نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

یلدا

شب تولد نور از سیاهی و ظلمات بر شما مبارک باد.هجوم سیاهی ها ظرافت بارقه های نور را چنگ می زند ولیکن نور مظهر راستی و صداقت متولد می شود هر آنچه تاریکی مظهر گمراهی بکوشد مانع شود.

تولد نور در سحر گاهانی که دلهای بسیاری با اوست و تولد یکمین روز دی ماه جشن و شادی در پی دارد.

شبهای خلوت تان با دوست به طولانی بودن یلدا و روز های سوزان غم و اندوه تان به کوتاهی سی امین روز آذر.

یکی از فامیل

چه بسیار قصه ها که نا گفته میمونه!چه بسیار استعداد ها که نهفته میمونه!چه بسیار آدمایی که عشق شون را کتمان میکنند و ازش پرده بر نمیدارند.خدایی که نانموده ها را یمدانه و نا نوشته ها را میخونه صبر عجیبی داره.
آدما برام جالبند.خشمگینم میکنن.باعث شگفتی ام میشن.اعجاب بر انگیزند.
طفلکی پولی نداشت و امیدی که عاشق بشه.خموده به گوشه ای نشسته بود صم بکم.یه نفر با تقه زدن به شیشه میزش به خودش آورد.ازش یه تقاضا کرد.بیاد همه پولاشو بگیره و از تنهایی بیرونش بیاره.مدتی دوستی و بعد ازدواج و حالا خودش لیسانس داره یه خونه خیلی قشنگ داره.یه همسری که از هر انگشتش یه هنر می ریزه. دو تا دختر که تحصیلات شون فوق لیسانس هست و دو تا داماد عینهو برگ گل.همش با هم گردش و مسافرت و مهمانی.از شادی تو پوستش نمی گنجد.ولی هنوز لب بر نداشته که چگونه این اتفاقا افتاد.دیشب با دخترش و همسرش مهمان خانه من شدند.آمادگی نداشتم.اومده بود عیادت دختر عمه اش(مادرم).و من از خجالت آب شدم و تو زمین فرو رفتم.کاش اینا تصمیم نگیرند به دوستی شون با من ادامه دهند.من تنهاییم را به بودن این چنین خانواده های جالب ترجیح میدم.پیر مرد چاق و مو سفید و البته هنوز خوش تیپ

قهر

 

اصلا قهر.دیگه نه تو نه من.اگر هر آنچه را من میگم مخالفی دیگه حرفی برای گفتن نمونده.تو اون ور جو من اینور جو.نخود نخود هر که رود خانه خود.

این منطق ما آدماییه که با هم قهر میکنیم.به قول سعدی شاعر شیرین سخن ایران هر کس فرزند خود به جمال و عقل خود به کمال پندارد.

ما ها همه جاهایی که همدیگر را ملاقات می کنیم با هم بحث مون میشه.برای از میدان به در کردن همدیگه انواع شگرد ها را به کار میگیریم و وقتی نتیجه نداد از روش قهر استفاده میکنیم.

خیلی خب موسی به راه خود عیسی به راه خود.تو برو از اون ور منم منیرم ازین ور.اصلا من و تو راه مون جداست.

واقعا چگونه می شود همدیگر را مجاب کنیم طوریکه نه سوخ بسوزه نه کباب؟

میگه راهی یافت که نظرات هر دوی ما در آن لحاظ شده باشه؟

چرا انتظار داریم دیگری از همه مواضع خود عدول کنه ولی خودمان بر مواضع خود سخت پای بفشاریم؟

 

بابا ها هم بعله؟!

دوستش داری؟تماشائیه؟قشنگ خوابیده نیست؟با هم کنار خواهید اومد؟حتما در این شکی نیست.

نقش تربیتی پدر بحثی است مورد علاقه من.که مکرر به اون می پردازم.غیبت پدران و اثر آن بر فرزندان به خصوص پسران را همیشه مورد بحث قرار میدهم.

تازگی خانوم مهندس بیست و هفت ساله ایی بنام مریم میگفت :  دلم لک زده  یه بچه داشته باشم ولی شوهرم میگه :  تا خودمون سر و سامان نگیریم نمیشه بچه داشته باشیم داشتن بچه  یه  ریسکه .میگم : خب  همسرت چند ساله است؟میگه  : هم کلاسم بوده اونم بیست و هفت ساله.میگم :  اینم از مضار داشتن همسری همسن و سال خود.شما چی میگین؟

کودک آزاری(سکسوآل)

 

 

پوران 46 ساله لیسانس حسابداری با لیسانس جغرافی ازدواج کرده.ناراحته.چراش را میگم.پسرک دوم راهنمایی تپل مپلی داره.با خودش به محل کارش می بره.یه روز که سخت مشغول حسابرسی حقوق کارمندانش بوده فروشنده تریا بچه اش را فریب میده و با خودش می بره یه جایی دور و دنج که......خوشبختانه یه راننده تاکسی موج انفجاری از جنگ سر می رسد به اون جای دنج و قبل از اینکه بلایی سر پسرک بیاد با باتوم از خجالت بچه ربا در میاد.مشکلش را الان اینجوری طرح میکنه که بچه دچار افت تحصیلی شده.کمک میخواست.
هر گاه کودکی مورد آزار سکسوآل قرار گیرد در بزرگسالی احتمال آنکه مبتلا به اسکیزو فرنی بشود زیاد است .این بچه پدرش هم اسکیزو فرن است.اولیاء مدرسه در جریان باید قرار گیرند