نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

زن

ببینم عالم ما خانوما جالب تره یا عالم آقایون؟ما که تو عالم خودمون مسائل زیادی را شاهدیم که معمولا به زبان نمیاد.دیشب برای شب چهلمین روز فقدان پدر بزرگ بچه ها در خانه مادر بزرگ جمع بودیم.تا یاد آور شویم چهل روز پیش در چنین روزی پدری با فرزندان و نوه هایی که بسیار دوستشان می داشت وداع کرد و دیده فرو بست تا به عالمی دیگر پای گذارد و آنجا را نظاره کند.به یادش گریستیم و به یادش همدیگر را بوییدیم و بوسیدیم تا شاید روحش ناظر باشه و آرامش یابد.محور همه صحبت ها او بود و اینکه برای شاد شدن روحش چه ها می شود کرد لا اقل همین یک سال نخستین را.یکی از مطالبی که طرح شد رنجش های عروس خانوما از مادر شوهر ،خواهر شوهر و همدیگر بود که منجر به از هم پاشیدگی این جمع طبیعی و سالم و صمیمی می شد .برای من بسیار جالب بود .همه ما اعتقاد داشتیم که این جمع برای فرزندان مون خوبه و حساسیت ماها میتونه اونا را قربانی کنه.همه ما به این نتیجه رسیده بودیم که زود رنجی ها مون منجر به کج فهمی میشه و ادراکات گوناگون (ناشی از تفاوت های فرهنگی) ما ها را از هم مکدر کرده دور می سازد .تصمیماتی بزرگ محصول یک ساعت و نیم گفتگو بود البته قطعنامه ایی مکتوب نداشتیم ولی......... شاید فرصت کنم بنویسم شان.همه اتفاق نظر داشتیم که گذشت دائمی لازمه.ماچ و بوس و احترام بین ما میتواند کدورت ها را محو که نه کم رنگ و بی اهمیت کند.همه به این نتیجه رسیدیم علیرغم بر خورد ها ی صریح و یا .....گاه بگاه با هم روز های خوش هم داشته ایم .به جوری وداع از همدیگه بود .مثل اینکه می خواهیم ازین به بعد از هم فاصله بگیریم چرا که اویی که تاکید داشت با هم بمانید و پشتیبان هم باشید رفته بود.همدیگر را غرق بوسه کردیم از همدیگر عذر خواهی کردیم قول دادیم هرگاه ناراحت شدیم در قالب کلماتی با بار عاطفی سبک به اطلاع هم برسانیم و روشن سازی کنیم.(همدیگر را روشن کنیم واقعا منظورمان چه بوده).و............و................باور کنید که دیشب خوابی راحت داشتم.شما می گویید موفق می شویم؟ما خانوم ها مملکتی هستیم پر........نگویم بهتر است.واقعا که .........!!!شاید در پشت هر ماجرایی خانمی است.و خواست او.همانگونه که ناپلئون تحت تاثیر مادرش و ژوزفین بود و همانگونه که......خودتان کتاب زن بر اریکه قدرت را بخوانید تا نقش زنان عالم را بر تصمیمات مردان متوجه شوید اگه من بگم تف سر بالاست.
نظرات 7 + ارسال نظر
محسن یکشنبه 30 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 06:48 ب.ظ http://sheydayi.blogsky.com

سلام
من در یک وبلاگ دیدم که شما نظر دادین و توش نوشتین که یک پسر ۱۳ ساله دارید. برام خیلی جالب بود که یک خانم با سن حدود شما وبلاگ داره - تازه در حالیکه خانه دار و بچه داره. تمام مطالب وبلاگتون رو هم خوندم. بیشتر برام جالب شد! ولی کلا نفهمیدم شما چه جور آدمی هستید و چه تیپی فکر می کنید. در هر صورت خیلی از وبلاگتون خوشم اومد. این خوش اومدن مثل خیلی نظرات داخل وبلاگها که الکی نیست . واقعا از وبلاگتون خوشم اومد.

بهشتی!! یکشنبه 30 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 07:35 ب.ظ

بابام اقلا میخواستی بجای آه و ناله و گریه و زاری یک امروز
و امشب را از یلدا و از سنت های ایرانیش یاد میکردی. بسه
دیگه از :: عرب بینی:: بیا بیرون = آخه نا سلامتی تو ایرونی هستی. ب بم ..............

جهنمی یکشنبه 30 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 10:00 ب.ظ

سلام
بعد از مدتها تصمیم گرفتم با شما حرف بزنم گاهی اوقات مطالب شما می خوندم ولی مطلب امروز برایم جالب بود از این به بعد گاهگاه با هم اشنا می شویم روشنگری ان روز شما به دعواهای زنانه ختم نشد و یا عواقبی نداشته است تا من هم از این تجربه جالب و شجاعانه شما استفاده کنم و خیال خودم را راحت کنم چون من هم در مورد خانواده شوهرم دچار چنین مشکلاتی هستم در اون جمع شخصیت کدام جالبتر بود برام بگویید تا من هم از آن روش استفاده کنم

مسافری از جهنم دوشنبه 1 دی‌ماه سال 1382 ساعت 12:13 ق.ظ http://jahanamy.persianblog.com

سلام ملکه ما ...من همون امپراطوور سابقم . اگر هنوز ما رو یادتون باشه .. من باز هم پیش شما برگشتم و در آدرس جدید شروع میکنم چون وبلاگ قبلی مو بخاطر حمایت از یکی از بچه ها از من گرفتن ..خ.ب دیگه اینه زندگی .. منتظرتون هستم در وبلاگ جدید البته بعد از یک خونه تکونی و طراحی .. یک شاخه گل رز تقدیم شما .. یا حق

رضا دوشنبه 1 دی‌ماه سال 1382 ساعت 12:20 ب.ظ http://reza-n.blogspot.com

سلام
اگه بیاد اون با هم شوخی و خنده می کردین تا روح اون از بالا شادی شما رو نظاره می کرد و از خاطرات شیرین با او بودن یاد می کردین - به نظر من بهتر بود ( ولی این کار واقعاُ از گریه کردن سخت تره )
راستی از اینکه به من سر میزنی و برام پیغام میذاری ممنون

لیدا دوشنبه 1 دی‌ماه سال 1382 ساعت 09:21 ب.ظ http://gilda

سلام ...........من از عالم خودم راضی نیستم بیشتر دوست داشتم عالم مردها را داشته باشم ..........زیرا اگر نگاه کنیم همه چی برای انهاست ....همه چیز را آنها می خواهند .........آنها هستند که سفارش می دهند آنها هستند که انتخاب می کنند پس عالم آنها زیباتر از عالم یک زن است .

[ بدون نام ] چهارشنبه 3 دی‌ماه سال 1382 ساعت 09:09 ب.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد