نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

عجز و لابه یک پسر جوان

مامان دروغ نگی.راستشو بگو.جواب خدا را باید بدی ها.هر آنچه اتفاق افتاد مو به مو بگو.ولی جز راست نگو.التماس می کنم که راست بگی.خدا را در نظر بگیری.بر تو میترسم از روز جزا.اگر دروغ گفته باشی.مادر کوتاه بیا.مادر متوجه باش .ممکنه فکر کنی به فکر منی.ولی فقط نخواسته باشی از اعتقادات شخصیت عدول کرده باشی.مامان به چه زبان دیگه میشه بهت بگم؟راستگویی و درست کرداری سخته.مامان خوبم،فرشته من فکر کن.تقوا پیشه باش.داری یه تصمیم میگیری ها.خدا را در نظر داشته باش.

پسر جوان تلاش خودش را میکرد

شاید دل مادر نرم شود

به جوانی پسرش ترحم آورد

ولیکن گویا مادر دلش از سنگ بود

و من نمی دانستم چرا؟

و چگونه مادری دلش از سنگ می شود؟

آیا مادرا برای پسرا باید چنین سختگیر باشند؟

اهرم فشار دست مادراست

و پسرا اگر بخواهند اخلاقا رفتار کنند

در رنجند

ولی آیا مادر در خشت خام صحنه هایی را میتواند ببیند که پسر در آینه نمی تواند؟

بیایید برای فرزندان خود مادرانی( والدینی) منصف ،دانا و مهربان باشیم.

مطمئنم سخت نیست.

از خدا خواهیم توفیق عمل

نظرات 4 + ارسال نظر
تنها سه‌شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:07 ب.ظ http://www.ottelo.blogsky.com

سلام . وبلاگ خوبی دارید . به ما هم سربزنید .

مریم گلیییی سه‌شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:22 ب.ظ http://zendegiyeman1361.blogfa.com

من وقتی می‌رم علی‌بن‌مهزیار براتون دعا می‌کنم تا خدا بهتون قدرت درست عمل کردن و درست فکر کردن رو بده تا بتونین برای آینده داداش حامد تصمیم درست بگیرین. امیدوارم هر چه صلاحه پیش بیاد...
دوستت دارم مامان گلم..
مریم گلیییی از اهواز...

ماریا سه‌شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:59 ب.ظ http://negahekhodemani.blogfa.com/

خوشحالم که الان آرامتری...کاش می تونستم کمکی و مرهمی باشم برای دل خسته ات...منو ببخش...
بهترین ها رو از خداوند برات خواستارم

مریم گلیییی چهارشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:34 ب.ظ http://zendegiyeman1361.blogfa.com

مامان؟ نکنه دوباره رفتی خواستگاری؟ خبری ازتون نیست...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد