وقتی پسرا مریض میشن خیلی خشمگین میشه.کاردش بزنند خونش در نمیاد.همین روزا دنبال مسبب اصلی می گرده.خب حق داره.به خاطر خوشبختی اونا در آینده ها منو هر جور بگی تحمل میکنه.وگرنه مغز خر که نخورده هی کوتاه بیاد و من هی باورم بشه هر چی میگی می ارزم.خلاصه،صداش دیگه تقزیبا فریاد بود یه جوری که با همه کنترل کردناش دیوارا را می لرزوند شما ببنید حالا با دل من چکار می کرد؟
:خانوم.......به شما هم میگن مادر؟مادر هم مادرای قدیم که بچه شون.......خانوم...شما فکر نمی کنی چراغی که به خونه رواست به مسجد حرامه؟فکر نمی کنی انجام وظابف سنگین مادرانه دیگه نباید واسه تون وقتی بذاره که.....؟خانوم محترم همسر مکرمه شما فکر نمی کنید اگر می خواستید به وظایف حداقل مادرانه تان(حالا همسرانه به درک)به خوبی برسید برایتان فرصت اظهار فضل و افاضات باقی نمی موند؟چرا من باید ناظر نحیف شدن بچه باشم؟شما فکر نمی کنید حداقل توجه به فرزند تان توجه به تغذیه صحیح اوست؟ببینم مزد خوش خدمتی تو وبلاگ تون را از کی دریافت می کنید؟کاری که جز هزینه و وقت از شما تلف نمی کند چه جاذبه ایی واسه تون داره که سعادت و سلامت خانواده را قربانیش می کنید؟شما فکر نمی کنید حرص هایی که من از رفتار های شما می خورم برام معده باقی نگذاشته؟شکایت شما را به کی میشه کرد؟اگر اندک گله ایی بکنم که سیل تهمت و ناروا سرازیر میشه که دلت جایی گیر کرده وگرنه.......اگر بخواهم یاد آوری کنم کجا از وظایف محوله طفره رفتید که به زمین و زمان شکایت می کنید که بی مهری روا می دارد و من در فضای بدون عشق و محبت نمی تونم تنفس کنم.
خانوم عزیز شما مادرای امروز فکر می کنید با به دنیا آوردن بچه ها وظایف تان به پایان رسید ؟و این ظرف زمان است که باید فرزند تان را بپرورد ؟و ......چرا نباید بتوان با خیال راحت به شما بگویم که من به این دلیل مجبورم طاقت فرسا کار کنم که شما از دیگران کم نداشته باشید ؟پس من هم نیز انتظارتی دارم؟چرا متهم به تندی و خشونت می شوم؟چقدر تو دلم به خود بپیچم و خونم خونم را بخورد؟آیا اگر می خواستی همچون همسران فامیل تان به زندگی و امورات خانه و بچه ها رسیدگی کنی برایت فرصتی باقی می ماند که علاوه بر کار در بهترین ساعات روز بدون دریافت حقوق و کزایدی چشمگیر در وبلاگ هم اظهار فضل هایی بکنید که چند نفر انگشت شمار برایتان به به ،چه چه کنند؟آیا اگر زنی بودی که زن بودن و مادر بودن و کدبانو بودن را می فهمیدی معتقد بودی و می پذیرفتی دیگر به نوشتن ،آن هم درینجایی که کلی هزیبنه بر اقتصاد خانواده تحمیل می کند فکر می کردی؟تو از زندگیت چی می خوای ؟خودت هم میدانی؟به نظز تو وقار و متانت یه زن اجازه میدهد مطالبی بنویسد که در جوابش یگویند........؟آیا به نظر ت ، تو تنها به خودت تعلق داری؟آیا تو مادر این بچه ها و همسر من نیستی؟و به خاطر ما هم که شده نباید غرور خود را حفظ کنی؟من با چه زبان باید با تو صحبت کنم که برایت همین جاذبه را داشته باشد که اینترنت و آدمایی که نمی بینی شان داشته باشد؟چقدر در کنج خلوت اتاق جلوی مانیتور می خزی و حرفایی می زنی که صنار یه غازه؟معمولا به کی میشه شکایت این چنین رفتار هایی در زنان را کرد؟ما نگفته ایم <، فریاد وا مصیبتا تون به هواست وای از اون لحظه که بگوییم؟چه خواهد شد؟می ترسم رئیس سازمان ملل را هم به کمک بطلبید و ادعای خسارت کنید.آیا خسارت ما را چه کسی می پردازد که در مقابل..........؟او میگفت و می گفت و می گفت و من داشتم فکر می کردم راستی؟اون اینهمه عصبانیه؟چگونه نگذاشته تا حالا از عمق خشمش مطلع بشم؟..من حق بهش میدادم.رفتم یه لیوان آب خنک آوردم .گفتم: ببین همه اونا که گفتی شنیدم ولی چرا گذاشتی تو دلت تلمبار بشه؟ ربز ربز می گفتی.گفت:می دونستم می خوای از یه گوش بگیری از گوش دیگه در کنی این بود که نگفتم . مثل همین الان که من دارم حرف می زنم تو پا میشی می ری آب خنک میاری که یعنی .آب خنک واسه خشمت خوبه بابا جان من دارم جدی حرف می زنم و جواب می خوام.در جوابش گفتم : همه اون چیزا که گفتی صحیح بودند .و رضایت تو برای من مهمه.اگر تو بخوای دیگه نه حرف می زنم نه می نویسم.اگر عصبانیت کرده ام عذر می خوام.تو مهم ترین شخص زندگی منی.در مورد نگرانیت واسه بچه ها هم ممنونم پدر خوب ومهریون.در مورد مقابسه ام با خانم های فامیل هم، گردن من از مو هم باریکتره .تحق داری تو ،تو زندگی حروم شدی.یه زنی گرفتی که جای همسر را گرفت ولی نوع بدلی بود زن های خوب و فرمانبر و پارسا حق تو بودند در مورد کدبانو گری و رفتار مادرانه .و....هر چی بگی می پذیرم .حالا میشه حرص نخوری،؟ مبادا فشار خونت بالا بره؟و من بیچاره بشوم.تو نباشی من زیر چتر حمایتی چه کسی..........؟خلاصه بعد از کلی دلجویی میگه میدونی؟بیمار شدن بچه ها سخت منفجرم میکنه.فکر میکنم من عمری را به امید به بار نشستن اینا صرف کردم نکنه چوپان بی مزد بشم؟نکنه حاصل زندگیم به یکباره از دستم بره.تصور نبودن بچه ها و از دست رفتن سلامتی شون دل هر پدر و مادری را به درد میاره.
از من عذر خواهی میکنه.میگه ببخش .فکر کنم زیادی تند رفتم.تو هم محدودیت هایی داری.تعین اولویت هم با خودته. من نباید تعیین کنم چه کاری را در اولویت قرار بدی.ولی دلم میخواد به عنوان هدیه توجه به سلامتی و تربیت بچه اولویت اول باشه.میگه میدونم کار بیرون از خانه وقت زیادی از تو میگیره و خسته ات میکنه ولی تو که میدونی به ما مردها حقوق کافی نمیدن با وجودیکه حق عائله مندی و ........هم میدن به شما خانم ها دیگه ..پس به در آمد کارت فکر نکن اون کار بیرون را ذوقی بدان و توجه به زندگی مشترک مون و بچه ها را وظیفه اصلی.....مگر ندیدی مدیران زن در آمریکه از ۱۹۷ نفر ۱۰۰ نفر تارک دنیا بودند؟
با خودم می اندیشم مردا هم از دست ما همسران شون حرص می خورند ها..ها....هی به روی مبارک نمیارن که ما نباید ضعف نشون بدیم یهو می بینی قلب شون و........داغون شد.خدا را شکر که به خیر گذشت.خوبه بچه ام حالش بهتر شد تا دوباره بتونم بنویسم