صلاحدید دولتمردان  مملکت روز آغاز دهه فجر است.روز ورود امام همه ماها(من و دوستان و آشنایانم)جلو تلویزیون منتظر فرود هواپیمای ایشان بودیم .منکه تهران نبودم و حول و حوش خودم تا شعاع همسایگان و دوستان و آشنایان هیچ کس تهران نرفته بود ولی بعد ها همکلاس پسرم از مادرش شنیده بود که هیئت استقبال از آمام پدر و مادرش بوده اند.چه روز هیجان بر انگیزی بود!

این چند روز گذشته به علت اشتغال به طراحی سوآلات امتحانی دانشجویان فرصت نشد بنویسم.

گرچه حرفای زیادی بود که بنویسم.

حالا سر فرصت می نشینم و حرفامو ردیف میکنم تا قابل نوشتن بشن.

خوشحال میشم وقتی می بینم از جایی که فکرش را هم نکرده ام پیام های محبت آمیز می رسد و خستگی را از تن می زداید

شاید بنویسم که از اتوبوس حین پیاده شدن افتادم.شاید بنویسم بعد از سالها با ریاست جدید دانشکده خوب برخورد کردم.شاید بنویسم با داداش کوچولو به خاطر مامان چه بر خورد تندی داشتم.همه چیز بستگی به این داره که حالم چگونه باشه.سبکبال میگه حالش بهتره خدا را شکر

نشست زنان دانشگاه علوم پزشکی اصفهان با.......

ریاست دانشگاه علوم پزشکی اصفهان دکتر شاهین شیرانی در نشستی که با نمایندگان بانوان بیمارستان ها و مراکز بهداشتی درمانی استان اصفهان(شهر اصفهان و شبکه های بهداشتی درمانی استان)داشتند اعلام فرمودند اینجانب آمادگی خود را جهت به کار گیری نظریات و پیشنهاد های شما در ادره این دانشگاه دارم و به شما نوید میدهم وزارخانه بهداشت و درمان نیز قصد دارد از نیروهای بالقوه استان در جهت بهبود وضعیت بداشاتی کمک بگیرد.

در پایان نشست دوساعته ریاست دانشگاه علوم پزشکی اصفهان نمایندگان بانوان ادارات و شبکه های بهداشتی درمانی پیشنهادات خود را به مشاور ریاست دانشگاه در امور بانوان تقدیم داشتند.این نشست صمیمانه اولین و بی نظیر ترین  نشست در نوع خود در طول مدت ده سال گذشته بوده است.