نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

عذر بدتر از گناه

سلام
مدتیست کم پیدا شده ام .شرح آن مفصل است.خواهم نوشت .
ولی .....

رکود

سلام
این روزا احساس می کنم از مغزم چیزی ترواوش نمیشه
علتش را نمی دونم
شاید یه جوری مبهوت ام. شاید سکوت کرده ام تا دنیا را به سکوت وادار کنم.
شاید به پوچی رسیده ام .آخه الان دو هفته است مرتب با بیمار روانی و تفسیر رفتار و افکار و احساس و رفتارش مشغول ام دیگه نفس برام نمی مونه از بس تفسیر میذارم . دانشجو ها هم که انگاری یه معدن را کشف کرده اند تا می تونند کاوش می کنند تو زندگی خصوصی این بیچاره ها . و گاهی رگ انینیت شون درد میگیره و دل افسرده میشن من باید حمایت روحی شون کنم
خلاصه روزای پر دردسری را می گذرونم.
تا بعد

بحث سخن

آیا می دانی کلمه خلق شد تا من و تو بتوانیم بهتر ارتباط بر قرار کنیم؟
آیا ممکن است این کلید ارتباط خود بشود مانع ارتباطی؟
آیا می دانید ارتباط غیر کلامی به مراتب بهتر از ارتباط کلامی تاثیر می گذارد؟
آیا میدانید فرا زبان اصواتی مانند اوهوم و آهان و ....و....و... هم بر ارتباط اثر بخش است؟

سخن

>هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد.
چرا سخن؟
منظوری دارم که خواهم گفت بعدا


فهم سخن چون نکند مستمع قوت طبع از متکلم مجوی


فسحت میدان ارادت بیار تا بزند مرد سخنگوی گوی


------------------------------------------------------------


با سیه دل چه سود گفتن وعظ نرود میخ آهنی در سنگ


-------------------------


تا نیک ندانی که سخن عین صوابست باید که به گفتن دهن از هم نگشایی


گر راست سخن گویی و در بند بمانی به زانکه دروغت دهد از بند رهایی


------------------------------


در سخن با دوستان آهسته باش تا ندارد دشمن خونخوار گوش


پیش دیوار آنچه گویی هوش دار تا نباشد در پس دیوار گوش


---------------------------


بسیج سخن گفتن آنگاه کن که دانی که در کار گیرد سخن


---------------------------------------


متکلم را تا کسی عیب نگیرد سخن اش صلاح نپذیرد


-------------------------------


به شیرین زبانی و لطف و خوشی توانی که پیلی به مویی کشی


------------------------


دو چیز طیره عقل است لب فرو بستن به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی


----------------------


سخنی در نهان نباید گفت که بر انجمن نشاید گفت


--------------------------------------


هر که سخن نسجد از جوابش برنجد.


------------------------------------------


سخن را سر است ای خردمند و بن میاور سخن در میان سخن


-------------------------------------------------------


سخن آنگه کند حکیم آغاز یا سر انگشت سوی لقمه دراز


که زنا گفتنش خلل زاید یا ز نا خوردنش بجان آید


لا جرم حکمتش بود گفتار خوردنش تندرستی آرد به بار


------------------------------------


خداوند تدبیر و فرهنگ و هوش نگوید سخن تا نبیند خموش


---------------------------------------------------------


چو کاری بی فضول من بر آید مرا در سخن گفتن نشاید


--------------------------------------------------------------زبان بریده به کنجی نشسته صم بکم به از کسی که نیاید زبانش اندر حکم


---------------------------------------------


نه هر سخن که بر آید بگوید اهل شناخت به سر شاه سر خویشتن نشاید باخت


------------------------


سخندان پرورده پیر کهن بیندیشد آنگه بگوید سخن


مزن تا توانی به گفتار دم نکو گوی گر دیر گویی چه غم


بیندیش و آنگه بر آور نفس وزان پیش بس کن که گویند بس


به نطق آدمی بهتر است از دواب دواب از تو به گر نگویی صواب


--------------------------------------------


اول اندیشه وانگهی گفتار


---------------------------------------


کسی که لطف کند با تو خاک پایش باش وگر ستیزه برد در دو چشم اش آکن خاک


سخن به لطف و کرم با درشتخوی مگوی که زنگ خورده نگردد به نرم سوهان پاک


----------------------------------


هر کهسخن نسجد از جوابش برنجد


------------------


سخن گرچه دلبندو شیرین بود سزاوار تصدیق و تحسین بود


چو یکبار گفتی مگو باز پس که حلوا چو یکبار خوردند بس


-------------------------


تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد


---------------------------------------------------


تا ندانی که سخن عین صوابسات مگوی و آنچه دانی که نه نیکوش جوابست مگوی


-------------------------------------------------سخن تا توانی به آزرم گوی


آنان که به کنج عافیت بنشستند دندان سگ و دهان مردم بستند


کاغذ بدریدند و قلم بشکستند وز دست و زبان حرف گیران رستند


-----------------------


ندهد مرد هوشمند جواب مگر آنگه کزو سوآل کنند


گرچه بر حق بود مزاج سخن حمل دعویش کنند بر محال


----------------------------------------


سخن میان دو دشمن چنان گوی که گر دوست گردند شرم زده نشوی


-----------------------------


زبان در دهان ای خردمند چیست کلید در گنج صاحب هنر


چو در بسته باشد چه داند کسی که جوهر فروشست یا پیله ور


----------------------------------------


اگر چه پیش خردمند خامشی ادب است به وقت مصلحت آن به که در سخن کوشی


دو چیز طیره عقل است لب فرو بستن به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی


------------------------


چو انسان را نباشد فضل و احسان چه فرق از آدمی تا نقش دیوار



سخن راست گفتن خطر ناک است و سخن زاست شنیدن ناراحت کننده. ( دانمارکی)


سخن ملاطفت آمیز حتی در آهنین را باز می کند(یوگسلاوی)


سخنان مانند زنبور عسل هم دارای شهدند و هم نیش(سوئیسی)


سخن پیامبر دل است (عبری)


سخنان عالی باورنکردنی اند و سخنان باور کردنی عالی نیستند(چینی)


سخن تا در دهان است طلاست چون بر زمین افتاد مفرغ است (آذربایجانی)


سخن تلخ از دل تلخ بیرون می آید(سوئیسی)


سخنان هوب کالاهای خوب را به فروش می رساند(آلمانی)


سخنان نرم و مللیم خشم را فرو می نشانند(یوگسلاوی)


سکوت هم نوعی نطق و بیان است(نیجر)


سکوت حصاریست دور حکمت(آلمانی)


سکوت اشتباه نمی کند(فرانسوی)


سکوت گاهی جواب است(استونی)


سکوت برای زن گوهر گرانبهایی است گرچه او به ندرت از این گوهر برای تزئین خود استفاده می کند(دانمارکی)


سکوت درمان تمام دردهاست(عبری)


در ضمن کلمه را هم بررسی کنیم بحث سخن گفتن است


کلمات میخ ها را از درون قلب بیرون می کشند.(ارمنی)


کلام باید مانند شیر دلیر مانند خرگوش ملایم مانند مار جذاب مانند تیر تیز و مانند عصای سلطنتی موزون باشد.(شرقی)کلماتی وجود دارند که قاتلند(کردی)


کلمات زرین درهای آهنین را می گشاید(ترکی)


کلمات طلایی غالبا از قلب های مسی بیرون می آیند(روسی)


کلمات باید وزن شوند نه شمرده (لهستانی)


کلمه تیر نیست ولی می تواند دل را بشکافد(بلغارستانی)


کلمه مانند گنجشک از دهن می پرد و با چهار اسب هم نمیشود بازش گرداند(چک اسلواکی)


کلمات نمی توانند حقیقت را عوض کنند(چینی)

بدبینی




می خوام راجع به موضوع؛؛ بدبینی؛؛ بنویسم.
بادمه به روز خانمی که به شوهرش بدبین بود در جواب خانم دکتر معالج خودش گفت.: د کتر می دونم که او
بی گناهه و شک و بدبینی من بیجاست ولی نمی تونم این شک و بد بینی را از خودم دور کنم.
گفت: یه روز برای اذیت کردن شوهرم بهش یه تهمت زدم که تو ......
شوهرم رو لج افتاد و گفت : آره همین جوره که تو میگی .حالا می خوای چکار کنی؟برو بزن به سیم بالایی.
من گفتم : بله ؟درسته؟من درست فکر کردم؟
گفت : آره
.گفتم: ولی من الکی گفتم یه دستی زدم .گرفت.؟
گفت: درست فهمیدی .تو اشتباه نمی کنی . پس از اون بود که دیگه نمیتونم در حالیکه خودش اقرار و اعتراف داره ببخشم اش.
و من مخ ام سوت کشید.
خانم دکتر می گفت : این خانم خودش یک سیستم هذیانی تشکیل داده شوهرش هم چون خسته شده بود از تهمت های خانم اش آب به آسیاب این سیستم هذیانی ریخته .در واقع هر دو اشتباه کرده اند.
یک سنگ را یه ....تو چاه میندازه . صد تا عاقل نمی تونن در بیارن.
حالا خود شوهرش آنقدر ناراحته که نمی تونه بی گناهیش را اثبات کنه.
اصولا بدبینی ها همیشه با یک گمان شروع می شوند یک حدس
راه حل از بین بردن بدبینی بی اعتنایی به اون هست.
معمولا آدمای با هوش تر که قدرت گمانه زنی و حدس دارند مبیلای به این مشکل می شوند و دیگران
کمتر ......راحت تر زندگی می کنند.
فردی دیگر میگفت : اصولا من نمی توانم به روابط آدما با خوش بینی بنگرم چون می ترسم درباره ام قضاوت
شود که عجب هالو هستم.
این بدبینی چه غم انگیز است .
چه بی حرمتی به آدمهایی میشه که نسبت به آنان بد بین می شویم.!
چقدر دور از انسانیت است ! بد بین شدن و به حساب هوش وافر خود گذاشتن و بعد از ذهنیت ستمگرانه
اقدامات نسنجیده.
ای کاش کمی هم به خود می آمدیم و مهربان تر بر خورد می کردیم.کاش به تاثیر غم انگیزی که بر فرد
مورد شک وارد می شود فکر می کردیم و آنچه را بر خود نمی پسندیم بر او نیز نمی پسندیدیم.
ای کاش به عوافب آن برای خود نیز می اندیشیدیم.به کتاب گلستان سعدی رجوع کنیم خواهیم دید که نوشته
اگر به میخانه روی برای نماز هم متهم می شوی به شرب خمر و از حضرت علی(ع) که اجتنبوا من
مواضع التهم از مکان هایی که ممکن است متهم به ....شوی اجتناب کن.
یکی از مکانهایی که ممکن است متهم شویم ....و دوم ..... است.
آیا شما مکانی دیگر را می شناسید؟