نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

پیام هایی که نشد

بهشت عزیزم .
این یه پیغام خصوصی برای توئه. به همین خاطر لطفن این پیغام رو به نمایش عمومی نذار و حتی الامکان پاکش کن.
نچاق جونم تروخدا برای منم دعا کن. تروخدا بیا یه ذره کمکم کن من دیگه دارم دیوونه میشم. نمیدونم باید دیگه چیکار کنم. من نمیخوام دم به دقیقه زندگیم بپاشه ولی دیگه نمیدونم باید چیکار ککنم.
ترو خدا بهم کمک کن بگو با این شوهرم چیکار کنم. رفتارامو چجوری اصلاح کنم که هی دم به دقیقه زندگیمون انقدر آشوب نباشه. بابا من میخوام زندگی کنم زندگیمو بسازم دیگه نمیدونم باید چیکار کنم.
تروخدا کمکم کن! اگه برات زحمتی نیست.  

سلام استاد

به شدت نیاز به مشاوره دارم

چطوری براتون بنویسم؟ 

 سلام مامان مهربونم...
خوبین؟ از صبح خیلی دوست داشتم باهاتون تماس بگیرم ولی به خدا وقت نکردم. در اولین فرصت اینکار رو می‌کنم. قول می‌دم...
مامان یه سئوال دارم ازتون. خواهش می‌کنم بهم جواب بدین:
دیشب وقتی رفته بودم فال چای گرفتم توی فالم اسم رضا رو آورد و گفت قبلا خیلی بهش وابسته بودی و چون شکست خوردی بعد از جدایی هنوز آهت دنبالشه و تو زندگیش خیلی داره سختی می‌کشه. وقتی اینو گفت کلی گریه کردم. طوری که خانومه بهم گفت اگه می‌دونستم اینطوری بهت نمی‌گفتم. منم گفتم من آه نکشیدم فقط گفتم میسپارمش به خدا. اونم گفت همینه دیگه. خدا داره تلافی میکنه.
بعد از این همه حرف که زدم فقط می‌خوام بدونم رضا تو زندگیش خوشبخته؟ به شما چیزی نگفته؟ حرفی نزده؟ از شما راهنمایی نخواسته؟ تو رو جان داداش حامد بهم جواب بدین. خواهش می‌کنم یه جواب کامل بهم بدین...

مامانم، به خدا من بدی کسی رو نمی‌خوام. هر کسی دلمو شکوند به خدا سپردم و اگر الان در عذاب به سر می‌بره این خداست که داره تلافی می‌کنه. چون من در حق هیچکس بدی نکردم. می‌تونین از همون رضا بپرسید. من اصلا در حقش بدی نکردم و کوتاهی نکردم. هر کاری خواست واسش انجام دادم. تو مریضی‌هاش، تو غم و شادیش واسش دعا کردم و از خدا فقط خواستم که شاد باشه. ولی خدا بنده‌هاشو خوب می‌شناسه. وقتی می‌بینه به کسی که اصلا بدی بلد نیست انجام بده ظلم می‌شه خودش مجبور می‌شه تلافی کنه. من به خدا واگذار کردم. از خدا خواستم که همیشه تنش سالم باشه ولی دلشو یه بار تو زندگی بشکونه تا بفهمه دل شکستن هنر نیست...
دیروز با متین صحبتش بود. متین میخواست بهش زنگ بزنه و جویای احوالش بشه ولی بعد پشیمون شد و گفت میفهمه که من بهت خبر می‌دم. نمی‌دونم، خیلی دوست دارم بدونم با زنش خوشبخته یا...
اگه ازش خبری دارین بهم بگین. خواهش می‌کنم. میدونم خبر دارین ولی نمی‌خواین بگین. ازتون خواهش می‌کنم بهم بگین...


پاسخ:
از من به تو نصیحت هیچگاه کنکاش نکن ببینی زندگی دیگران چگونه میگذره چون فرصت های تو مال خودته.اینکه به عمر و زید خوش میگذره راضی اند یا نه در حالیکه از من و تو ژنهون می کنند عین احترام به اوناست محبت کردن و احترام کردن دو رکن ارتباط مطلوب با دیگرانه.من میدونم تو دل پاک داری و آرزوی خوشبختی دیگران را داری ولیکن بدان من و تو ماموریت نداریم از راز های پنهانی شون سر در بیاریم ظاهرا که میگن خوش و خوبند انشا الله واقعا همین جور باشه

نمیدونم چی بگم. اول اینو میخواستم بهتون بگم. که نمیدونم چرا احساس میکنم بهتون حس مثل مادرم رودارم آخه مامان من اسمش مینو است و مینو هم یعنی بهشت دیگه و واقعن یه بهشته رویاییه. اینکه مادری رو از مادرامون یاد میگیریم یه دنیا حرفه. الان من میفهمم مامانم برای ماها چه زحمتهایی کشیده. مخصوصن که مثل روز درک میکنم وقتی از خاله هام می شنوم که خانواده ی بابام چقدر باهاش بدرفتاری میکردن. پمیگن خواهر شوهر مار و دخترش مارمولک( یه ذره خاله زنکی نوشتم) الان مارمولک مامان من مادرشوهرمه تازه اینکه تحصیل کرده و پیش رفته ی اینقدر آتیش به جون من و زندگیم میزنه ببین مادر بیچاره ی من چه میکشیده با پنج تا خواهر شوهر و یه مادرشوهر و دخترای خواهر شوهرا که بیشترشون هم سن مامانم هستن!!!!
40 سال زندگی کرده و حتی یه بار هم من نشنیدم که پشت سر خانواده ی بابام حرف بزنه .
آخ چه درد دلم زیاد شد !
الهی قربون مادرم برم که دلم براش یه ذره شد.
خدا برای بچه هات نگهت داره.
از طرف یه فرزند میکم. شاید ماها نتونین برای مادرامون اون زحمتی رو که کشیدن جبران کنیم اما وقتی یاد گرفتیم ازشون مادری رو حداقل شاید بتونیم برای بچه هامون مادرای خوبی باشیم.
دست ماردانه ت رو میبوسم و دست همه ی مادرای دنیا. 

سلام رضوان خوبم.خوشحالم که بعد از مدتها صدای مهربانت را شنیدم .دغدغه ذهنی هرگز مرا رها نمی کند .در ادامه صحبتهایم می خواهم بدانم چطور باید نشان دهم که تنها  منزوی از اجتماع نیستم و در ضمن با جنس مخالفم ارتباطی نداشتم ؟چطور این تعارض را در او از بین ببرم .راستی وبلاگم اسمش دختر دریاست خوشحال میشم مطالبم را بخوانی منتظر صحبتهای زیبایت هستم.دوستت دارم 

بهشت عزیزم مرسی که انقدر حرفای خوب برام مینویسی و کلی کمکم می کنی .
قربونت برم اگه بدونی شوهر من به چه تقلایی افتاد آخه! !!!
ننمیدونم این رو تا ته میگیری یا نه چون طولانیه . آخرش شرط ها و شروط هاس .کاش ای میل داشتم ازتون مینوشتم راهنمایی م میکردین. بهم بگین نصفه گرفتین یا کامل
ما یه پول یا مفتی که بهمون رسیده بود رو بعد از کلی حیف  ومیل کردن سیاوش اون وقتی که ایران بودم رو گذاشتیم بانک حدود شیش میلیون تو بانک ایران من سپرده کرده م که اصن دستمون به ش نرسه که بتونیم هیچ نا خونکی بهش بزنیم اول افتاد به این صرافت که اون پول رو از سپرده در بیاریم حالا منم هی الکی می گفتم گفتن باید به اندازه ی یه دهمش جریمه بدیم چون زودتر از موعد برمیداریم. مثلن میشه حدود ششصد هفتصد تومن میگفت عیب نداره. بعد میدونی دلم از چی میسوزه که اون پس اندازه بری پیش قسط خونه و بعد این میخواد اونو دربیاره بده بابت اجاره.
خلاصه دیدم که سه پیچ میگه عیب نداره اون پول رو دربیار و آوردن اون پول همان و خرج شدن همه ش همان چون ما الان فقط 2300 دلار لازم داریم اونم بابت اجاره تازه به هر حال سیاوش حقوق هم داره دیگه یه مبلغی ش در میومد ولی چون ضرب العجل لازم داشتیم  کل 7000 دلار می پرید.
دردسرت ندم .پول مال خودمه ولی راستش گفتم مامانم اینا گفتن تا 2000 نا رو ما حساب کنین. که اونم به شر ط ها و شروط ها . 

سلام رضوان عزیزم .اخرین خبر این که دیشب تنها و به دعوت من آمد خانه.چند دقیقه ای با من و مامان و بابا صحبت کردو گفت من فکر می کنم تا زمانی که خواهرم ازدواج نکرده نمی توانم قولی بدهم و برای زندگیم اقدام کنم و با توجه به این که خانه مال خواهرم و کارگاه مال مادرم هست اگر بخواهم خلاف نظر آنها اقدام کنم همه چیز را از من خواهند گرفت .با با قاطعانه گفت پس اول مشکل خود را حل کنید و دیگر تماس  یا دیداری با دختر من نداشته باشید و او هم رفت .امروز تماس گرفت و گفت نمی دانم چرا خراهرم که خودش تو را به من معرفی کرده این طور رفتار می کنه شاید دچار نوعی بیماری ست و از من خواست که بتواند در روز ۱۰ دقیقه با من صحبت کند و گفت باور کن که بر میگردم زمانی که مشکل خودر ا به شکلی حل نمایم و من پذیرفتم .چه کنم؟اگر ممکن است این مطلب را چاپ نفرمایید فقط زحمت بکشید برایم پاسخی بفرستید که باید چطور رفتار کنم او مراخیلی دوست دارد من هم به او دل بسته ام.با تشکر فراوان 

میخواهم برای اولین بار  در طول سالهای آشنائی (اینترنتی مان)  به شما بگم. خواهر خوب و قشنگ و نازک دل و مهربونم - دوستت دارم.
نمیدانم، اما شاید تندی های من در مورد آنچه که در نوشتار ها با هم اختلاف داریم، ابراز نوعی علاقمندی به شماست. دوست دارم شما را از قبیله ی بی خبران و یا خدای ناخواسته (همکار) فرصت طلبان - حتی تصور نکنم.
همه ی (تندی) ها که اشاره دارین ، دقیقا میتواند نشانه بارز این مثال قدیمی مان باشد که میگوید : دوست آنست که آدم رو بگریونه - نه اونکه آدمو بخندونه!).
از من گله مند نباش - شما برای من یک خانم برجسته پاک نهاد و مهربانی هستی که  در ( زمین و هوا نگاه داشتن اطرافیان) استادی!.
اگه به دلایل اخلاقی (ناچار) به ترمز کردن در سرازیری های سخن نبودم - همچنان برایت می نوشتم که دوستت دارم .
آری : خواهرم از من هیچوقت رنجشی بدل مگیر - من هر چه به تو گفتم وبرایت نوشتم به منظور خیر خواهی بوده است.

ماه رمضان طی شد

اولش گریان بودم که از گرسنگی خواهم مرد

امروز اما

نالانم که ماه خوب گذشت

ای پسر عزیز


هان ای پسر عزیز دلبند

بشنو ز پدر نصیحتی چند

می باش به عمر خود سحرخیز

وز خواب سحرگهان بپرهیز

از یاد مبر تو شستشو را

پاکیزه بشوی دست و رو را

از تنرم و خشن هر آنچه پوشی

باید که به پاکیش بکوشی

گر جامه گلیم یا که دیباست

چون پاک و تمیز بود زیباست

چون با ادب و تمیز باشی

نزد همه کس عزیز باشی

با مادر خویش مهربان باش

آماده خدمتش به جان باش

با چشم ادب نگر پدر را

از گفته او مپیچ سر را

چون این دو شوند از تو خرسند

خرسند شود ز تو خداوند