نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

جوانی و زیبایی و بی نیازی

یه دختر جوانی هست که خیلی بر و رو داره.هرجا می ره ،خواستگاریش میکنند.و جالبه که به همه خواستگاراش هم جواب رد میده .سن و سالی نداره و فکر کنم تا مدتهای مدید هم بتونه همینجور خواستگار داشته باشه.یه جورایی واسم جالبه که برای ازدواج چندان عجله نداره به خلاف بعضی از دخترا که.....و یه جورایی متعجبم چیطوری ازین همه خواستگاری شدن خسته نمیشه.فکر میکنم آدم طبیعی به او میگن .تازه جالب تر اینکه با همه خواستگاراش هم دوستیش را ادامه میده و گاهی هم دوستانش را، برای ازدواج اونا معرفی میکنه.تو وانفسایی که دخترایی را دیده ام که بدون مطالعه ازدواج میکنند این دختر واسم خیلی جالبه.میگم نکنه آدمایی که تو شهرای بزرگ زندگی میکنند اینقدر خوب عمل میکنند؟ هان؟دختری موقر، زیبا و دوست داشتنی هنرمند
ولی یه چیز باعث تاسف منه.خیلی ها به او و رفتاراش معترضند و اورا یک فریبکار میدونند.من مطمئنم اون آدم خوبیه. چرا باید به صرف آنکه خواستگاری میشه او را بد بدانند؟
مردم ما دارای خصوصییاتی هستند که ...........................

اگر روزی یه همخونه شما بگه از دست شما خسته شده واسه اینکه دوستش دارید و طاقت خسته شدنش را ندارید خونه را ترک می کنید تا او در آسایش بگذرونه؟من ممکنه باعث خستگی اطرافیانم بشم ولی برام اصلا مهم نیست.مشکل اوناست که کم طاقتند و زود خسته میشن.بهتره خودشون را به یه دکتر نشون بدن.میتونن خونه را ترک کنند و جایی بهتر برای خودشون پیدا کنند.البته که خوبه من واسه شون مایه بذارم مبادا دلزده و خسته بشن ولی اگر خودم نتونم مراقب خودم باشم چگونه میتونم مراقب دیگران باشم؟اینم مشکلیه که......

یک روز بارانی

به ما دستور داده اند از مشکلاتی که بیماران روانی در سطح جامعه ایجاد میکنند هیچ نگویید.نه تنها از بیمار عکس نگیرید و اسم نبرید بلکه حتی بدون ذکر نام او هم نگویید بر او چه گذشته است.بگذارید جامعه در سلامت به سر برد.نگویید که انواع شخصیت مختل چه رفتارهایی را از خودشان بروز داده اند. دانشجویان پرستاری دیروز از من اجازه میخواستند با بیماران روانی عکس بگیرند به آنان گفتم: آیا میدانید( این چنین بیماران را )خواهرشان نمیگذارد با دامادش و عروسش و مادر شوهرش آشنا شود؟اگر عکس ها آشنا در آیند میدانید به زندگی بعضی ها ضربه خواهد خورد؟جامعه ما به سطحی از فرهنگ و آگاهی اجتماعی نرسیده که بیمار روانی را همانند بیمار جسمانی بی گناه بداند.در جامعه ما درباره بیماران روانی میگویند:؛ همش فیلمه؛ .؛ تنبله؛ .؛لجبازه؛.؛نسازه؛.؛چموشه؛.؛کله شقه؛. ویا ....و....و.... اونا نمیدونند مقاومت بیمار و یا تنبلی و بیحوصلگی او یکی از علایم بیماری اوست و نیاز به درمان دارویی یا رفتار درمانی و یا روان درمانی فردی و خانوادگی و گروهی دارد.متاسفانه به زعم خود دارند بیمار را درمان میکنند بدین دلیل یا در طویله با خر و گاو خویش می بندند به آخور . یا در زیر آفتاب سوزان با طناب به درخت می پیچند و یا در ملا فامیل به باد تمسخرش میگیرند.یا او را با کتک به راه می آورند و یا می سوزانندش تا (شیطان حلول کرده در جسمش به زعم خودشان) به آتش قهر شان سوزانده شود .فقط به خود زحمت نمی دهند او را بیمار تلقی کنند و روان او را همانند جسمش مستعد بیمار شدن بدانند.آنها متوجه نیستند که بیمار روانی با همه لجاجت ها و مقاومت ها و عجیب و غریب بودن هایش هم یک بیمار است که نیازمند استمالت و دلجویی است.او نیز میتواند متوجه مهربانی شود و اگر مهربانی های آنان را نمی پذیرد به خاطر آنست که روابطشان مکدر شده و دم خروس را حین ادای قسم حضرت عباس به چشم دیده.متاسفانه چون خودشان نتوانسته اند درمانش کنند او را درمان ناپذیر تلقی کرده اند . آنها غافلند که یک روان شناس( با همه علم و آگاهی خود) اگر نزدیکانش مبتلای به مشکلات روانی شوند او را به دوست و همکار روان شناس خود ارجاع میدهند تا بین آنان که مشکلی عاطفی وجود ندارد بتواند درمان را بپذیرد.جالبه که اگر کسی مبتلای به دیابت شود به او میگویند :؛ای بیمار شیرین چون قند و عسل تو را چه شده؟نازنین . ولیکن تا چشمشان به بیمار روانی میافتد و رفتار عجیب و غریبش رامی بینند ابراز انزجار میکنند و از او بیزاری میجویند و اعلام برائت می کنند.به دانشجویان خاطر نشان کردم درسته بیماری که آب دهانش ولو است نگاهش تیز همچون گرگ و نظافتش را رعایت نکرده با موهای ژولیده و ظاهر ....در اجتماع ظاهر شده قابل پرستش نیست ولیکن آیا نمیتوان همانند عیسی مسیح که از کنار لاشه سگی مرده و متعفن شده گذر کرد دندان های سپیدش را به حواریین نشان داد به دنبال یافتن یک حسن در بیماران باشیم؟ دانشجویی پس از استماع سخنان من اشک ریخت و گفت خانوم میشه از شما خواهش کنیم از تکه های انتخاب شده فیلم هایی که در باره بیماران روانی تهیه شده به ما آموزش علایم و نشانه های بیماری های روان را بدهید؟ و این بیماران مفلوک را برای آموزش دیدن ما کاندیدا نکنید؟و فقط به ما فرصت دهید آنان را حمام کرده بیاراییم و برایشان کیک بپزیم و با آنها بازی کنیم و بخندیم و .....؟آیا آنان باید یکی یکی به نزد شما و ما بیاییند تا ما آموزش بگیریم بدون آنکه برای آنان خاصیتی داشته باشد؟ این همه لطافت روح او را تحسین کردم و گفتم : آیا کلام من اینقدر بر شخص شما نفوذ داشت؟که بتوانی ایده ایی را بیان کنی که تا به حال به ذهن خودم و هیچ همکارم نرسیده؟پس میتوانم از کاری که روزانه انجام می دهم احساس رضایت قلبی داشته باشم .بعد همه دانشجویان به میان بیماران رفتند و با دستان همچون برگ گل لطیف شان بر سر و روی بیماران بارانی از نوازش.......ولطافت این باران مهر کم از باران رحمت الهی نبود.دیدن اینگونه صحنه ها میتواند روز های مرا بارانی و لطیف کند.ای کاش اجازه داشتم ازین صحنه های پر محبت فیلمبرداری کنم.پروا دختری دانشجو که تصمیم داشت در خوابگاه به زندگی خود خاتمه دهد نگین جمع دانشجویان بود که هر کدام سعی میکرد با توان اندک ولی صادقانه خود راز این نومیدی را آشکار کند

چند شب هست خواب هایی می بینم که.............نمیدونم چرا؟
اگه صبح اول وقت وبلاگ های مختلف را نخونم این خواب ها همه روزم را در تسخیر خود می آورند.ولی خوبه که صفحات متنع وبلاگ ها هست.که من فراموش کنم چقدر از دیدن آن خواب لرزیدم.واقعا چرا پدرم را در کنار رودخانه و در حال نزار دیدم؟چرا دیدم دزد به خانه مان دستبرد زده و همه مایملک مان را برده و با وجودیکه دارو دسته دزد را می بینم هیچ دفاعی نمی توانم بکنم؟چرا همه اعضاءفامیل را اندرون یک اتاق تنگ و......می بینم؟چرا یک گله کرگدن در حال اجرائ نمایشات سیرک می بینم؟مرا چه شده؟همش نگران بودم.همش ناراحت و در حال ستیزه کردن.خیلی وحشتناک بود این کابوس ها.

شما هم با خوندن وبلاگ بعضی خانوما که از شیرین کاری بچه هاشون می نویسند خوش تون میاد؟شما هم وقتی یه خانومی از طلاق( از رنج هایی که طلاق براش ایجاد کرده )می نویسه به فکر فرو می رین؟
شما هم از نوشته های خانوما درباره زندگی خصوصی شون و بچه هاشون..........................
شاید وقتی آدم یه خانوم باشد از آقایون متفاوت عکس العمل نشون بده
آره دیده ام اگر فریاد کمک خواهی زنی بلند شود مردا حساس ترند که چه کمکی میخواد
و دیده ام زنها بیشتر جراحت عاطفی را که زنی بیان میکنه میتونن لمس کنند
چرا اینا را نوشتم؟
داستان زندگی خانم....و دو تا جوجه اش فکر منو به خود مشغول کرد.که نوع کمک به او ضرورت همدلی با او و تضیح و تجیه ........شاید اون به من پاسخ دهد و مفصل تر بنویسم