نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

                                        

عاطفه

درون زن ها چه رقیق است این عواطف بشری!
گویند مرد می تواند مهار عواطف را در چنگ خود بگیرد ولی زن مهار خود را به دست عواطف می سپارد تا خود به همراهش ر.انه شود شما چی میگین؟

انتظار

با سلام
باور کنید انتظارش را نداشتم.باعث تعجبم شد.شاخ در آوردم.وقتی به چشم خود دیدم پسرم در مرحله دوم کنکور ورودی تیز هوشان نمره نیاورده.
آره دیروز تو سایت /.نودت نت/اسمش جز ءقبولی ها نبوده.دنیا را تو سرم زدند.خودم را آماده نکرده بودم احتمال اش را نمی دادم غیر منتظره بود.نمی دونستم چه عکس العملی داشته باشم.خودش خیلی جالب پذیرفت .تو فکر فرو رفته بودم.به من دلداری می داد.به دوستام گفتم بچه ها بد جوری دمق شدم.گفتند پس چرا هر کی مشکل پیدا میکنه سفارش میکنی به دل نگیره .خب حالا خودت ببین شدنی هست یانه.یکی از دوستام گفت: اصولا خودشیفتگی باعث میشه آدم باورش نشه و احتمال ندهد.برو کمی فکر کن ببین خود شیفتگی نداری؟.دوست دیگرم گفت : هر نوع فقدان باعث بروز بحران میشه و بحران هم چهار مرحله انکار/خشم/افسردگی/و قبول/ داره که کم کم طی میشه و آرام میگیری.دیگه نمیدونستم چه کنم.کاردم می زدند خونم در نمی اومد.به یاد همه آن کسان افتادم که دچار ناکامی میشن.به یادم اومد آدما در مواجهه با ناکامی به سه طریق بی تفاوتی/افسردگی و پرخاشگری(به سوی خود/به طرف دیگران شامل اشیا بی جان یا اشخاص)عکس العمل نشان می دهند. خب مث اینکه من با سکوت اختیار کردن و لب به غذا نزدن داشتم عکس العمل نشان می دادم . دچار نوعی احساس گناه شده بودم . در کمک به فرزندم کوتاهی کرده بودم . از کلاس اول هیچوقت تو درس خوندن کمک اش نکرده بودم .خودش به تنهایی تا اینجا خودش را کشانده بود و من خشنود که روحم هم خبر نداره و او سالهای تحصیل اش را به خوبی می گذراند. همیشه راضی و خشنود بودم که او بدون اینکه از بازی و تفریح اش بزند نمرات خوب میاره ولی حالا....
به یاد همه اون کسانی که با بن بستی مواجه میشوند می نویسم.و دعا می کنم کسی دچار اندوه ناشی از ............نشه و اگه شد منو در غم خودش شریک بدونه و به خاطر آن دیگران که انتظار دارم بر اندوه خود غلبه کنند تلاش می کنم تعادل ام را به دست آورم.

حمایت

چقدر دوست داشتیم حمایت می شدیم.
چقدر دوست داشتیم منابعی می داشتیم تا به هنگام نیاز به حمایت روحی امیدوارتر بودیم.
چقدر دوست داشتیم بدون قید و شرط مورد حمایت قرار می گرفتیم .
اگر تعدد منابع حمایتی باشد امید رهایی از هر ورطه ایی وجود دارد .
ولی افسوس از زمانی که منابع حمایتی مان اندک است .
مثلا اگر همه جوانان و نوجوانان در فضایی امن و مطمئن با حمایت دستگاهی جمع می شدند از درد ها و رنج و آلام جوانی با هم می گفتند بار شان سبک تر می شد.
اگر بنگاه هایی می بود که در عین امانت داری مشاوره انجام می داد....
و اگر والدینی داشتیم که درک می کردند.لا اقل ساکت گوش می دادند و لب به نصیحت نمی گشودند.مدتی می توانستیم بدون ترس از مورد قضاوت قرار گرفتن........
شاید همین الان هم مورد حمایت ایم و خودمان هم نمی دانیم.حمایت مالی/حمایت عاطفی
راستی بچه های وبلاگ نویس هم به نوعی از همدیگه حمایت می کنند شما متوجه هستید؟

تشابه و ازدواج

یادش به خیر دوستی به قدمت تقریبا یک سال و ۹ ماه پیش در ایران بحث از من خواست درباره ازدواج به صحبت بنشینیم.او برای مزاح گفت آیا تا به حال تحقیقی درباره میزان موفقیت جوانانی که در دانشگاه ازدواج دسته جمعی میکنند صورت گرفته با نه؟و من اظهار بی اطلاعی کردم.همون روز ها من از نقش تشابه ها در میزان موفقیت ازدواج سخن گفتم که چه خوب است همسر های آبنده دارای تشابه باشند .و نام بردم
۱- تشابه مذهبی۲-تشابه علائق و طرز تفکر ۳ - تشابه تحصیلی /طبقاتی ۴ - تشابه طرز تفکر نسبت به سکس به علاوه رشد عاطفی و فکری /استقلال رای و خود مختاری طرفین/
همان روز ها از نقش گذشت فراوان و سازش دائمی در حفظ ازدواج سخن گفتیم.شما مطالب مربوط به ازدواج را در کتاب یهداشت روانی /دکتر سعید شاملو مطالعه کنید تا هرکدام از این سر تیتر ها را بیشتر متوجه شوید .حتی در کتاب بهداشت روانی از بهروز میلانی فر هم توضیح داده شده.
اما آیا اگر افراد دارای تشابه در مشکلاتی هم که دارند باشند ازدواج موفق تر خواهد بود از کسی که نوع مشکل اش با طرف مقابل متفاوته؟
آیا ما که دردی را احساس می کنیم باید با کسی که آن درد را چشیده و از مزه آن با خبر است ازدواج کنیم؟یا میشه کوری عصا کش کور دگر؟
آیا اگر اسب گاری مردنی است بهتره خود گاری روان تر باشه؟و اگر اسب توانیی کشش اش بالاتره اشکالی نداره گاری شکسته را هم بهش ببندیم؟
کدام دو تا آدم باید با هم ازدواج کنند؟.اگر یکی راحت تر و کم مشکل تره میتونه مرهمی بر زخم های طرف مقابل خود بنهد یا همیشه به رخ اش خواهد کشید که من تو زندگی حروم شدم؟
آیا آن کس که که خود دردی را حس کرده بهتر میتونه ادراک داشته باشه؟یا قدرت ادراک کردن اش به اتمام رسیده و لبریز است.؟
من هرگز جواب سوآل هایم را دریافت نخواهم کرد چون خوانندگان ما اولا اندک اند ثانیا بدون گذاشتن نظر شان عبور می کنند.بگذریم که یه عده دوست از جان گذشته داریم که همواره در تنهایی ما مانند چراغی جلوه گری کرده اند.
البته که نظرات شما ارزنده است .