سال نو میشه بعضی آدما آماده اند بعضی ها نه.
من گذر این روز ها را با چشمان باز خود نظاره گرم.ساکت شده ام.تماشا میکنم.انگار آماده باشم.منتظرم عکس العمل نشان دهم.مبادا غافلگیر شوم.همه هوش و حواسم را جمع کرده ام تا عکس العمل هام مناسب باشند.
بعضی آدما برنامه ریزی می کنند.که چه کنند .من نیروهام را آماده باش نگه داشتم ولی هدر نمیدم تا به موقع نیاز دستم خالی نباشه.
از همسرم خواهش کردم بیاد بریم کرمان.
ولی او معتقد است ما باید به اتفاق دوستی بریم .همراه لازم داریم.دو تا ماشین بشیم بریم.
اگر من و او و بچه ها به توافق برسیم انشالله کرمان .وگرنه منتظر ورود دوستان مان از ارومیه می مانیم
مامان دروغ نگی.راستشو بگو.جواب خدا را باید بدی ها.هر آنچه اتفاق افتاد مو به مو بگو.ولی جز راست نگو.التماس می کنم که راست بگی.خدا را در نظر بگیری.بر تو میترسم از روز جزا.اگر دروغ گفته باشی.مادر کوتاه بیا.مادر متوجه باش .ممکنه فکر کنی به فکر منی.ولی فقط نخواسته باشی از اعتقادات شخصیت عدول کرده باشی.مامان به چه زبان دیگه میشه بهت بگم؟راستگویی و درست کرداری سخته.مامان خوبم،فرشته من فکر کن.تقوا پیشه باش.داری یه تصمیم میگیری ها.خدا را در نظر داشته باش.
پسر جوان تلاش خودش را میکرد
شاید دل مادر نرم شود
به جوانی پسرش ترحم آورد
ولیکن گویا مادر دلش از سنگ بود
و من نمی دانستم چرا؟
و چگونه مادری دلش از سنگ می شود؟
آیا مادرا برای پسرا باید چنین سختگیر باشند؟
اهرم فشار دست مادراست
و پسرا اگر بخواهند اخلاقا رفتار کنند
در رنجند
ولی آیا مادر در خشت خام صحنه هایی را میتواند ببیند که پسر در آینه نمی تواند؟
بیایید برای فرزندان خود مادرانی( والدینی) منصف ،دانا و مهربان باشیم.
مطمئنم سخت نیست.
از خدا خواهیم توفیق عمل