نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

همسری در کشمکش با مرگ

 

 

همسرش تو کماست.احتمال اینکه از کما بیرون بیاد کمه.تو آی سی یو بستریه.الان بیست و پنج ساله به هم ازدواج کرده اند.دختر اولش را نامزد یه نفر کرده دومین بچه اش هم دختره و دانشجوی ترم سومه پسرش هم کلاس سوم دبیرستانه.میگه از همون روزای اول همسرم یه جورایی بود ولی خب من بیست و دو سالم بود نمیدونستم ممکنه بیماری داشته باشه.بعد ها پزشکان روان گفتند جنون ادواری داره.همش دارو بهش داده ام.حالا که بچه ها از آب و گل در آمده اند در اثر تجمع دارو در بدنش به بیهوشی گرفتار آمده هنوز مهر ریاستش خشک نشده.الان یه هفته ای میشه که مرخصی و بر بالین همسرشه.مرتب میرن بالینش و بر میگردند.ولی خبرا از بهوش اومدن مجددش .......طفلک سهیلا.وقتی تو بیمارستان بستری بود میگفت من همیشه خواسته ام که مومن باشم.سینه هامو که نشانه های زن بودنم بود از دید همه پنهان میکردم .یه نوار پهن محکم رویش می بستم تا کسی متوجه نشه من هم سینه دارم.خیلی خوشحال بود که برای ازدواج از طرف مادر شوهرش کاندید شده.همسرش را مانند جان دوست میداشت.میگفت چرا برای پسرم عروسک خریده ام اعتراض کرده و منو آورده بستری کرده و دیدنم نمیاد.سخت چسبنده بود حاضر نبود ازش جدا بشه و الان تو بیهوشیه.اگر بهوش نیاد و از این دنیا بره من براش خیلی گریه خواهم کرد.یعنی امیدی هست به هوش بیاد؟خدا به داد همسرش برسه.نکنه پرونده این زندگی که از سال پنجاه و نه گشوده شد بسته بشه.

نمیدونم چی بگم.ولی به همسرش گفتم اصلا از شما این انتظار را نداشتم.ولی برای همسرش هم دلم می سوزد.باید مواظب انتخاب هامون باشیم.میگفت میخواستم زنم مومن باشه و مادرم گفت سهیلا نشانه های مومن بودن را داره.البته برادر سهیلا هم پزشک بود و من دیده بودم چقدر وزین و متین هست.

دوستی نازنین وقتی شنید نمینویسم گفت چرا به معضل زنان خیابانی نمی پردازی؟چرا به واقعیاتی که تلخ میانگاری نمی پردازی؟چشم بستن به این قضایا

تو را چه سود می رساند؟

فکر نمیکنی نیاز مبرم باعث می شود این چنین زنان زیاد شوند؟چرا فکر می کنی آنان یک مشت هوسبازند؟

چرا هیچگاه نگفته ای که با آنان به گفتگو نشسته ای یا نه؟و اگر آری از آنان چه شنیده ای؟

چرا زن باشی و تحصیل کرده باشی و خودت را در مسائل اجتماعی درگیر بدانی ولی سکوت اختیار کنی؟

گفتم بسیاری کسانی را که به بخش بیماران روانی می آورند افراد ضد اجتماع از جمله اینگونه زنانند.

از زندان یا دادسرا به بخش انتقال می یابند.

با آنان به گفتگو هم نشسته ام.

نوع شخصیت شان معیوب است که برای امرار معاش بذینگونه رفتار میکنند.(شخصیت نمایشی، خود شیفته ).

همه زنان فقیر برای رهایی از فقر بدینگونه رفتار نمی کنند.

در بین زنان اینگونه زنان از محبوبیت بیشتری نزد مردان بد بین (و بد گمان به جنس زنان ) بر خوردارند.مردان بد گمان به وفا و سلامت زن متمایل به اینگونه زنانند.

اینکه زنی نیازمند تحسین و تایید از جانب مرد باشد میتواند او را ............نه بهتر است بگویم زنانی که بخواهند هیبت مردان را خرد کنند در بین اینگونه زنان یافت می شوند....نه بهتر است بگویم زنی که از زن بودن خود خوشش نیاید و نخواهد بگوید ممکن است به شکلی رفتار کند که مرد را بشکند به زانو در آورد کار کردن بر روی نقطه ضعف مرد(نیاز او به امور سکسوآل)

زیاده خواهی مرد یا سیری ناپذیری مرد حرص و زیاده خواهی مرد چه میدانم نمیتوانم بگویم چه چیز

شاید درین گونه موارد زبانم قاصر باشد بدین دلیل است که نمیگویم

در این شکی نیست که نیاز سکس یه نیاز طبیعی همانند نیاز به آب غذا خواب است.نوع معتدل آن در زندگی نشاط آور و زندگی بخش و نوع بیمارگونه آن به اشکال مازوخیست سادیسم مبدل پوشی بچه آزاری مدفوع خواری نظر بازی است.

چگونه ممکن است مرد سالم به اینگونه رفتار های نامطبوع از نظر اجتماع روی آورد.با روان شناسی صحبت میکردم مرد بود میگفت همه جهان و ما فیها برای زن و از همه دنیا یک عنصر آن هم زن برای مردان است

اینکه زنان زیاده لباس جمع کنند عجیب نیست ولی مردان زنان بسیار بخواهند عجیب است

اینکه زن انواع بزک کند انواع لوازم بخرد و پز بدهد عجیب نیست

مرا ببخشید که به هنگام گفتن از مقوله مسکوت و ممنوع سکس به لکنت زبان گرفتار آیم.شما یاری دهید و سوآل کنید شاید در مقام پاسخگویی بهتر بتوانم بنویسم.

دیروز یه مطلب در یه روز نامه در مذمت وبلاگ نویسی دیدم که سخت مر بر آشفت.واقعا چرا؟جای تاسف دارد که وقتی می بینیم از تلفن برای مزاحمت استفاده سوء می شود می زنیم تلفن های شهر را خراب می کنیم.کاش ما می آموختیم به وسایل زبان بسته کاری نداشته باشیم.

بعضی ها دوستت هستند ولی ازت پوست میکنن پوست کندنی.این روزا در جریان ارثیه پدری هم غمگینی پیدا می کنم هم خوشحالی فعلا چیزی نمی نویسم ببینم تلکیفم با برادرانم که پدرم میگفت حامیان تو هستند بعد از من چی میشه.ای کاش هیچوقت پدرا نمی مردند.