نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

سلام.اینم از سفری که نرفتنش لجم رو در میآورد.رفتم و بر گشتم و خدا را بر این توفیق سپاسگزارم.
چشمم که به جمعیت مشتاق دیدار افتاد تازه از خودم خجالت کشیدم که واقعا متوجه نبودم که...............
بر پهنای چهره ام قطرات اشک جاری بودم که نمیدانم از شادی بود یا از ............ولی واقعا حالم رقیق شد و اونوقت بود که دعاهایی کردم که در طول نه تا سفر قبلیم سابقه نداشت.یه زیارت با دیدگاه هایی جدید.
تموم اون سفر های نه گانه قبلیم را مرور کردم و تعجب کردم چگونه این روزها را و سالها را تا به امروز گذرانده ام.
خانومی را تو این سفر برای بار دوم ملاقات کردم که شرمنده ام کرد.اگر این چنین زنان را می شود وظیفه شناس خواند پس...............؟متاسفم که خودم را قاصر از  تشکر از چنین زنان می بینم.معصوم و زحمت کش.کوشا و بی ریا.کاش همسرش بتواند(که مدعی است میتواند) از او و زحمات بی دریغش تشکر کند و خجل نشود.کاش فرزندانش بتوانند (که بعید است در اون سن و سال کم بتوانند بفهمند)این همه محبتش را سپاسگزار باشند. سفر خوبی........................خدایا این چنین سفر هایی برای دیگران نیز........