نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

دوستان ایران بحثی

روز های چها رشنبه را گذاشته ام برای خواندن دعای مخصوصی که........
روز گذشته برای بعضی روز جشن ازدواج بود برای بعضی سالگرد ازدواج.ولی بعضی ها را منتظر دیگر رویداد ها دیدم و متاسف شدم.
دیروز توی یه جمع دوستانه با ابی و فرخ روز خوبی داشتم.
کجا؟
تو اینترنت ،با گشت زدن تو وبلاگ ها شون.
اینا (فرخ، ابی ، امیر ، لیدا ، رها ، بیدل و من یه روز دور یه میز می نشستیم و بحث میکردنیم .کجا ؟
توی بحث تو بحث
حالا هر کدام ز ما به کوره رهی رفته است غریب.وز یاد همدگر فراموش گشته ایم.(خدا نکند)
بله و از حال هم بی خبرند.
هر چند تلاش می کنیم که جمع مون را دوباره گرد آوریم نمی شود.ولی دورا دور هم با هم یاد چهار سال پیش کنیم

نظرات 16 + ارسال نظر
امیر چهارشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 08:14 ق.ظ http://seawave.blogspot.com

خدا وکیلی هیچی متوجه نشدم!!

حق دارید.والله

رها چهارشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 09:22 ق.ظ http://sign2.persianblog.com

سلام خاله .دلم منم واسه جمع بحث تو بحث تنگ شده .

رها جان من و تو ما را می سازد.نباید دوستان قدیم مان را از دست بدهیم.هر چند گاه یک بار از آنان نام ببریم و یادشان کنیم شاید لبیک گویند

امید چهارشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 01:36 ب.ظ http://www.mane-divaneh.blogfa.com/

سلام....
من فهمیدم چی میگید ...
خلاصه اگه دیوانه ها نفهمن که به هم چی میگن که هیچی ...بابت مطلب من هم ...شما خیلی لطف دارید....
سربلند و پیروز باشید.........

لیدا چهارشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 03:15 ب.ظ http://gilda.persianblog.com

سلام .........مارا به گذشته های نه چندان دور بردی خیلی دلم بازم اون جمع رو می خواد دلم برای سر به سر گذاشتن ابی تنگ شده دلم برای مهر .بیدل و دوستان دیگر که الان نشانی از شون نیست تنگ شده بازم خدا رو شکر که این پیر مهربان ما رو ترک نکرد. به راستی چرا دنیا دوره ای شده یه دوره می آد خوبه یه دوره می آد بده هیچی ثابت نیست .

پیر چهارشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 06:50 ب.ظ

مرسی که یاد من و دیگر دوستان کردی . ما همیشه به یاد هستیم ۰
ای...... ببخشید! یادم نبود ..... درآخرین پیغام تون گفتید با من قهرید!. دل شکستن هنر نمی باشد۰

پیر * برای بار دوم! چهارشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 09:14 ب.ظ

مادر مهربان ایران بحثی های فعلا دربدر!
قبلا ازاین که یاد من کردید- تشکر کردم . اما بلافاصله بخاطرم آمد که :
چه حکمتی است که رضوان بانو هرچه (یادآوری) کرده یک طرفه است ؟۰ یعنی به پاسخ مهربانانه و بسیار دل پذیر دوستان که در پاسخ (فرخ) داده شده است . توجه و اشاره ای نفرموده است؟۰ راستی چرا؟۰

این اقدام عجولانه ای بود و باید سر فرصت از این ابتکار برای یاد آوری گذشته ها استفاده کنم.

پروین پنج‌شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 03:45 ب.ظ

سلام.
حوبی؟
خوب میشه دوباره اون روز ها را برگرداند .این که دیگه کاری نداره.تازه منم این دفعه هستم.عضو جدید. خوبه؟

امیر براندو پنج‌شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 03:50 ب.ظ http://endesh.persianblog.com

چه می شه کرد . جبر زمونه است . یه سریمون فیلسوف ٬ یه سری گرافیست ٬ یه سری روزنامه نگار ٬ یه سریمون . . . و گویا همه مون عاقل شدیم . بیماریش مسریه خاله . نمی بینی نوشتنها تو وبلاگها هم کم شده . تجمعات وبلاگی نایاب شده . مطلب جالبی داشت چلچراغ این هفته راجع به حس نوستالوژیک وبلاگ . . . نمی دونم فکر می کنم اگر بحث تو بحث هم دوباره باز شه ٬ ابی شیرین بیان هم باشه و عقلای جمع هم باشن . . . دیگه هیچی مث قدیم نخواهد شد . گویا همه دفن شدن تو پستوی خاطراتمون . . . چرا ؟ خدا داند .

یکی از دوستان ایران بحثی؟۰ پنج‌شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 07:41 ب.ظ

به عکس . تا بخواهی مطلب برای گفتن هست و تا وقت باشد کاویدن روزگار دردی که شما جوانها گرفتارش هستید۰ فقط باید واهمه ویک مقدار منیت و خود پسندی را کنار بگذاریم و قبول کنیم که برای رسیدن به (شبه ایده آل ها) حداقل حرف های یک دیگر را (خصم دشمن) تصور نکنیم۰
برای هم نقش معلم بازی نکنیم و به نظرات هم اگر هم قبول نداریم گوش بدهیم و پاسخ درخور بیابیم....
ما میتوانیم ندیده و نشناخته برای خود دوستانی دست و پا کنیم که در فردای زندگی کنارمان باشند۰ اگر یک دیگر را دوست داشته باشیم و اگر گرفتار دام خرافه و تعصب و تقلید نباشیم۰ من که همه تان را دوست دارم و دراین چند سال گذشته این دوستی را در مسیر (ماندگارش) حفظ کرده ام۰
----------
برای اینکه خود نمائی نشده باشه . خودم را یکی از دوستان ایران بحثی معرفی میکنم۰

پیر پنج‌شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 08:21 ب.ظ

پاسخ :
این اقدام عجولانه ای بود و باید سر فرصت از این ابتکار برای یاد آوری گذشته ها استفاده کنم.۰۰۰۰۰
**
بابا خواهر خدا نکنه این قد عصبانی باشی؟۰
شما میگید (اقدام تان عجولانه بود) من میگم پاسخ تان بسیار عجولانه تر !۰
بابا آخه سلامی - حالی - احوالپرسی. شما وقتی به میهمونی میاد خیلی خیلی مهربون تر از خونه خودتون هستین ۰

ابی جمعه 1 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 12:15 ق.ظ http://bahs2bahs.persianblog.com

سلام سلام سلام !
می بینم که دوستان جمعند و اونجوری .
ما رو که رسوای عالم کرده بیدند !
اگه این آریای پیر ما ( فرخ خان ) بفهمه که ابی اونه که امیر و رضوان ملاحظه فرمودندی وای به حال افکار ما شدندی !
این اتفاقات را به فال نیک می گیرم و امیدوارم فصل جدیدی باز شود و ما که دلها داده و قلوه ها حواله کردیم اکنون دوباره بشکفیم و آغازی دیگر داشته باشیم . فرقی نمی کند چگونه فکر می کنیم مهم اینه که به هم عشق می ورزیم . این را دلهای ما می گوید اگر چه عقول ما طرفی دیگر ببندد !
ابی در خدمت شماست .

ابی جمعه 1 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 01:23 ق.ظ HTTP://EBISS.BLOGFA.COM

اینم بگم که ... بماند برای بعد !!!!!

رضا جمعه 1 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 04:15 ب.ظ

سیزده! - در این جمع من غریبم! در این بین من جدیدم! در این حال سکوت گر اختیار دارم، عزیزم!

رضا شنبه 2 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 10:05 ق.ظ

سلام خسته نباشید از این وب بلاگ نویسی
این همه همت و توانایی که در شما هست ادم را به تحسین وادار میکند به بنده امر فرموده بودید که حتما نظر بدهم
امیدوارم که این وب بلاگ همچنان ادامه داشته باشه و شما هم در کار و زندگی موفق باشید.
ارادتمند شما
رضا

ابی شنبه 2 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 09:54 ب.ظ http://ebiss.blogfa.com

تشریف بیاورید در وبلاگ ما ( http://ebiss.blogfa.com) و دعوت ما را بپذیرید

بهشت دوشنبه 4 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 05:17 ق.ظ http://nochagh.blogsky.com

با سلام. از گرد همایی دوستان ممنونم.دیدار ها دلگرمی می آورد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد