نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

پیرامون چت

به من میگن چندین و چند سال هست تو اتاق های چت فعالانه مینویسی خب بگو حالا چه چیزا گفتی و چه چیزا شنیدی؟

میگم سعی کرده ام تو اون فضاها کلامی کردن افکارم را بهبود بخشم و از علمای سخن نیز کمک بگیرم.

میگن خب تعریف کن.ما سراپا گوشیم

منم آغاز میس کنم که

بله

اول از همه از سعدی اینو به میان آوردم که

هنرور چ بختش نباشد به کام    به جایی رود کش ندانند نام

پس اینه که ماهایی که مردم گریزی را پیشه ساخته ایم و تو چت فعالیت می کنیم

گاها پیش آمده تو اتاق های عمومی چت بگو مگو هایی را ناظریم

نوشته ام

دو عاقل را نباشد کین و پیکار   نه دانایی ستیزد با سبکبار

اگر نادان به وحشت سخت گوید    خردمندش به نرمی دل بجوید

دو صاحبدل نگه دارند مویی  همیدون سرکشی و آزرم جویی

 

گاهی تو اتاق های چت پیش می آید آدما دلبسته میشن

مباید بستن اندر چیز و کس دل      که دل برداشتن کاریست مشکل

یا پیش آمده گفته باشم

سخنی در نهان نباید گفت   که بر انجمن نشاید گفت

تو اتاق های چت اتفاقاتی می افتد که نوشته ام

الا تا نشنوی مدح سخن گوی    که اندک مایه نفعی از تو دارد

که گر روزی مرادش بر نیاری     دو صد چندان عیوبت بر شمارد

 

حرفای قشنگی تو اتاق های چت که شنیده ام و نمی دونسته ام

آنکس که بدم گفت بدی سیرت اوست

وآنکس که مرا گفت نکو خود نیکوست

حال متکلم از کلامش پیداست

از کوزه همان برون تراود که دراوست

کسانی مرا به بی عقلی متهم ساختند و من

در جواب از سعدی جوابی آوردم

من اگر با عقل و با امکانمی   همچو شیخان بر سر دکانمی

 

 

عام الفیل و تولدش

تولدت مبارک رهنمای تاریکی هایم.تو بهانه زنده ماندنی.تو به زندگیم مفهوم بخشیدی.با تو آشنایم ولی از تو جز محبت هایت چیزی نمیدانم.برایم جاذبه داری

التماس دعا

این روزا سرم خیلی شلوغه.توفیق نوشتن کمتر نصیبم میشه.گرایشم به ته نشین شدن بیشتره تا فعال بودن.میگن چون گل وجودی آدمی از لجن ته نشینه اینجوری هستی.این روزا همیشه خسته ام و احساس نیاز به استراحت دارم.تو بخش با نه نفر دانشجو و سه چهارتا بیمار سر و کله می زنم به مدت ۴ ساعت.وقتی می رسم خونه ناهار و شام و کارهای خانه.دمار از روزگارم در آمده.خرید هام به تعویق افتاده.شستن لباس ها پختن غذا عالی انجام نمیشه.و من کوفته و هلاک.حضرت آقای همسر که از نظر من همه عمر بیست و سه ساله زندگی مشترک عمده فعالیت هاش بیرون از خانه بوده خسته تر از همیشه میاد خونه.چرا که دارن کارخانه آب معدنی کنار چشمه های آب کوهساران فارسان را راه اندازی میکندد.و من طفل معصوم با دوتا پسر همیشه گرسنه و همیشه منتظر خدمات رسانی.میخوام گله و شکایت کنم می بینم ناسپاسی به درگاه خداوندی است که همه چیزای خوب عالم را به من داده.میخوام ساکت باشم می بینم نمیشه.نمی تونم.این روزای داداش کوچولویی که برایم مث یه پسر بود به خاطر آنکه وسوسه شده درباره خانم محترم همسرشان سوسه آمده ام با من قهر فرموده اند.مامان چون عازم سفر به خارج از کشور است مشغول تهیه سور و سات سفره و دیگر برادرانم گرفتار کارهستند کلی تنهایم گذاشته اند.دارم خودم را آماده شرکت در اولین همایش سراسری تکنولوژی ،ارتباطات و بهداشت روان میکنم که دانشگاه علوم پزشکی اصفهان برگزار میکنه.هنوز مطلب تاثیر هرزه نگاری بر بهداشت روانم به پایان نرسیده.فرصت هم تا سی و یک فروردین بیشتر نیستمیترسم اول و دوم تیر ماه دست از پا دراز تر برم بشیبنم تو سمینار و بعد نمره ارزشیابی سالیانه ام ارتقا نیابد.اومدم از شما ها عاجزانه تقاضای دعا کنم.میدونم فرشتگانی چون شما که به کلبه ام سر می زنید مستجاب الدعوه اید.فقط بگویید خدا بر من رحم آورد و قدرت هماهنگ شدن با فشار ها را نصیبم فرماید.

تولدشه/مبارکش باد

پایان سه سالگی و آغاز چهارمین سال بلاگ اسکای را به مدیریت آن تبریک میگویم.من نیز قریب مدت سه سال می شود اینجا همدم و هم نفس دوستانم .

خیلی راغبم بدانم چه چیز باعث میشه یه سایت امکانات نوشتن را در اختیار دیگران قرار دهد.

به من آموخته اند سلام.........(یک طایفه در ایران)بی طمع نیست و یا گربه در راه خدا موش نمی گیره و یا کاسه رود جایی که قدح باز آید و همینا باعث میشه متحیر بمانم چه چیز بلاگ اسکای را واداشته یک سری امکانات در اختیار دیگران قرار دهد.سود مورد انتظاری که می برید چیست و آیا به انتظارت خود دست یافته است کم و بیش ؟یا نه؟بعضی دوستان تا با مواردی از تعطیلی های موقت مواجه شدند دلسرد شدند و رفتند دومین خریدند.ولی ما ماندیم و شاهد تغییرات و تحولات رو به بهبود بلاگ اسکای بودیم.موفقیت دوستان دیگر عضو این سایت آرزوی ماست.ابی   http://http://saf.blogfa.com /به من پیشنهاد داد اینجا بنویسم یادش به خیر

گلایه از قشر جوان تر از خودم

جالبه که جوانان وقتی بشنوند یه آدمی تو سن و سال من حرف میزنه و از تجارب اش براشون میگه با نخوت و غرور میگن گذشته به تاریخ پیوسته و تو از زمان گذشته ایی و گذشته را ارزشی نیسیت حال را دریاب و با تبختر از امثال من عبور میکنن.میتونم بفهمم چرا اینکار را میکنند چون به هر حال من نیز یه روز جوان بوده ام و چنین رفتار هایی با مسن تر از خود کرده ام چون ما وقتی جوان هستیم نمی خواهیم دیگران خود را همه چیز دان بدانند و به خرج برمان ندارند و همش بخواهند ما عامل اجرای ِآنان باشیم.ولی نخوت و غرور هم حدی دارد.چگونه است که آنان حتی از منافع خویش میگذارند تا با سیلی صورت را سرخ نگه داشته باشند که سرم را سر سرس متراش ای استاد سلمانی که ما هم در دیار خود سری داریم و سامانی