نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

آزمایش

مدتیه که مشکلی پیدا کرده بودم ولی خب دکتر نمی رفتم.میدونید روم نمی شد.حاضر بودم بمیرم و همچین آزمایشی را ندم.بابا من رومو با روبنده می پوشونم برم جلو یه دکتر مرد بدون لباس کافی در حالت سجده قرار بگیرم تا بررسی کن؟ ببینه مشکل چیه؟.به درک اسفل که هر بلایی در انتظارم باشه.شنیدم که گفته اند ؛ العلم علمان، علم الادیان و علم الابدان.(و لا حیا فی الدین) پس در نتیجه: لا حیا فی البدن).پزشک محرم است و میتونه هر نقطه از بدنت رو ببینه.ولی یه کم برام سخت بود تن بدم به این آزمایش.خب همچین مشکلی برای همسرم بروز کرد. کلی بهش خندیدم که راستی راستی می خوای بری دکتر و نشون بدی؟عجب پر رو بابا!خب اون احساس عجز می کرد و میگفت منی که همش باید به کارم فکر کنم ذهنم سخت مشغول این درد لعنتی شده.تو هر جور هست برو تحقیق کن ببین کدام دکترا متخصص این کارند.با وقاحت هر چه تمامتر رفت همه آزمایشات مربوطه را هم انجام داد.من چشام گرد شده بود.(راست وایستاده بود.)بهش گفتم: میدونی یا نه؟.آدم بمیره.... ولی آبروش سر جاش ...بمونه حرمتش حفظ بشه. برو بابا.به من گفت: ببینم.تو چرا همیشه چشمت عیوب دیگرانو می بینه؟وقتی خواستی زایمان کنی این تو نبودی که با پر رویی جلو دکترت.....؟گفتم :بابا دکتر من خانم بود.گفت: خب اولا که این دکتر هم هم جنس خودمنه و دوم که اگر شما خانوما نگران سلامتیتون بشین صبر می کنین تا دکتر هم جنس تون بیاد؟ یا جلو هر دکتر غیر هم جنس تون هم می رین؟خلاصه به یاد حرف مادرش آفتادم که میگفت:( یه روز یه میش از روی جوی آب می پره.خانم بزه میگه :دیدم دیدم .میش بیچاره بر می گرده میگه: مگه ما که یه عمر می دیدیم تو را می گفتیم؟ که تو با یه بار دیدن برگشتی گفتی دیدم دیدم؟
 هه هه

اعتراض شدید

خیلی سعی می کنم عصبانی نشم.و اگر عصبانی شدم در اون حالت حرفی نزنم مبادا اسباب دردسر بشه برام.ولی همه معتقدند من بی کله تر از بعضی کسان هستم.ملاحظه می کنم.میگن تو نگران سلب آزادی ات هستی.گرچه این قدر از آزادی را کافی برای خودت نمی دانی ولی بیش ازین هم نمی تونی ساکت بمونی.
یه چیز را من تو این مملکت فهمیدم که آدمای با هوش مورد تحقیر و آزار قرار می گیرند و اون فرار مغز ها علت اش همینه.یه عده آدم بی سواد را که حرف شنوی دارند میکنند مصدر امور و تنها کسانی از با هوشها که حاضر بشن به این بی سواد های بی منطق باج بدهند( و  قبول کنند از گرده شون کارهای تخصصی را بکشند به اسم رئیس نالایق)  میتوانند امید موفقیت داشته باشند.اگر یه آدم با هوش بیاد بگه طلا که پاکه چه منت اش به خاکه و حاضر نشه باج بده به صور مختلف ترور میشه.ترور شخصیت ترور ...ترور...
اینه که کسی خیلی زرنگ باشه سعی میکنه تمامی خشم خودش را در صندوقچه سینه اش پنهان کنه تا فرصتی دست بده سر صبر و با برنامه ریزی خودش را به یک کشور بی طرف برسونه به جایی که اونجا هم بی منطق نباشند که از سر لج با بعضی دولتمردان مملکت  باهاش رفتار بشه و به اصطلاح تلافی کره را تو دل کوره در بیارن.
متعجبم چقدر بعضی آدما میتونن رو داشته باشند که به تو بگن .آها آدم چیز فهم و باهوش معطل وایستا. تا من با اون زبان الکن ام و با فس فس، خودم را آماده کنم و از جلو بروم و اون وقت تو با همه هوش و استعدادت از پس من بیا.تو طول راه هم همش با فس فس من همراه باش و هرگز قصد نکن پیشی بگیری.که............
اون وقت انتظار دارند مملکت هم رو به رشد باشه و در دنیا بدون اتکا به دیگر کشور ها حرف از استقلال بزنه .شمایی که تو کشور خودتون نمی تونید با منطق با مردم هم زبون و هم فرهنگ خودتان صحبت کنید چگونه ادعای کشور گشایی دارید؟اسلام اینو خواسته که یه آدم لایق معطل آدمای نالایق اطراف خودش باشه؟ یا اگر کسی قدرت اجتهاد داشت میتونه برای خودش فتوا بدهد ؟
جالبه.حتی به مرام و دینی هم که ادعای داشتن اش را می کنید بی اعتنایید.(دین من در آوردی).کدام دانشمند چیز فهم است که ابزاری نشه در دست صاحبان قدرت؟کدام دانشمندی هست که مقاومت بکند و خونش مباح نشود؟
واقعا این زندگی نکبت اینهمه ارزش باج دادن داره؟مگر می خواهیم بمانیم چه غلطی بکنیم؟چرا ((((افضل الجهاد کلمه الحق عند امام الجائر )))از بین مردم ما به زندان کتاب ها تبعید شد؟
چرا به بهانه وحدت همه باید خفه بشوند؟چرا باید عده ای برای خود حق قیمومیت بگیرند فقط به صرف هم آوایی با صاحبان قدرت؟
بدین وسیله تنفر خودم را از همه ظالمان به حق صاحبان حق اعلام میدارم.بدین وسیله نهایت انزجار خودم را از هر مسخره کن مدعی عقل اعلام می دارم .شکوفه های مهر را پر رپ میکنید ؟تا چه به جای آن نصب کنید؟

زن آزاری.چرا؟

فریبا زنی ۲۴ ساله است لیسانس مشاوره.که معلم مشاور دبیرستان دخترانه است.آمده مرکز مشاوره و با چشمانی اشکبار از همسر ۳۶ ساله پزشک خود گله می کند.میگه فکر نکنم زندگیم با او دوام بیاورد.در مدت ۴۵ دقیقه این صحبتا را کرد. میگه ایشان ۳۱ ساله بود که من در سن ۱۹ سالگی علیرغم نظر مخالف خانواده همسرش شدم.آنها ۴ برادرند که سه تایشان پزشک و آخرینشان فوق لیسانس مهندسی معدن است.مادرشان در سن ۱۲ سالگی اش خودکشی کرده بود و خواهرش وقتی ۱۷ ساله بوده به دلیل آنکه پدرشان می خواسته به پسر عموی چوپان اش شوهر ش دهد خودکشی کرده بود .پدر شان نیز یک سال بود فوت کرده بود.که من به عقد ازدواج اش در آمدم و یک سال اول زنگیمان رویاگونه بود. همسر م اولین فرد از ۴ تا برادر بود که ازدواج کرد و برادرانش از من خیلی خوش شان می آمد. حالا که همسرم در رشته تخصص قبول شده به خاطرش از کارم استعفا دادم و به این شهر آمدم.از سر کار بر می گردد به زمین و زمان ایراد می گیرد. وقتی اعتراض می کنم با خشونت او مواجه می شوم و با سیلی محکمی که زیر گوشم می نوازد خون بر سطح اتاق جاری می شود.دختر ۴ ساله ام شاهد این صحنه هاست.همسرم به روابط صمیمانه من و خانواده ام حسادت می ورزد. او هم سعی می کند برای برادران کوچکتر خود والدی کند.و من معترض. شما میگین چیکار کنم.؟ بهش گفتم: اول اینکه با مسئولیت خودت همسرش شدی.چرا؟پس قبول کن همه چیز را گردن بگیری.دوم اینکه خودت هم میگویی که مادرش را در ۱۲ سالگی از دست داده آنهم به طرز فجیع(خودکشی مادر)پس قبول کن زن در ذهن او دارای.....است.سوم آنکه میگویی مرگ خواهر جوان را هم به دلیل اجحاف پدر در حق او دیده .پس باز در سینه او غمی سنگین تر مشاهده میشه.که کم حوصلگیش را توجیه می کند و ازدواج نکردن برادرانش.گویا او از همه مصمم تر به ازدواج بوده.میگی خانواده ات موافق نبوده اند به نظر من توجه ات به نظر خانواده برای ایشان نیز مفید می بود. خودت میگویی کار ت را استعفا دادی خب از چشم او می بینی و توقع ات از او بالا رفته میگی به خاطر او رنج قربت را پذیرفتی پس انتظاراتت از او بالاتر هم رفته .میگی داره تخصص میخونه و وقت کمی داره سرش سخت به درس مشغوله.خب اون میخواسته به تنهایی بیاید و تو را آنجا بگذارد ولی تو با همراه او آمدن عملا وقت درس خوندن اش را به خودت و بچه اختصاص میدی .میگی خودش گفته وقتی من خونه نیستم با بچه برو بیرون و در شهر گردشی کن ولی جرات نمی کنم پس وقتی او به خانه باز می گردد انتظار داری با همه خستگی ها و بی حوصلگی هایش وقتی را هم به شما اختصاص دهد . گفت ببینم پس خودم مقصر شدم؟تمام؟؟؟؟؟ خندیدم گفتم: نه عزیزم هم تو و هم او هر دو حق دارید.اگر حاضر بشی حداقل ۸ جلسه و حداکثر دوازده جلسه یک ساعته هفتگی با هم صحبت کنیم قول میدم بتونی تا حدی سر نخ ها را تو زندگی دست بگیری. گفت نکته ای هست و این آنکه من همیشه با همه از مشکلاتم میگم وگفتم خب این حق را نداری که مسائل خصوصی زندگی تان را به دوست و دشمن شوهرت لو بدهی. ............

زود رنجی

سلام جالبه که من خیلی زود می رنجم

من و رهگذر

*****اینکه چگونه بگوییم همه دغدغه ماست ***** -------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- رهگذر افراد خوش نیت و خیر- هنوز هم بطور عبوری با تو برخورد میکن . اینها میخواهند توصیه کنن که وقتی چیزی می نویسی سعی کن سودی و فایده ای داشته باشه. سن وسالی ازت گذشته = مطالبی را انتخاب کن که نسل جوان اقلا بآن فکر کند. اگرچه ممکن هست حزب الهی های متظاهر خوششون نیاد. -------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- رهگذر ! دیدم به پیشنهادم توجه کرده ای و جواب در خور- داده ای حتما قبول میکنی که دوست اونه که برنجونه- نه اونکه بخندونه0 یک (پرستار) بایستی منبع و ماخذی برای ناهنجاری های افرادی باشد که بزعم طبیب چون تب کرده و داغ شده باید دراز بکشد و سوپ بخورد و بخوابد!. بیماری که تب بجانش افتاده اگر نیک بنگری از اثر سوز جانکاه کمبود هائی است که جسم وروحش را آزار داده و بنیه اش را فرو برده است. یک پرستار باید این کمبود ها را که بیشترش عاطفی هستند برای عبرت دیگران منتقل کند و بگوید که چگونه میشود از زخم آزار ها برکنار و مصون ماند0 دختران ما وبطور کلی جامعه نسوان ایرانی دراین سال ها سخت زیر بار رنج تحقیر و توهین هستند. مردانی که از مردی تنها سیبلشان کلفت هست باسوء استفاده از اوضاع و بهم ریختگی دستگاه های مسئول- بد جوری بجان لطیف و نحیف زنها افتاده اند. آزار زن این روزها متاسفانه دارد بد جوری همه گیر میشود- باینها بپرداز- از حقوق و از شخصیت طبیعی و اولیه آنها که در بلاد ما اجراء نمیشود- بگو وبنویس. به جوانها تذکر بده که دختران و زنها- چگونه پسر ها و مرد هائی را دوست دارند و صفت های زیبای مردانگی کدام ها هستند. برای گفتن حق و برای روشن کردن مردم (محض رضای خدا) ترس وواهمه معنا ندارد و اگر خواستی دراین راه به کمک تو خواهم آمد. برای نمونه همین مطلب (نظریه) مرا در معرض قضاوت دیگران قرار بده و نتیجه اش را شاهد باش . -------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- پاسخ رضوان : رهگذر جان من و تو درین جا چه می توانیم بکنیم؟بگو آماده ام -------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- رهگذر بعد از آن همه اشاره و توضیح تازه می فرمائی ( در اینجا چه میتوانیم بکنیم؟؟؟؟) یعنی (تو) نمی دانی که چگونه هویت و شخصیت و موجودیت زنان را زیر لگد گرفته اند؟؟؟؟؟ نمیخواهی از پرده (بمن چه) بیرون بیائی و بدون بد وبیراه گفتن حقوق از دست رفته ات را (((یاد آوری)))) کنی....... نمی خواهی بنویسی که در به اصطلاح دانشگاه های (ما) چگونه با دختران و پسران مانند اطفال کودکستانی رفتار میکنند؟؟؟؟.... و نمی خواهی اگر سرت توی برف نیست... تظاهر به آن نکنی؟؟؟؟؟؟ خاطرت عزیز بود وگرنه .............. -------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- دوستان میشه شما نیز به جمع من و رهگذر قدم بگذارید؟ حق با رهگذر داناست .من می خوام از پشت بام بیفتم ولی جایی از بدنم نشکنه .من فکر می کنم میشه در صلح و صفا حرف زد. بابا والله بالله این رهگذر از دوستان قدیم منه.غریب آشناست. میگه آدم ،! حرف می زنی هدفمند حرف بزن. با کلمات بازی نکن. چیزی بگو که چیز باشه.حرمت قلم را حفظ کن. من می فهمم که چی میگه.خوشم هم میاد که منو درک می کنه.ولی شهامتش را ندارم که آنچه درونم میگذره بگم.گرچه ممکنه فکر کنم خیلی صریح ام ولی نیستم.چون شنیدم صریح گویی خوبه ادعای صراحت می کنم. بابا این مسائلی که منو می ترکونه نمی تونم بگم.سعی می کنم آروم بگیرم بعد بگم بعد هم از یادم می ره .من خیلی خوب می تونم فراموش کنم.به من گفتن اگه حرف بزنی آب به آسیاب دشمن ریختی.به من میگن حرف تا تو دهنته طلاست وقتی از دهنت بیرون اومد مفرغه.به من گفتن اگه دهنت غرقه خونه جلو کسی رو زمین تف ننداز.*** -------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- رهگذر................................. بنظر میرسد بحث ما توانسته است حداقل نچاق را رنگ تازه ای بخشیده باشد - اگر مفید فایده نیز باشد؟ بهر حال من و شما بسهم خودمان نسبت به همنوع و هموطن وظیفه ای داریم- بخصوص شما که خودتان را پرستار و به نوعی مربی معرفی می کنید. لزومی ندارد به کسی بد گوئی کنیم. انتقاد آنهم بگونه گوشه و کنایه و نیز نقل قول از منابعی که مشخص شده اند می تواند بخشی از وظیفه ما دراین مقطع باشد. برای گفتن - هنوز سخن ها دارم- اما آنچه که مرا وا داشت تا شما را مخاطب قرار دهم این بود که اولا مادر هستید و دوما پرستار و سوما دوست نادیده اما قدیمی. --------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- لیدا میخواستم به آقا یا خانم رهگذر بگم که شاید قبلا نمی تونستی ولی الان می تونی . -------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- ابی سلام . لینک این بحثهای قشنگ رو گذاشتمش توی ایران بحث -------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- لیدا میخواستم به آقای رهگذر بگم خیلی بحث ها میشه اینجا گاهی اوقات حتی یک شنونده نداره اون وقت ایشان چه انتظاری دارند. در مورد این افراد که فقط شعار می دهند لطف کنند خودشان هم چندی برای حرف بزنند ببینیم چند مرده حلاجند. -------------------------------------------------------------------------------- رهگذر...در جواب لیدا: نسل جوان ما بخصوص بی آنکه خودش بداند دچار نوعی حس بد بینی و عدم اعتماد شده که ناشی از رفتار و گفتار سراپا دروغ و تملق کسانی است که دم از اسلام میزنند و آبروی مسلمانان را برده اند. اینکه رهگذر و یا منباب مثال شما و یا ابی و دیگران بخواهیم از رفتارتوهین آمیز بعضی از هم جنس های خودمان بگوئیم و مثلا حرکات زشت و تحقیر آمیز شان را در دانشگاه ها نسبت به دانشجویان تعریف کنیم- اسمش شعار هست ؟ انتطارم از شما بیش ازاینها بود. رفیق بغل دست شما --------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------.... آره.اگر میخواهی کاری کرده باشی از تمام ظلم هایی که به زن در جامعه مسلمان ایرانی میشه بگو.اگر احساس وظیفه را می شناسی -------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- [email | web] جاوید دوست من ~ ممنون که نظر من رو خواستی. میدونی بنظرم نمیشه در ایران بود و مسائل و مشکلات روزمره مردم بخصوص جوانان رو دید و از کنارش گذشت . نمیشه از خیابونی که بوی تعفن میده رد شد و لیستی ازعطرهای خوشبو رو ردیف کرد ! باید کاری کرد حتی بیان حداقل حرفهای جوانان ضروری ست . لاقل برای امثال من که زیاد ایران زندگی نکرده اند با نحوه تفکر ایرانیان داخل آشنا شدن و تبادل نظر بسیار مهم است ..موفق باشی و ایام به کام -------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- [email | web] وقتی دختری به خاطر دوست پسر توسط والدین خود مورد ضرب و جرح قرار می گیره.وقتی به پسرا میگن دهنت بوی شیر میده کی گفته با دختری حرف بزنی.دیگه از دیگران چه انتظار می ره؟معلومه که هویت همه زیر سوآل میره. -------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- به به!پس رهگذر دوست ایران بحثی است.البته دکتر گفته تهییج نشوم.چون خطر مرگ برایم دارد وگرنه هم تهییج می شدم و هم تهییج می کردم.عذر مرا بپذیر رهگذر December 6, 2003 04:49 AM -------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- ابی: آخ جون دعــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوا !! December 6, 2003 03:43 PM -------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- رهگذر: این رضوان بانو گاهی مثبت و گاه بسیار منفی قلم میزند. ما نفهمیدیم دوستی رهگذر با ایران بحث کجایش به به و چه چه دارد؟/ از این گذشته مگه ما حرف سکسی زدیم و یا سرو سینه خودمان را نشان دادیم که امکان (تهییج) رفته است؟!0 واز همه این شوخی ها گذشته/ عنوان پیر جمع /برازنده آریای عزیز است . مرا رهگذر پیر خطاب نکنید0/ December 7, 2003 06:12 AM -------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- ر ه گ ذ ر: ابی گل ما به میهمانی تو آمده ایم/ چرا دعوا ؟؟0 December 7, 2003 06:16 AM -------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- رضوان ***جناب رهگذر جوان 31 ساله جمع ایران بحث تهییج شدن شامل ترس و خشم هم میشه. December -------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- سلام مینویسم که هر کسی دوست داشت بیاد دنیا رو از دریچه چشم من هم ببینه و می خونم که ببینم دنیا از دریچه چشم دیگران چه شکلیه و مقایسه میکنم که نگرش و جهان بینی های متفاوت و درک کنم اصولاُ اینجا جاییه برای نشون دادن دنیای خودت به دیگرانی که به تو سر میزنن یا حق پنج شنبه 13 آذر 1382 در ساعت 1:44pm [ [email | web] مجید سلام. ما می نویسیم پس هستیم. پنج شنبه 13 آذر 1382 در ساعت 11:45pm [email | web] سلام بانو رهگذر هم راست میگه جمعه 14 آذر 1382 در ساعت 08:32am [email | web] ر ه گ ذ ر یکی از مباحثی که ارتباطی نزدیک با انسان شناسی دارد،علم اخلاق است .این ارتباط به قدری نزدیک وعمیق است که میتوان انسان شناسی را زیر بنای اخلاق دانست .تفاوتهایی که درنظامهای اخلاقی مشاهده میشود ناشی از اختلاف نظر در زمینة انسان شناسی است . معیار فضیلت اخلاقی یکی از مسائل اساسی در نظامهای اخلاقی این است که معیارفضیلت اخلاقی چیست ؛یعنی با توجه به چه معیاری میتوان عملی را عمل اخلاقی دانست ؟ هدف نهایی در زندگی انسان رسیدن به قرب الهی است . براین اساس ،هرعملی که انسان را به این هدف نزدیکتر سازد، از ارزش اخلاقی برخوردار است .چنین عملی «فضیلت » خوانده می شود ؛بنابراین ،اگر عملی به ظاهر خوب و شایسته باشد ولی انسان رابه آن کمال نهایی نزدیک نگرداند ،در نظام اخلاقی اسلام فاقد ارزش است . برای توضیح بیشتر ،باید توجه داشت که هر عملی از دو جزء کاملا"مشخص شکل یافته است : اول :نیت ؛که به منزلة روح عمل است دوم :شکل عمل ؛که در حکم جسم وکالبد عمل است مثلا"کسی که چیزی را به دیگری میبخشد ؛ این بخشش ،شکل عمل و روح آن ،قصد ونیت کسی است که میبخشد . برای این که عملی از نظر اسلام فضیلت محسوب شود (دارای ارزش اخلاقی باشد) باید در انجام آن عمل هم نیت خالص برای خداباشد (اخلاص در نیت ) و هم شکل عمل مطابق فرمان خداباشد ؛شرط اول را «حسن فاعلی » و دومی را«حسن فعلی » می نامند....... ر ه گ ذ ر شنبه 15 آذر 1382 در ساعت 05:17am