نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

گلایه از قشر جوان تر از خودم

جالبه که جوانان وقتی بشنوند یه آدمی تو سن و سال من حرف میزنه و از تجارب اش براشون میگه با نخوت و غرور میگن گذشته به تاریخ پیوسته و تو از زمان گذشته ایی و گذشته را ارزشی نیسیت حال را دریاب و با تبختر از امثال من عبور میکنن.میتونم بفهمم چرا اینکار را میکنند چون به هر حال من نیز یه روز جوان بوده ام و چنین رفتار هایی با مسن تر از خود کرده ام چون ما وقتی جوان هستیم نمی خواهیم دیگران خود را همه چیز دان بدانند و به خرج برمان ندارند و همش بخواهند ما عامل اجرای ِآنان باشیم.ولی نخوت و غرور هم حدی دارد.چگونه است که آنان حتی از منافع خویش میگذارند تا با سیلی صورت را سرخ نگه داشته باشند که سرم را سر سرس متراش ای استاد سلمانی که ما هم در دیار خود سری داریم و سامانی
نظرات 2 + ارسال نظر
پروانه ی مهاجر جمعه 18 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 06:39 ب.ظ http://mohammadsadeg.blogfa.com

سلام
دلخور نشید استاد
راستی فرم ارزشیابی رو بالاخره پر کردید یا نه؟
ولی من میام و از تجارب شما استفاده می کنم
یا علی

نیما یکشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 09:54 ق.ظ http://royanafarin.persianblog.com

سلام . از وبلاگ دومان عزیز به این سایت رسیدم . مطالب خوبی بود استفاده کردم برایتان سال خوبی را آرزو میکنم . شاد و سربلند باشید بدرود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد