نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

دوستان ایران بحثی

روز های چها رشنبه را گذاشته ام برای خواندن دعای مخصوصی که........
روز گذشته برای بعضی روز جشن ازدواج بود برای بعضی سالگرد ازدواج.ولی بعضی ها را منتظر دیگر رویداد ها دیدم و متاسف شدم.
دیروز توی یه جمع دوستانه با ابی و فرخ روز خوبی داشتم.
کجا؟
تو اینترنت ،با گشت زدن تو وبلاگ ها شون.
اینا (فرخ، ابی ، امیر ، لیدا ، رها ، بیدل و من یه روز دور یه میز می نشستیم و بحث میکردنیم .کجا ؟
توی بحث تو بحث
حالا هر کدام ز ما به کوره رهی رفته است غریب.وز یاد همدگر فراموش گشته ایم.(خدا نکند)
بله و از حال هم بی خبرند.
هر چند تلاش می کنیم که جمع مون را دوباره گرد آوریم نمی شود.ولی دورا دور هم با هم یاد چهار سال پیش کنیم

پانزده شعبان نوجوانی

پانزده شعبان را از چهارده سالگیم تا به امروز که چهل و هفت ساله هستم دوست دارم و منتظر آمدنش هستم.
اون روز جشن بود.چراغانی بود.شیرینی و شربت توی  محله مون با همسایه هایی فرهنگی می دادند
اومدم خونه و با خودم فکر کردم چگونه است که نمیتونم تصمیم بگیرم سفت و سخت مومن باشم.؟خیلی برام سخت بود از ظواهر جالب چشم پوشی کنم و در حجاب فرو روم .ولی آرزو داشتم به عنوان زنی مومن شناخته شوم.آینده ام را شبیه کسانی که دوست شان داشتم آرزو کرده بودم.خانم های فامیل افتاده و سر به راه بودند.نقش الگو بر من اثرش بیشتر بود تا نقش الگو هایی که در جامعه به من عرضه می شد.درین روز با افکار نو جوانیم یه تصمیم گرفتم.مدیر خودم باشم.مدیری سخت گیر و بی گذشت.سالها از آن زمان میگذرد.تغییر کرده ام.تفکراتم رفتار هایم.ولی هنوز این روز در سال ، خاطرات خوبم را تجدید می کند.بعد ها مطالعات نسبتا خوبی پیرامون عقایدم داشتم.امروز از خودم رضایت نسبی دارم.و این رضایت از برکات این روز است.

معلمی شغل انبیاست

مدتها ننویس.کسی را با تو کاری نیست.ولی شروع کن به نوشتن.باید پاسخ ها بدی.شما فکر نمی کنید همین پخ کردن ها توانایی ابراز وجود را از ما سلب کرده؟
در پاسخ به دوست نازنینی که معتقد است من معلم بایستی .....
معلمی شغل مهمی است که ضرورت آن بر کسی پوشیده نیست معلم تجربیاتی را که منجر به تغییرات مطلوب رفتاری در دانش آموختگان می شود شکل می دهد.
اما کدام معلم کار آمد است؟
تحقیقات اخیر نشان داده هوش و شخصیت معلم در مقایسه با توان علمی و کاربردی او در کلاس از اهمیت کمتری برخوردار است.
معلمان خوب قادرند یادگیری دانش آموزان را افزایش داده از طریق پاداش دادن به دانش آموزان و دادن امکانات بیشتر برای آموختن سطح انگیزه آنان را بالا ببرند.به علاوه معلم خوب قدرت تفکر دانش آموز را نیز پرورش میدهد و رشد او را تسهیل می سازد و به خوبی از عهده کلاس بر می آید.معلم کار آمد میتواند شاگردان را به روشنی توجیه نمایند به نحوی که شاگردان بدانند چه کاری باید انجام دهند معلمان با کفایت می دانند سرعت تدریس چگونه باشد و چه زمان تدریس انفرادی صورت گیرد .معلم مسئول دانش آموز را طوری هدایت می کند که بتواند با دانش های قبلی خود ارتباط منطقی بر قرار کرده و یادگیری های جدید را در حافظه سامان دهی کند زیرا یادگیری مداوم محتاج سازماندهی منطقی مطالب با یکدیگر است.
هرگاه معلم بتواند ارزیابی را ماهرانه از دانش آموزان به عمل آورد و میزان یادگیری انها  را تعیین کند یادگیری دانش آموزان با دریافت فید بک دقیق تسهیل میگردد.معلم باید بتواند مسایل لازم برای اندازه گیری و ارزیابی آموزش ها را فراهم آورد(آزمون های استاندارد شده،امتحانات کلاسی و تکالیف درسی).
معلم کار آمد تحولات مربوط به رشته خود را تعقیب می کند و  مهارت های خویش را بهبود می بخشد.معلم خوب خود دائما در حال آموختن است.(و شاگردی).
معلمان خوب نسبت به اتفاقاتی که در کلاس شان می افتد حساس  و صبور و بردبار بوده الگویی عالی  از ایفای نقش ارائه میدهند.آنان یادگیرنده ها  را مراقبت می کنند و به آنان کمک می کنند تا فرا بگیرند.محیطی را برای یادگیرنده ها فراهم می آورند که شاد باشد و در آن تفریح و شوخی مرز های معلم و شاگری را تقلیل دهد. معلم در کلاس یک دوست و همراه آماده همکاری است.

اگر با کسی حرف زدی و او تو را نفهمید ناراحت میشی؟به چه فکری می افتی؟که او نافهم هست؟ویا نتونستی اونجوری بگی که قابل فهم باشه؟هان؟

معلم به کسی میگویند که افکارو نوشته هاش در جهت بیداری و هوشیاری شاگردانش باشد و باهرزبان و بیانی که میتواند به شاگردان خود بفهماند که در جهنم خرافه و سیاهی دروغ و تظاهر - چه خطرها و چه مصیبت های بزرگی نهفته است۰
فکر نکنی با شخص بهشت یا رضوان و یا هر فرد دیگری خورده حساب دارم - ابدا۰ من با تفکر تو مخالفم . با نگاه تو به مسائل که عصاره بی خبری و خرافه هست مخالفم .......۰
من میگویم بنویس تا دختران جوان بدانند که به بهانه دین و خدا و پیامبر چقدر تو وامثال تو را تحقیر کردند وچقدر کتک زدند و چقدر حق ات را خوردند و چقدر تو را نصف و نیمه مرد بحساب آوردند۰۰۰۰۰ ازاینها بگو ولو با زبان آخوندی و یا هر طور که از کسی واهمه و ترسی نداری۰ قدری جلوی پایت را روشن کن تا احساس رضایت کنی۰


ببین عزیزم،ما به دلایل متعدد همدیگه را نمی فهمیم.فاکتور های متعدد هست که ما ها را نسبت به هم غریبه می کند.من چند تا از اونا را می شمرم بقیه اش را خودت بگو.
جنسیت متفاوت مان(تو مردی من زن)ممکنه بگی چه ربطی داره؟(نباید فرقی داشته باشیم.چون هر دو انسانیم ولیکن از وقتی من و تو دنیا آمدیم با هامون برخورد متفاوتی شده.من و تو خیلی کوچولو بودیم و نمی تونستیم از فرهنگ غالب بر جامعه مان خود را رهایی دهیم.مادر و پدر مون هم که از من و تو بزرگتر بودند و به ظاهر قوی تر نتونستند فیلتر بذارند مبادا ما دو نفر متوجه شویم که رفتار های دوگانه با ما میشه.).
سن متفاوت من و تو(تو نازنین و جوانی و در آینه هم نمیتونی چیزایی را ببینی من مسن تر شده ام دو تا پیرهن بیشتر از تو پاره کردم سردی و گرمی روزگار را بیشتر از تو چشیده ام حالا دیگه تو خشت خام هم چیزایی می بینم که تو تو آینه هم نمی دیدی.هی منع می کنم اینکار را نکن من کرده ام و عواقبش را دیده ام.تو هم بی خیال می خندی و میگی بی خیال.ما بیدی نیستیم که ازین باد ها بلرزیم.).
وضعیت فرهنگی اقتصادی اجتماعی متفاوتی که من و تو در اون رشد کردیم و نضج گرفتیم.(خودت هم خوب میدونی و نیازی نداری که من بخوام حالی ات کنم که فقیر و غنی تحصیل کرده و بیسواد منزوی و اجتماعی با هم از زمین تا آسمون فرق میکنند.حالا مگر اینکه اراده ای باشه که بر همه این موانع پیروز شود.
سلامت و بیماری(اگر تو آدم سالمی باشی و من بیمار و هذیان گو خب تو نخواهی فهمید منظور من از او.ن بلغور ها که می کنم چیه.چون زبان من سمبلیک هست و قابل فهم برای همه نیست مگر آنکه خودم توضیح دهم منظورم چه بوده.که وقتی بیمار باشم توضیحاتم هم بر پیچیده تر نمودن کلامم می افزاید).
شخصیت معیوب(وقتی همه فکر و ذهن من با شخصیت معیوب دور و بر این موضوع می چرخد که کسی قصد آسیب منو داشته باشه و یا دیگران باید متوجه باشند من چه لعبتی هستم که دیگه هم فهمی به وجود نمیاد.).انواع شخصیت های معیوب که بر موضوعات مختلف تمرکز دارند.
باز هم با هم ازین حرفا خواهیم زد.قبول؟؟؟؟؟؟؟؟

روزهای واپسین شهریور ماه است.اولین روز نام نویسی قبول شدگان کنکور است.چه سالها بر من گذشته!چندمین مهر ماهیست که اولین روز های مدرسه را به یادم می آورد.
خدای من
آخرین روز های شهریور با اضطراب مادران مان برای تهیه وسایل مدرسه.خوشحالی زاید الوصفی که با نگرانی ناشی از شروع مدرسه آمیخته شده و مشام جانم را قلقلک میدهد.

همین دانش آموز پر اضطراب روزهای دانشجویی در دانشگاه را هم میگذراند ولی مهر ماه احساس او را تغییر نمی دهد.
هنوز هم کودکی هایش پر رنگ تر است.روپوش های مشکی ،خاکستری، آبی نفتی ، چهارخونه ای ها،سرمه ای وای خدای من چقدر کوچولو بودم.
بوی دفتر ،کتاب های نو ،مداد و تراشه هایش ،مداد تراش های آینه دار ، پاک کنی که هنوز یک ماه نشده با دندونام جویده بودم و تکه تکه اش کرده بودم.
روپوشی که با آمدن زمستان ،(آخ آخ) با آتش بخاری سوزونده ام.
وای از توبیخ ها، ساعات تفریح ،خوراکی ها ، قهر و آشتی ها ،لی لی کردن ها و گرگم به هوا بازی ها .
ساعات ورزش ، انشا؟ ریاضی.
خدایا نمی شد من از کودکی کمی درس خوان تر می شدم؟چه حرص عجیبی برای نوشتن انشا دارم حالا
گذشته ها گذشته.(از دی که گذشت هیچ ازو یاد مکن).
(از گذشته باید درس گرفت ؛در حال باید زندگی کرد ؛ و به آینده باید امیدوار بود.).
روز های ابری خدا حافظ
سال های غمگین خدا حافظ
خدا حافظ

من امروز معلمم.همون که آرزو داشتم باشم.
ولی در سطحی بالاتر از آنچه انتظار من بود.
معلمی که دانشجو هاشو دوست داره و متعجبه چرا اونا متوجه نیستند که این زمان های یادگیری از دست خواهد رفت.
وقتی اولین روز سر کلاس درس دانشجو ها حاضر میشم کمی اخم ها را در هم میکشم و خیلی رسمی سال نو را بهشان تبریک میگم.بهشون دلگرمی میدم با گفتن یه آفرین ناقابل.
وقتی باهاشون صحبت میکنم فقط به احساس های خودم فکر میکنم که اول سال افق پیش روم برام محو بود و من همانند گوسفندی که منتظر است ذبح شود.اون روز اول را با گفتن؛( عزیزانم شما آدمای موفق جامعه اید که توانسته اند سد کنکور را پشت سر بگذارند و مصمم به انتخاب رشته باشند و حالا تو این چنین فضای زیبا و دوست داشتنی بنشینند )؛میگذرانم.خیلی جدی ازشون میخوام همین امروز به کتابخانه رجوع کنید و یه دونه کتاب روان شناسی عمومی بگیرید و ببرید خونه مبحث انگیزه را خلاصه نویسی کنید بیاورید جلسه آینده به طور تصادفی یکی از شما مدیر جلسه و بقیه شرکت کنندگان در بحث اند و من ناظری که اولین نمره ها را به دانشجو هاش میده و سره را از ناسره جدا میکند.
خدا میداند روز اول کلاس چه ذوقی می کنم.و اونا را هم ذوق زده می کنم.بعد ها در طول ترم از اینهمه شوق چیزی باقی نمی ماند چون مشکلات دوران دانشجویی خودشو نشون میده.دانشجو ها بعضی خوابگاهی و بعضی همشهری هام هستند.تنوع مشکلات بعضی شون را به هم نزدیک می کنه و بعضی شون را از هم دور.تو کلاس صدا میاد بچه ها بی حوصله میشن.روز شماری می کنند ترم تمام بشه.روز هایی که یکی دو تا تعطلیل پشت سر هم هست کلاس خالیه یعنی بچه های شهرستان به سوی پدر و مادری که آرزو می کردند کمی به حال خویش بگذارندشن پر میکشند.امتحانات میان ترم دانشجو ها را از دلهره و اضطراب معیوب کرده.گاهی بعضی دانشجو ها از بدی تغذیه خوابگاه و دوری از یار و دیار بیمارند.دیگه این روزا جدیت من کمتر میشه.انعطاف به خرج میدم.حالا دیگه مسائلی را که تو اجتماع و مشکلات دوران دانشجویی می بینم و به بحث ها ربط داره مورد گفتگو قرار میدم.