نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

التماس دعا

این روزا سرم خیلی شلوغه.توفیق نوشتن کمتر نصیبم میشه.گرایشم به ته نشین شدن بیشتره تا فعال بودن.میگن چون گل وجودی آدمی از لجن ته نشینه اینجوری هستی.این روزا همیشه خسته ام و احساس نیاز به استراحت دارم.تو بخش با نه نفر دانشجو و سه چهارتا بیمار سر و کله می زنم به مدت ۴ ساعت.وقتی می رسم خونه ناهار و شام و کارهای خانه.دمار از روزگارم در آمده.خرید هام به تعویق افتاده.شستن لباس ها پختن غذا عالی انجام نمیشه.و من کوفته و هلاک.حضرت آقای همسر که از نظر من همه عمر بیست و سه ساله زندگی مشترک عمده فعالیت هاش بیرون از خانه بوده خسته تر از همیشه میاد خونه.چرا که دارن کارخانه آب معدنی کنار چشمه های آب کوهساران فارسان را راه اندازی میکندد.و من طفل معصوم با دوتا پسر همیشه گرسنه و همیشه منتظر خدمات رسانی.میخوام گله و شکایت کنم می بینم ناسپاسی به درگاه خداوندی است که همه چیزای خوب عالم را به من داده.میخوام ساکت باشم می بینم نمیشه.نمی تونم.این روزای داداش کوچولویی که برایم مث یه پسر بود به خاطر آنکه وسوسه شده درباره خانم محترم همسرشان سوسه آمده ام با من قهر فرموده اند.مامان چون عازم سفر به خارج از کشور است مشغول تهیه سور و سات سفره و دیگر برادرانم گرفتار کارهستند کلی تنهایم گذاشته اند.دارم خودم را آماده شرکت در اولین همایش سراسری تکنولوژی ،ارتباطات و بهداشت روان میکنم که دانشگاه علوم پزشکی اصفهان برگزار میکنه.هنوز مطلب تاثیر هرزه نگاری بر بهداشت روانم به پایان نرسیده.فرصت هم تا سی و یک فروردین بیشتر نیستمیترسم اول و دوم تیر ماه دست از پا دراز تر برم بشیبنم تو سمینار و بعد نمره ارزشیابی سالیانه ام ارتقا نیابد.اومدم از شما ها عاجزانه تقاضای دعا کنم.میدونم فرشتگانی چون شما که به کلبه ام سر می زنید مستجاب الدعوه اید.فقط بگویید خدا بر من رحم آورد و قدرت هماهنگ شدن با فشار ها را نصیبم فرماید.
نظرات 4 + ارسال نظر
پروانه پنج‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 03:22 ب.ظ

سلام من خیلی اتفاقی وبلاگ شما را خواندم حدس می زنم که در بیمارستان فارابی اصفهان کار می کنید .من مطلب مهر ۸۴ را خواندم . منظور شما از خانم دهقان همان خانمی است که نرس اتاق عمل بود و خودش هم بیمار شده بود ؟ براش اتفاقی افتاده؟ خیلی از خواندن مطلب شما ناراحت شدم.

احمد جمعه 25 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 06:52 ب.ظ http://entezar123.blogsky.com

سلام
آقا خسته نباشید .
خدا کریمه
موفق باشید .

مجید جمعه 25 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 11:25 ب.ظ

سلام رضوان. امام رضا سلام می رسونه و می گه توکل بکن همه چیز درست میشه.

پروانه شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 12:15 ق.ظ

سلام . ای میل شما را خواندم متشکرم که جواب دادید .من سال پیش مدتی همراه بیمار بودم وخانم دهقان در اتاق کناری ما بود . با این که از این خبر ناراحت شدم ولی از آشنایی با شما خوشحالم. متاسفانه شما را به اسم نمی شناسم . ولی شاید در بیمارستان شما را دیده باشم .
با تشکر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد