نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

وقت

سلام
امروز یه جوری تصمیم گرفتم چرا چرا بگویم.
چرا ما ها    دوست داریم یه جوری  وقت مون را  بگذرونیم(هدر بدیم)؟
وقت اضافه داریم؟
نمیدونیم باهاش چه کار کنیم؟
اگه هدرش ندیم جلو چشم مونه؟و هی چشمک مون می زنه که بجنب؟
آیا خشم مون از اینکه نمی تونیم کاری کنیم ما را وادار نمیکنه هدرش بدبم؟
چرا فکر می کنیم هم خودمون و هم وقت مون بی ارزشه و اونجوری ها هم که میگن وقت طلاست نیست؟
نه خودمون طلاییم و نه وقت مون؟
آیا این یک خشم نیست در راستای همون خشم ها که با در نهایت اش میشه خودکشی کرد؟
آیا میدونی؛ دیگی که برامن نجوشه می خوام توش سر سگ بجوشه ؛یعنی چی؟
یعنی وقتی را که نه بتونم واسه خودم با هاش کار کنم و نه واسه آینده  ام .همون بهتر که هدرش بدم.
چرا به اینجا رسیدیم؟
آیا نه اینکه هرگز نتونستیم یه چرا بگیم؟
آیا ......
بدانید و آگاه باشید
خودکشی نوعی خشم تغییر جهت داده است از منبع خشم به قربانی بی گناه(خود)
و یدانید و آگاه باشید هدر دادن وقت چه به تخمه شیکستن  تو سینما یا ولو رو سکوی پارک و
خودکشی چه با سیگار کشیدن و چه با بی اعتنایی به سلامت و سرمایه 
همیشه برای کسانی که ........
اتفاق می افتد

یک روز کاری

سلام
و با تشکر از سرکشی تان به این بخش اینترنت(وبلاگ ...نچاق)هه هه هه
دیروز تو برنامه آموزشی برای دانشجویان یه بیمار زیبا و جوان(۱۹ ساله)داشتیم که خانمی بود که ازدواج کرده و به دلیل ارتباط با دوست پسرش دور از چشم شوهرش دچار احساس گناه شده بود و گویا اقدام به خودکشی هم داشته.(دوبار)
خانمی بسیار زود رنج که دست به عصا ٫رفتار می کرد و احساس رنج آوری را تجربه می کرد.
خواهر بزرگترش داروساز بود و مخارج زندگی دوتا خواهر و یک برادرش را تقبل کرده بود.پدرش مادرش را طلاق داده بود و زنی دیگر اختیار کرده بود .و ماهیانه پول اندکی برای فرزندان اش به مادرشان می پرداخت.
اگر او را می دیدید دل تان به درد می آمد.
چرا که او محصول یک خانواده از هم پاشیده و نا به سامان بود.
اگر خانه برای پرورش فرزندان محیطی مناسب نباشد کجا بیابد آن را؟
در خانه ایی که نهال نوپا .....را می آغازد .
چرا باید تردید و ناهماهنگی حاکم باشد؟
سر در گمی او در محیط خانواده ایی شروع شد که نتوانست ذهن در حال رشد او را .......
در حالیکه به خاطر ظاهر زیبا و دوست داشتنی اش همه دانشجویان قصد نزدیک شدن به او را داشتند ولی.....
او تنهایی را ترجیح می داد .
مادرش و خواهر بزرگش در تمام طول روز تنهایش نمی گذاشتند ولی مسئولین بخش می گفتند ذله شده اند.
قرار ما (من و دانشجویان)با هم این بود که علایم رفتاری ٫احساسات تجربه شده٫ علل احتمالی بروز بیماری و راه های مراقبت از اینگونه بیماران را بررسی کنیم .
 در پایان روز درسی و کار ورزی٫ دانشجویان آرزو کردند بتوانند تا نهایت توان خود در خانواده قبول مسئولیت کنند و راه های ورود هر گونه عوامل مخرب نسل را به روی خانواده سد کنند.
و علاوه بر آن دیگران را نیز با این موارد آشنا کنند.
به نظر تان می رسد کار آسانیست؟
آیا خواهند توانست؟
بستگی دارد چگونه پرورش یافته باشیم.
خوب است سعی خود را بکنیم و اطمینان داشته باشیم که:
 سعی ما٫ اگرچه نه چندان ٫ولی تا حدودی  موثر است .

دوست یابی

دیشب پسرم میگفت: مامان... معلم فرموده: بنویسید: چگونه دوست خود را انتخاب میکنیم؟  موضوع انشا امروزه
پدرش گفت: بنویس میشینیم ببینیم کی به به٫ چه چه   مونو می کنه٫ اون را به دوستی انتخاب می کنیم.
 برادر بزرگش گفت: می ریم٫ می شینیم تو اتاق چت٬ هر کی باهامون حرف زد٫ می شه دوستمون.
 من گفتم دوستایی را انتخاب می کنیم که هر کاری بابا و  مامان و مدرسه تا حالا گفته را ٫زیر پا نذاره .
آقا بماند کهما ها  چه حرفای نزده مون را   به بهانه کمک به او در نوشتن انشا رد و بدل کردیم و خندیدیم.
راستی شما هم بگین چطور ؟
ولی من بهش گفتم: بنویس
 پسر نوح با بدان بنشست************ خاندان نبوت اش گم شد
داداشش گفت: بنویس
دوست آن باشد که گیرد دست دوست******** در پریشان حالی و درماندگی
 باباش گفت بنویس این دغل دوستان که می بینی مگسانند گرد شیرینی
داداشش گفت :بنویس
 دشمن دانا بلندت می کند******** بر زمینت می زند نادان دوست
من گفتم :ینویس
 با بدان کم نشین که درمانی************* خو پذیر است نفس انسانی
باباش گفت: ینویس

گزارش

سلام
مدتی از وقتم را به خوندن وبلاگ ها گذراندم .برای من جالبه که دغدغه وبلاگ نویس ها چی ها هست.
این به فرضیات ذهنی من .....میده.که بتونم با اطمینان بیشتری حرف بزنم.
واقعا جالبه جوون ها چیزهایی میگن که تو جوونی های خودم هم مطرح بود ولی زمانه چگونه همه چیز را حل میکنه .گاهی هم با آدمایی نشست و برخاست می کنم که مسن ترند و حرفایی دارند و یا با آدمایی که قدرت ندارند افکارشون را در قالب کلمات بریزند.اگه همه آدما وبلاگ داشتن چی می شد؟واقعا جالب بود.
خواستم بگم اگه حرفایی ندارم بنویسم چون دارم به حرفایی که خوندم فکر می کنم.گاهی بعضی جوونا منو خجالت زده می کنند از اینکه اونا .....اند من .....؟(چی؟) .
الهی عزیز های من عسل های من صد ساله بشین.
درد و غمو رها کنید.

شور یا شعور

یادش به خیر ایران بحث
اونجا همه اش به ما میگفتند از روی شعور بگین نه از روی شور
خوبه تو وبلاگ نویسی هر کسی هر جور راحته می نویسه.