نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

دیشب داشتم تبلیغ فیلم عشق گمشده را میدیدم که یه فراز از سخن پدر به دختر(هرگونه عکس العمل تو به او وارد شدن در بازی ای است که او شروع کرده)به نظرم جالب رسید.در وبلاگ ها این روز ها از قول اقلیما خوانده ام که پدران به دختران خود آزار جنسی می رسانند و این را حق مسلم خود میدانند.زنای محارم یک تابو است که عجیب تابو شکنی مردان منجر به.....شده است.وجود چهار هزار دختر که شبها را تا صبح در خیابان های تهران میگذرانند و به احتمال فراوان مورد سو استفاده قرار می گیرند.باعث شده اغلب وبلاگ ها برای دفاع از آنان مطلب بنویسند.واقعا اگر دختران در خانواده ها تکریم شوند باز هم از خانه های خود فرار میکنند؟بیشترین آسیبی که دختران را تهدید میکند فقر و بی پولی و تفاوت طبقاتی است.وضعیت نابرابر ثروت که باعث شده فریاد یا مصیبتای عده ای به آسمان بلند شود در واقع برای پیشگیری ازین وضعیت است.چگونه کسانی که دارای دخترانی هستند که نیاز های فروان عاطفی اقتصادی دارند...........؟ بحث دیگری که متوجه شدم مرگ کارتون خواب ها(چهل نفر در مدت بیست روز)و اقدام دانشجویان عدالتخواه(خوابیدن به مدت پنج شب در خیابان روبروی شهر داری تهران)نیز توجه وبلاگ نویسان را به خود جلب کرده است.

رفتم عروسی خانوم دکتر دندون پزشک جوان.پیمان ازدواجش را با پزشکی جوان بست.او که دارای یک خواهر دندان پزشک و دو دایی پزشک است و مادرش استاد دانشگاه است در مدت دو سال که عقد این داماد بود چه رنج ها که متحمل نشد.ولی فکر کنم هوش خوب او(رتبه کنکورش سی و پنج بود)باعث شد خوب تحمل کند.آنچه مرا سخت مصمم کرد به عروسی او بروم این بود که خواهر شوهر جوانش که لیسانس زیست داشت و دارای یک بچه سه ساله بود گفته بود داداش جون من شب عروسی تو آن چنان در جشن ظاهر می شوم که همه چشمها به سوی من نگران باشه(چشم و چراغ جلسه باشم).جناب دکتر جوان بارها همسرش را با خواهرش مقایسه کرده بود و این برای من جای تعجب داشت که چگونه کسی که تا حد پزشکی ارتقا یافته این همه بی سیاست باشد. شب عروسی با چشمان باز فقط در صد شناسای شخصیت این خواهر شوهر رقابت جو بودم.دلم به درد آمده بود دختری با اینهمه استعدا و هوش و زیبایی خاص از همین الان باید درگیر این کنتاکت ها باشد

زمستان و سرما و کرسی و گرما تو کز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی شاید فکر کنید کسی نیست که از سرما بهش گزندی برسد.ما در کشور ثرتمندی به سر می بریم اما در وبلاگ دوستم نوشته شده بود هشت میلیون ایرانی زیر خط فقر روزگار میگذرانند. خانم مستخدم بیمارستان میگفت خانوم من پول ندارم واسه دخترام کاپشن بخرم برن مدرسه.چرا این خانوم دکترا بهم کمک نمی کنند؟کاش شما ها کاپشن کهنه شده بچه تون را واسه ام می آوردین تا این زمستون بگذره.آخه با حقوق صد هزار تومان در ماه چگونه سه تا دخترم را که دوم دبیرستان سوم راهنمایی و اول راهنمایی هستند اداره کنم؟شوهرم در اثر بیماری سیروز کبد مرد و من یتیم هاشو با کارگری در بخش بیماران روانی بزرگ کردم.و همش از خدا خواستم سلامت بچه هامو حفظ کنه به روز اینا دچار نشن.خدا میدونه خانوم من متولد سال پنجاه هستم ولی هرکس میبینه باورش نمیشه فقط سی و سه سالمه.دستام نای کار کردن بیش ازین رو نداره و ریه ام تنگ میشه و حالت خفگی بهم دست میده .وقتی از کمیته امداد اما م خمینی هم کمک میخوام به من میگن تو که خودت شغل داری ما آدمایی به مراتب فقیر تر را باید سامان دهی کنیم.خدا خیر دهد به حاجیه خانوم خیری که وقتی تو ساعات بیکاریم رفتم خونه اش کلفتی برام یه خونه از بنیاد مسکن گرفت از اونا که اجاره به شرط تملیکه.و من با پرداخت وام از همین در آمد صد هزار تومانم دارم بدهیم را به بانک مسکن ......خانوم شما ها یه جوری حرف میزنید انگار .....هق هق گریه. آری ما شاید باورمان نشود که در مملکت مان زنانی یافت می شود که یا بیوه اند یا مطلقه و مخارج زندگیشان را هم معطلند.بنیاد های خیریه ایی را می شناختم که او را به آن معرفی کردم ولی از کمک به او معذور بودند چون کانون های خانوادگی خراب تر ازین را بهانه می کردند.گاه به چشم خویشتن ناظر دریافت پول های کلانی هستم که.. سوز سرما و نداشتن سر پناهی گرم برای بعضی ها و نداشتن نان خورشتی که .......واقعا از کاش برای سامان دهی به اینگونه خانواده ها همتی می کردند.چه کسان؟من/تو/او

مدتیه چشام گرد شده.چرا؟می بینم پسرم عینهو دخترا واسم خونه را مرتب میکنه نظم می بخشه ظرف میشوره نون میخره چای دم میکنه و صداشو در نمیاره چقدر مسئولیت پذیر شده.می بینم همسرم به گل ها آب میده و تکثیرشون میکنه و ظرفا را می شوره و بچه ها را غذا میده و وقتی که یه گوشه خونه در حال چرت زدن چمباتمه زده ام رویم را با ملافه می پوشاند.می بینم پسر کوچولوم تکالیفش را بدون تذکر های من می نویسه و برنامه گردش و بازی اش را تنظیم مکنه.بفهمی نفهمی پس از بیست و یک سال و نیم انتظار خانواده ما با هم صمیمی و یکرنگ شدند.گوش شیطونه کر من دیگه از صمیمی شدن اعضا خونه نومید شده بودم.همه به طور قراردادی در کنار هم بودند.همیشه حرص می خوردم که فقط منم که نگران حفظ قوام خونه ام.اینجوری خوبه ها

مورد اعتراض واقع شده ام که مینویسی ولی چه نوشتنی؟!گویا اینجا نیستی.تو مملکتی که اتفاقات ریز و درشت می افته معلوم نیس تو به چه فکری مشغولی.میگی تو دانشگاهم ولی از اوضاع دانشجویان و تفکرات سیاسی اونا نمی نویسی.میگی زنا و کودکان واسه ات مهمه ولی حتی درباره یه چند تا خبر به تعداد انگشتان دست هم که از زنان و کودکان و آزار ها یی که بر آنها رفته ننوشته ای.ادعا میکنی مشاوره میکنی و راهنمایی کردن بلدی ولی ازین قسم هم ما ندیدیدم .یکی نیست تو را مورد سوآل قرار دهد که پس چی میخوای بنویسی؟.خودت هم این تعهد را نداری که بگی.ما موندیم با این اوصاف چرا خودت را آپ تو دیت هم میدونی.جالبه که خودت را از تک و تا نمیندازی و پیش خودت هم معتقدی خیلی سیاسی هستی و اجتماعی.خیلی دلسوز هستی و انسان دوست.خیلی در صحنه حضور داری.نه امور محوله به نقش جنسی زنان را می شناسی و نه شهامت دفاع از جمعیت های تحت ستم(زنان و کودکان)را داری.نه شامه سیاسی داری و نه حتی از انسانیت بویی برده ای دلخوش به فانوسی چرا که چشمان شب پرستت طاقت دیدن خورشید را ندارد.حتی نه به روز قیامت اعتقاد داری که اگر داشتی میدانستی باید بر پنجه های پای خویش بایستی و جواب خداوند را بدهی که از دانایان تعهد گرفت که ..........چون اساسا دانا نیستی.بین خودت و زنان مملکتت معتقد به تفاوت هایی هستی که تو را برتر میداند در حالیکه از کمترین زنان مملکتت پایین تری.وبگردی های شبانه ات را که نشان از مسئولیت ناشناسیت است و اعتیاد بیمار گونه ات .به حساب متجدد بودن و مترقی بودن خود نهاده ایی. در حالیکه تاریخ ایران زمین با تربیت زنانی نخبه به تو نشان داده است تو با همه امکاناتی که به خود اختصاص داده ای به گرد پای شان هم نمی رسی.همواره شاکی هستی که مورد قضاوت ناعادلانه قرار گرفتم و بدین وسیله ترحم دیگرانی را بر می انگیزی که تجربه چندانی در شناختن سره از ناسره ندارند.این دلخوشی های اندک توانسته به تو امید به زندگی دهد در حالی که دیگران در کنار تو و اطرافت با خدمات شایان خود به جامعه و خانواده شان هرگز ادعایی نداشته اند. او که هرگز به تو و عقایدت متمایل نشد:......... *************************************** نمی دانم اینگونه کلمات تند و تیز سزای من بود؟ چه عجب؟ گر فرو رود نفسش /عندلیبی غراب هم قفسش