جالبه که من از جانب دانشکده به عنوان مسئول بسیج کارکنان معرفی شده ام.منکه با وجودیکه علاقه وافر به رفتاری بسیجی هرگز عضو بسیج نشده ام و تنها اندیشه بسیجی بودن داشته ام.هدف اولیه بسیج نیرو ها برای مقابله با سختی های غیر مترقبه برایم بسیار محبوب بود.داوطلب کمک رسانی بودم و احساس مفید بودن داشتم.ولیکن سالهاست که برای شرکت در فعالیت های اجتماعی باید سد بزرگ مزاحمت همسر را پشت سر گذارد و من ابدا و اصلا حوصله ندارم برای انجام کارهای عام المنعه منت از همسر بکشم که ایشان قیافه حق به جانب بگیرند و پشت چشم نازک کنند که چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است و بعد همه به پشتیبانی ایشان در آیند که بله حق با همسرت است و تو عقل معاش نداری و نمی فهمی انسان موظف است اول به اولین لایه اطراف خود توجه داشته باشد و بعد به دیگر امور بپردازد.شرکت در جلسات بسیج بانوان در طی سالهای گذشته احساسات متفاوتی را در من بر انگیخته ولی روی هم رفته سنبه پر زوری نبوده که من قبول زحمت کنم.امروز با نماینده رهبر در دانشگاه علوم پزشکی اصفهان یه نشست داریم امیدوارم بتوان راضی بر گردم و موجبات اندوه و یا تاسفم فراهم نشود
دل رها دار ای مردد از خیال دل مده بر آرزوهای محال
آسمان را دست حق بنیان نکرد آدمی، حق را خدائی خلق کرد
هر چه را ما آرزو میداشتیم بذر آن را در توهم کاشتیم
دل رها دار از کمند قصه ها بال و پر هرگز مده بر واژه ها
آنکه بیش ات میدهد وعده، وعید شک بدا از آنچه اش خواهد رسید
بیا پیشم خوش می گذره
تبریک می گم خاله جون . مهم اینه که تو بدون ادا اطوار واقعا به اندیشه ات عمل کردی .
سلام منو که میشناسی
گرچه جواب منو که تا حالا چند بار پیام دادم ندادی ولی نظر میدم
تا حالا کار اساسی کردی که عضو بسیج نشدی بازهم نشو
موفق باشی
بسیج با آن اهدافی که تشکیل شد خیلی بار مثبت داره! امیدوارم در این راه موفق باشید.راستی کم پیدایین؟ کجایین؟
سلام.
جالب می نویسی.حتما دوباره بهت سر می زنم.جالبه که یه زن متاهل حال و حوصله این قبیل کارا رو داره.مامان من بعد از کشیکاش.تنها کار اضافه ای که می کنه کتاب خوندن و حرف زدن با من.اصلا هم با نت میونه ای تداره.نچاق رو اگه اشتباه نکنم از زبون بوشهری ها شنیدم.امشب از مامان می پرسم.
کیانا
سلام... شما و بسیجی بودن!! من هنوز بعد از دوسال که وبلاگ شما رو می خونم شما رو خوب نشناختم... جالبه!!