نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

بلوغ جسمانی و روانی

امروز که میخوام راجع به بلوغ جسمانی پسران برای والدین بچه های سوم راهنمایی مدرسه پسرم صحبت کنم باید یادم باشه من خودم با یه پسر سوم راهنمایی نتونستم عالی رفتار کنم.بیاییم سعی کنیم برای دیگران دوستانی خوب باشیم نه آقا بالا سر(اینو آریا به من آموخته).با هم کنار هم هم اندیشی کنیم چگونه می شود والدینی خوب منصف تربیت کنندگانی راهنمایی کننده باشیم.امروز عصر به اطلاع تان خواهم رساند موفق شدم یا خیر.دعا کنید روزی خوب در انتظارم باشد

سقوط هواپیما

از دانشگاه به خانه رسیدم.دیر بود.به خونه دوستانم دعوت بودم.مامان از صبح خونه ما بود.برایم غذای گرم و چایی سر میز گذاشتند.گفتم لباس بپوشم آماده بشم.کمی در کنار مامان موندم.خواستم برم که از اخبار جوانه ها شنیدم .....سقوط هواپیما......وای خدای من کجا؟تو منطقه مسکونی بلوک های آپارتمانی نیروی هوایی.....!چی شده؟............................ دهانم از تعجب باز مانده بود وای خدای من از دیشب تا حالا سر درد و حال تهوع

تنها کسی که تو این هواپیما برای من آشنا بود حمید رضا خیر خواه مجری صبح به خیر ایران بود.نمیتونم تصور کنم او از هفت صبح تو فرودگاه آماده پرواز بوده باشد و در ساعت یک و پنجاه دقیقه به پودر و خاکستر و یا یه هیکل جزغاله تبدیل شده باشد.سوگ واری برای خانواده های داغ دارشان تسلیتی فراهم می آورد گرچه....ولی آیا تمام کسانی که شاهد این صحنه بوده اند تا مدتها حال روانی خوبی خواهند داشت؟

خیانت/جنایت

یکی از تاسف بار ترین حقایق زندگی من اینه که عاشق بلعیدن مطالب نوشته شده بوده ام.حالا اینگونه باشی و دوازده ساله باشی و روزنامه ها هم هر روز تو خونه ات بیاید و صفحه حوادث را هم مهیج ترین صفحات تلقی کنی.ببین چه بد و زشت مطالبی را تو این ذهن ریخته ای.از بچگی با مسوله تجاوز و خیانت و قتل آشنا شده باشی.ترس بر تو مستولی شده باشد از طرفی هیجان خواهی را نمره خوب بدی و همیشه تو همه مجلات و روزنامه ها و حالا هم اینترنت مطالب این چنین را بخونی.خدای من دیگه وقتی نور علی نور میشه که تو بخش بیماران روانی هم باشی و بخوای برای دانشجویان این مطالب را که برای بیماران اتفاق افتاده باز کنی.شما میدونید این هفته را چگونه آغاز کردم؟زنی سی ساله بیوه (همسرش به قتل رسیده)جدای از دو فرزند پسرش به جرم آنکه پس از مرگ شوهر مهریه را به پدر شوهر قیم بچه ها(که اتفاقا داییش هم بوده)نبخشیده.این چیزا نمیتونند برای من عادی بشن.بازم غمگینم میکنه.فکر اینکه زنی پس از 3یزده سال زندگی و بیست و هفت سال سن بی همسر و بچه هاش شده باشه و الان بیماری افسردگی گرفته باشه تو جمع بیماران روانی بخش بنشینه و به آینده نامعلومی که پیش رو داره فکر کنه قلبم را می فشارد.
بهش میگم قاتل همسرت کجاست میگه تو زندان چون احتمال جنون آنی داده اند اعدامش نکرده اند .می پرسم چرا اینکار را کرده میگه بدبین به همسر خودش شده و احتمال داده روابط نامشروع بین زنش و همسر من......میگم تو نظرت چیه؟میگه نه بعید میدونم همسرم کتکم می زد از من چهارده سال بزرگتر بود ولی.....نه.....بعید میدونم......خانوم من بچه هامو می خوام ....خانم دلم برای دیدن شون یه ذره شده....خانوم چرا مادرم هی برام خبرایی میاره که روز به روز بیشتر بترکم......خانم چرا باید اینجوری......ازش می پرسم تصمیم هم گرفته ای ازدواج مجدد کنی؟میگه نه
میگم خواستگار داشته ای؟میگه آره
طفلک
جوان و زیبا و غمگین
نمیتونه برام عادی بشه
کاش روزنامه ها را تو خونه گیر نمی آوردم
کاش سرنوشتم با این غم و غصه های دیگران گره نمیخورد
علل خیانت زنان به مردان و بالعکس را تو سایت مردمان دیدم چه جالب بودند.حیف که لینک آن را نگذاشته ام

خجالت

خجالت نمی کشی؟

خجالتی.خجالت نکش

با پسر عموش اومده.به پیشنهاد او.پسر عمو خیلی اصرار کرد تا قبول کنه بیاد تو.پسر عموی بیست ساله اینجوری معرفیش میکنه.اکبر بیست وسه ساله.از خجالت دستاش می لرزه.نگاش میکنم.سرش را بالا نمی کنه.میگم تا کلاس چندم درس خوندی؟میگه سوم دبستان.میگم حالا اشکالی داره خجالتی باشی؟میگه نه رنج میبرم که دستام میلرزه وقتی میخوام چای به کسی تعارف کنم.میگم آره خیلی سخته.حتما چهره ات هم وقتی سرخ میشه می سوزه هان؟میگه آره.میگم خودت میدونی چرا خجالت می کشی؟میگه نه .ولی میدونم همین باعث شده همه مسخره ام کنند و دیگه دوست نداشته باشم تو جمع باشم.واقعا لحظات سختی بر او گذشت تا با ما صحبت کنه.

واقعا چرا خجالت؟به بعضی ها میگن خجالت بکش.به بعضی ها میگن خجالت نکش.حتما یه میزان خجالت کشیدن خوبه نیست؟

بعضی میگن از خودم هم خجالت کشیدم.بعضی میگن خجالت داره والله.بعضی از خجالت دیگران در میان.بعضی میگن فلانی را خجالت زده کردیم.

این جواب یه دوست (احسان) هست به:

چرا آدمها از هم خجالت میکشن؟

 ؟ همونطوری که آدم از رفتن به یه جایی که هیچ اطلاعی ازش نداره ممکنه بترسه ، معمولا همه ماهام از مواجه شدن با یه آدمی که هیچ اطلاعی ازش نداریم ، ممکنه وحشت داشته باشیم. فقط یه فرقی اینجا هست ، درسته که ما ممکنه هیچ اطلاعی درباره اون جای مرموز نداشته باشیم ، ولی وقتی با یه آدم جدید طرفیم ، همین که اون شخصم یه آدمه ، دیگه از صفر شروع کردن و کاملا بی اطلاع بودن نیست. هر آدمی خودشو میشناسه و این باعث میشه که تا حد خیلی زیادی هم همه آدمهای دیگه دنیا رو هم بشناسه. اینکه مثلا آدم خونه خودشو خوب بشناسه شاید توی یه خونه جدیدی خیلی بهش کمک نکنه ، ولی اینکه آدم شخصیت خودشو چقدر میشناسه و چه دیدی نسبت به خودش داره ، خیلی میتونه روی دیدی که اون آدم از بقیه داره و از چه چیزایی توی یه آدم جدید و مرموز ممکنه بترسه ، خیلی نقش داشته باشه. حالا این شناخت همونطوری که ممکنه خوب باشه و به آدم کمک بکنه ، ممکنم هست که برای بعضیا قوز بالا قوز بشه!

 

عاشق شدن

 

عشق چیست؟عاشق کیست؟
جالبه که این سوآل را در ایران بحث قدیم طرح شد و مسیر گفتگو ها را کلی تغییر داد و یه جمع دوستانه ای را ایجاد کرد.
اون روز ها شنیدن واژه عشق مساوی بود با بروز هیجان خجالت.حالا دیگه هر سریال و فیلم از برای این واژه ساخته و پرداخته میشه.اون روز ها ما متوسل به غزلیات حافظ می شدیم.جالبه که من قرار گذاشتم فقط اشعاری از حافظ را بنویسم که عشق را تفسیر و معنا میکند.وقتی نشستم به خواندن غزلیات حافظ دیدم اوا تو همه غزل ها از عشق سخن رفته و قابل غربال کردن نیست .تازه آنوقت بود که فهمیدم غزل یعنی شعر عاشقانه.کلی به بیسوادی خودم خندیدم.بحث مکانیسم های دفاعی را درس میدادم.جناب فروید در وصف شعرا و شعر سرودن مکانیسم والایش را تعریف کرده بود که برای اجتناب از هر گونه شبهه نسبت به شعرا نمی نویسم