سلام فکر میکنید آدم درباره چی بنویسه ؟جالبه؟واسه چی بنویسه؟نصبحت کنه؟درد دل کنه؟.تراوشات ارزنده مغزی شو یاد داشت برداری کنه؟مبادا یادش بره؟هه هه
جالبه که ما هایی می نویسیم که یه جورایی فکر میکنیم حیف از ما که کشف نشدیم.و یا چه خوب فلان کس هم آنچه را من می دونستمش می دونست.هه هه .واقعا از خودم خنده ام میگیره که دنبال یه سوژه نوشتن می گردم.همین من ،وقت هایی هست که دارم خفه میشم و نمی دونم تو کدام چاهی سر م را بکنم فریاد بزنم.خدا را شکر که وبلاگ ها هست برای مواقع....
ولی خب الان هیچ چیز ندارم که بگم نه که فکر کنید نمی دونم چطوری بگم ها....نه اصلا حرف ندارم.آخه زدم بر طبل بیعاری تا عالم مربوطه اش را ببینم.امروز می خوام دراز به دراز بخوابم و به آسمون نیگا کنم آنقدر که احساس کنم دلم مث آسمون گشاد و پهناوره و توش خیلی جا داره.آخه حرفام بوی گریه میده و بهتره تا مدتی سکوت را که زینت هر زنه آویزه گوش کنم.شما فکر می کنید موفق بشم؟آره بابا من گاهی وقتها حریف خودم میشم.همیشه هم افسار پاره نمیکنم.گاهی به خودم میگم ببین برای کی میگی.؟کی اینا را که تو احساس می کنی می فهمه ؟حالا سری تکون میدن دلت خوش باشه باورت شده؟بابا این مردوم مهربونند ،خیر اند ،می خوان در راه خدا کاری کرده باشن .میخوان منصفانه رفتار کرده باشن .وقت شونو میذارن واسه ات. حالا فکر نکن که ادراکی همانند خودت(عکس گونه)از قضایا دارند.پاشو