نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

دوست و همکار گرامی
چنانکه از ​مطالب این وبلاگ  ​بهره می برید و انتشار  آن را ا مفید قلمداد میکنید ،لطفا در نظر داشته باشید که ، نیاز به کمک مالی علاقمندان نیز وجود دارد.
کمک های مالی شما حتی در مبالغ بسیار اندک، می توانند کمک موثری برای بهبود فعالیت ما باشد:

شماره کارت: 6104337770078747
به نام:  دستهای مهربان

مصاحبه ای درباره سایت همسان‌ گزینی

از بیست و پنجم خرداد ماه که سایت همسان‌گزینی موسسه تبیان رسما شروع به کار کرده، ٤٠ روزی می‌گذرد.

از آن زمان، خیلی‌ها به این سایت مراجعه کردند، گروهی از روی کنجکاوی و گروهی هم از نیاز به ازدواج.

مسئولان سایت اما برای همه اینها، گزینه دارند.

گزینه‌هایی که معرفان یا همان واسطه‌ها به متقاضیان معرفی می‌کنند.

به گفته مدیر طرح ملی همسان‌گزینی موسسه تبیان، دهه شصتی‌ها حالا بیشترین آمار ثبت‌نام‌کنندگان را دارند.

زهره حسینی، حرف‌های نگفته زیاد دارد.

از این ٤٠ روزی که سایت با مراجعه بالای متقاضیان ازدواج مواجه شد.

از درخواست‌های عجیب و غریب برخی متقاضیان و ممنوعیت‌ها و محدودیت‌ها. او در حاشیه نشست خبری این موسسه، توضیح بیشتری می‌دهد.

آماری که از ثبت‌نام ١٥‌هزار و ٥٠٠ نفری در این سایت برای همسرگزینی اعلام کردید،

از بیست و پنجم خرداد ماه است یا از اسفند ماه‌ سال گذشته که این سایت راه‌اندازی شد؟

تمام آمارهای ما از اسفند ماه‌ سال گذشته که سایت راه‌اندازی شد، در نظر قرار گرفته شده است.

اما ٢٥ خرداد و پس از رونمایی از سایت، میزان ثبت‌نام‌ها به شدت بالا رفت.

قبل از رونمایی از سایت، مراجعه‌کنندگان چگونه متوجه فعالیت این سایت شدند؟

ما آن موقع در لایه‌های پنهان سایت تبیان، به صورت آزمایشی و بدون تبلیغ فعالیت می‌کردیم، افرادی که به سایت تبیان مراجعه می‌کردند، متوجه شدند چنین بحثی در سایت تبیان وجود دارد و ثبت‌نام کردند.

از همان زمان تاکنون هم ١١٠ ازدواج ثبت شده است.

متوسط سنی ثبت‌نام‌کنندگان چقدر است؟

پیرترین و کم سن‌ترین افرادی که تقاضا کرده‌اند، چند ‌سال داشتند؟

ما مرد ٧٠ ساله داشتیم که همسرش فوت کرده بود و پسرانش اقدام به ثبت‌نام کرده بودند، این متقاضی بیشترین سن را داشت، در مقابل دختر ٢٠ ساله به‌عنوان کم‌سن‌ترین متقاضی ازدواج هم داشتیم.

با این همه بیشترین کسانی که برای ثبت‌نام اقدام کرده‌اند، دهه شصتی‌هایی هستند که فرصت ازدواج نداشته‌اند. دختران هم بیشترین ثبت‌نام را داشتند.

محدودیت سنی برای ثبت‌نام وجود دارد؟

بله. تنها از دختران بالای ١٨‌سال و پسران بالای ٢٠‌سال ثبت‌نام می‌شود.

در کنار این موضوع ما دو خط قرمز داریم، ازدواج موقت و ازدواج دوم.

تنها زمینه فعالیت ما ازدواج دایم و تمرکز بر تک‌همسری است.

متقاضیان باید شرایط خاصی داشته باشند که به آنها گزینه ازدواج معرفی شود؟

باید برای ازدواج آمادگی داشته باشند، آمادگی هم تعریفی دارد، باید افراد به بلوغ فکری و اجتماعی لازم رسیده و از لحاظ روانی سالم باشند، وضع معیشتی‌شان هم باید قابل قبول باشد یا از حمایت‌های خانواده برخوردار باشند، یعنی بتوانند یک زندگی را اداره کنند، اینها در جلسه‌های مشاوره مشخص می‌شود.

این سایت در زمینه کمک‌های مالی به افراد هم فعالیت می‌کند؟

خیر، ما تنها در بحث انتخاب همسر فعالیت می‌کنیم.

خیلی‌ها هستند که نسبت به محدود شدن فعالیت این سایت در تهران انتقاد دارند و معتقدند که در شهرهای دورافتاده یا شهرهایی که مرکز استان نیستند، فعالیت این سایت واجب‌تر بود، چرا از تهران شروع کردید؟

بله، منتقدان حق هم دارند.

اما مسأله‌ای که وجود دارد این است که برای ایجاد این فعالیت، باید شبکه معرفان وجود داشته باشد، ما چون در تهران حضور داشتیم، می‌توانستیم این معرفان را شناسایی کرده و آنها را تبدیل به یک شبکه کنیم، حالا باید در شهرستان هم کار را آغاز کنیم، مهم‌ترین اقدامی که در شهرهای دیگر باید رخ دهد، این است که شبکه معرفان شهر ایجاد شود.

باید معرفان شناسایی شوند، پس از تایید این معرفان، می‌توان فعالیت سایت همسان‌گزینی را در آن مناطق فعال کرد.

کدام شهرها، بیشترین مشکل را برای ازدواج دارند؟

مشهد، اصفهان، اهواز، شیراز، تبریز و اردبیل، ازجمله شهرهایی هستند که از ما درخواست کردند تا در این زمینه برایشان فعالیت کنیم و به‌طور دایم از ما می‌پرسند که چرا از این استان‌ها شروع نمی‌کنیم. طبیعتا ما باید از مراکز استان‌ها شروع کنیم و این را به سایر شهرها تسری دهیم.

در مدتی که این سایت شروع به فعالیت کرده، درخواست‌های عجیب و غریبی هم از سوی متقاضیان مطرح شده؟

بله. درخواست‌های این‌گونه داشتیم، برخی اعلام می‌کنند که حتما یک مرد یا زن سیتی‌زن آمریکا به ما معرفی کنید تا مقیم شویم.

البته ما خواسته‌های غیرمعقول را پاسخ نمی‌دهیم اما اگر خواسته قابل قبول باشد و بتوان کاری کرد، تلاش‌مان را می‌کنیم.

منظورتان از خواسته‌های غیرمعقول چیست؟

افرادی ممکن است شاخص‌ها و شرایط خاصی داشته باشند اما مایل هستند فردی با شرایط مقابل خودشان به آنها معرفی شود، ما سعی می‌کنیم این موارد را به مشاور معرفی کنیم.

چقدر عنصر زیبایی برای پسران، در انتخاب همسر مهم است؟

یکی از مهم‌ترین شاخص‌هایی که مردان در انتخاب همسر دارند، ظاهر دختران است.

تا جایی که ‌درصد قابل توجهی از مواردی که از طرف فرد یا خانواده‌اش رد می‌شود، ظاهر دختران است.

با این‌که سایت همسان‌گزینی می‌تواند روش قابل قبولی برای انتخاب همسر باشد، اما هنوز هم خیلی‌ها با این‌که در سن ازدواج هستند و هنوز نتوانسته‌اند همسر انتخاب کنند، تمایلی به ثبت‌نام در این سایت ندارند، گروهی هم اصلا به ازدواج سنتی اعتقادی ندارند. برای این گروه چه کارهایی کرده‌اید؟

ما نمی‌گوییم که صددرصد روش‌مان سنتی است، تأکید ما بر ازدواج علمی و آگاهانه است، چون می‌خواهیم افرادی که بیشترین تناسب را با هم دارند، به هم معرفی شوند. ما روش سنتی و مدرنیته را با هم تلفیق کردیم و روش جدیدی برای انتخاب همسر ارایه کردیم. به‌هرحال باید فرهنگ‌سازی شود و قبح این کار بریزد. دختران هم به اندازه پسران برای انتخاب همسر حق دارند، نباید این اقدام آنها ناشایست جلوه داده شود باید روی این موضوع از سوی معرفان و رسانه‌ها کار شود.

در صحبت‌ها، اشاره زیادی به فعالیت واسطه‌ها کردید، صلاحیت این افراد چگونه تأیید می‌شود؟

ما یک آیین‌نامه تدوین کردیم که در آن شرایط کلی معرف تعیین شده، از سوی دیگر شرایط و صلاحیت معرف، باید در هیأت امنای موسسه تأیید شود. در آن آیین‌نامه تأکید کردیم که فرد باید خودش متاهل بالای ٣٠‌سال باشد. در این میان تحصیلات مرتبط و سابقه فرهنگی – آموزشی می‌تواند امتیازی برای معرف به شمار رود. با این افراد مصاحبه حضوری می‌شود.

شناسایی معرفان چگونه انجام می‌شود؟

این ١٣٠ نفر معرفی را که درحال حاضر فعالیت می‌کنند، خودمان شناسایی کردیم.

البته بعد از رونمایی از سایت، افرادی آمدند و اعلام همکاری کردند. گروهی هم از برخی سازمان‌ها آمدند و درخواست کردند که می‌خواهند برای کارمندان‌شان چنین طرحی را اجرا کنند، ما هم قرار است برایشان دوره آموزشی برگزار کنیم تا فعالیت خود را در سازمان‌شان آغاز کنند.

روزنامه شهروند

بببب

دعایی که در موقع بیماری باید خوانده شود.

به گزارش جهان به نقل از رجا، در جواهرالقرآن است هر که بیمار باشد و این دعا را درآن بیماری چهل مرتبه بخواند اگر در آن ناخوشی بمیرد ثواب شهدا را دریابد و اگر صحت یابد گناهان وی آمرزیده گردد.
.لا اِلهَ اِلّا اَنتَ سُبحانَکَ اِنّی کُنتُ مِنَ الظِّالمین .

دعای دیگر برای موقع بیماری بخوانید: روایت نموده حسین بن الی نعیم از امام ششم(ع) که بعضی از اولادهای آن حضرت مریض شد آن جناب فرمودند: که ای فرزند بگوی:اللهُمَ اشفِنی بِشَفائِکَ وَ داوَنی بِدَوائِکَ وَ عافَنی مِن بَلائِکَ فَاِنی عَبدک و ابن عبدک .

دعایی که چون نزد بیمار می روید بخوانید
در زبده الدعوات مسظور است که چون بر سر بیمار هفت مرتبه بخوانید اگر اجلش نرسیده باشد بزودی شفا یابد.
اَسئَلُ اللهَ العَظیمَ رَبَ العَرشِ العَظیمِ اَن یَشفیکَ.

این دعا را برای بیمار بخوانید انشاالله شفا یابد: در زبده الدعوات روایت کرده است که رسول خدا به خانه ی حضرت فاطمه (س) آمد امام حسن را بیمار یافت و این منظره برآن حضرت خیلی گران آمد جبرئیل نازل شد و گفت یا محمد تعلیم کنم تو را دعایی که با آن فرزندت از ناخوشی خلاص گردد. پس حضرت رسول این دعا را خواند و دست خود را بر پیشانی امام حسن(ع) مالید و شفا یافت: اللهم لا الهَ الّا انتَ العَلیُ العَظیمُ ذُو السُلطانِ القَدیمِ وَ المَنِ العظیمِ وَ الوَجهِ الکَریمِ لا الهَ الّا اَنتَ العَلیُ العَظیمِ وَلِیُ الکَلِماتِ التّاماتِ وَ الدَعَواتِ المُستَجاباتِ خَلِ ما اَصبَحَ ( بفلان)

جهت شفای مریض از امام جواد(ع)

برای شفای هر مریضی دو رکعت نماز حاجت توسل به حضرت جوادالائمه بخواند و بعدا یکصدو چهل و شش مرتبه بگوید (ماشاءَ اللهُ لا حَولَ وَ لا قُوهَ الا بِالله .

دعا به جهت شفا یافتن مریض دائم بخواند بسم الله الرحمن الرحیم

یا مُنَزِلَ الشِفا وَ یَذهَبُ الدِاءَ صَلِّ عَلی مُحَمَدٍ وَ آلِهِ وَ اَنزِل عَلی وَجعی الشَفاءَ.

دعای دیگر به جهت شفا یافتن از بیماری : بسم الله الرحمن الرحیم

مریض مکرر بگوید : یا هُوَ یا مَن هُوَ یا مَن لَیسَ الا هُوَ صَلِّ عَلی مُحَمَدٍ وَ آلِ مُحَمّدٍ .

دعا در موقع درد و ناراحتی مریض

هرکس در موقع درد و مرض و ناراحتی دست را بر شقیقه ی مریض بگذارد و هفت مرتبه آیه ی زیر را بخواند خداوند شفا عنایت کند.

وَ نُنَزِّلُ مِنَ القُرآنَ ما هُوَ شِفاءُ وَ رَحمَتُ لِلمومِنینَ وَ لا یَزیدُ الظّالمینَ الّا خَساراٌ .

دعایی به جهت بیماری لاعلاج

بعد از نماز صبح چهل مرتبه بگوید و دست بر آنجا که علت باشد بمالد از آن صحت یابد.

بسم الله الرحمن الرحیم
اَلحَمدُ للهِ العالَمین حَسبُنا اللهُ وَ نِعمَ الوَکیل تَبارَک َ اللهُ الخالِقینَ وَ لا حَولَ وَ لا قُوَتَ الا باللهِ العَلیِ العَظیم.

تو کلاس درس روان شناسی:بچه ها بگین سال تحصیلی تون را چگونه شروع کردید؟

سمیه : کلاس اولی که تشکیل نشد منو زیر و رو کرد ؛از رشته ام هم که راضی نبودم؛ شد نور علی نور.

زیبا : رفتیم دانشکده دارو .ولی کلاس مون تشکیل نشد. کلاس قبلی شلوغی کلاس منقلبم کرد. همه روز های این هفته همین جوری گذشته؛ شبها هم که سر بر بالش میگذارم دوری از خانواده ، بهم ام میریزه.

مریم : از روز بیست و هفتم شهریور تا به امروز لحظاتی متفاوت داشتم که همچنان در حال تغییر و تکامل است.

صبا : علیرغم تمام استرسی که احساس میکنم به خاطر زندگی در خوابگاه؛ با این قضیه کنار آمده ام .ولی مطمئنم نکات بیشتری را باید بیاموزم طی ترم های اینده.

عاطفه : فعلا که فشار فزاینده درس ها برام معضل شده؛  اما خب شهر و رشته ای را که قبول شده ام دوست دارم و به آینده خود خوشبین ام.

فاطمه : مطمئنم شرایط بهتر خواهد شد

شادی : جالبه بدونید از وقتی پامو تو این شهر و تو این دانشگاه گذاشته ام هر اتفاقی که می تونست برای یک دانشجوی غریب بیفتد برای من افتاد؛ روز اول ورود تصادف کردم و کمرم داغون شد؛ خوابگاهم هم افتاد بیرون کوی دانشگاه؛ کارت تغذیه ام هم که تازه درست شده بود گم شد ؛ اما چون معتقدم با هر سختی ایی آسانی ایی هست به فال نیک گرفته ام.

صبیحه : روز اولی که وارد دانشگاه شدم ایستگاه را اشتباهی پیاده شدم و سرگردان شدم و از کلاس جاموندم.

آرام : آمدیم دانشگاه واحد گرفتیم ؛خوابگاه رزرو کردیم؛ برگشتیم شهر مان.تا بعد چه بشود خدا داند. 

سیمین : دوری خانواده ام اذیتم میکنه و همین مانع بزرگ برای خواندن درسهاست.گرچه سر سبزی و طراوت و وسعت این دانشگاه مرا متحیر کرده است .

نادره : دانشگاه خوب و زیبا ،خوابگاه مورد پسند، دوستان مورد علاقه ،استادا خوب ، افق امیدوارانه و شانس موفقیت و پیشرفت بالا و دیگه اینکه همه چی خوب.

کوثر : خوابگاه سخت و کثیف، کلاس ها شلوغ و استادا سخت گیر ،شام و صبحانه نمی تونم بخورم .کاش میشد رشته ام را عوض کنم و یا برگردم شهر خودم؛وای خدای من!

رویا : خوشحالم تو دانشگاهی قبول شده ام که از سطح علمی بالایی برخورداره؛ خدا را هم شکر می کنم؛ امیدوارم دانشجوی خوبی از آب دربیام.

شهلا : منکه راضی نبودم این رشته قبول بشم ؛دیدن دیگر دانشجو هایی که رشته های بهتر قبول شده اند باعث غمگین شدنم میشه؛ تو کلاسا تشویش و نگرانی دارم ؛آخه این باید باشه  حاصل این همه درس خوندنم؟

سارا : جالبه بگم و بدونید که یه هفته با تاخیر اومدم دانشگاه ؛وقتی هم رسیدم دم در کلاس اولی که میخواستم برم پایان کلاس بود.

هدی : وقتی یک گواهی نداشتم برگرداندندم شهرم تا اون گواهی را بیارم ؛با سه روز تاخیر برگشتم آمدم .تا حالا چهارتا استادا را دیده ام و کلاساشون را رفته ام.

مهناز : این دانشگاهی که میگفتن اینه؟هر استادی میاد سر کلاس حرفای استاد قبلی را تکرار میکنه ؛انگار روز های اول نباید درس داد و باید نقشه راه را تشریح کرد ؛چقدر از روزهای اول متنفرم ؛نگویید ،نگو. دارم می ترکم.

مژده : خدا را شکر که طبق اظهارات اساتید دانشگاه رشته به این خوبی قبول شده ام؛ شهر هم که شهر خودمه؛ پس عالیه. 

 عشرت : روز به روز خوشحال ترم ؛چقدر آرزو داشتم روزی اجازه ورود به این دانشگاه را پیدا کنم ؛اینو یاری خدا میدونم که امروز اینجام .

لیلا: قبل از ورود به دانشگاه کمی ترس داشتم چون محیط برام نا آشنا بود ؛ولی چون در همان اولین روز دوستان خوبی پیدا کردم ؛ترسم برطرف شد. 

ندا :  اولین کلاس که تداعی گر کلاس پیش دانشگاهیم بود؛بنا براین متوجه شدم دانشگاه هم مثل سایر دوران تحصیل است شاید لازم باشد تلاشم بیشتر و جدی تر باشد؛ فعلا که کلاسها به خوبی گذشته و به جز یکی بقیه برایم جذاب بوده؛ امیدوارم بتوانم به سهم خود موفقیت کسب کرده استادان ارجمند را از خود راضی و خشنود نگه دارم.

سپیده : دانشگاه را آغاز کردم با امید.بعضی اساتید آمدند و دلگرم مان کردند و بعضی آمدند و تو دلمان هراس افکندند.   

مهسا :شلوغی کلاس اساتیدمان را وامیداشت ما را تشویق به حضور در تالار دانشکده کنند که این خوشایند نبود.

پریوش : وقتی در اولین کلاسی که شرکت کردم استاد بیوشیمی از قومیت و شهر محل دیپلم بچه ها می پرسیدند متعجب شده بودم که چقدر تفاوت و گوناگونی در ترکیب بچه های کلاس مشاهده میشه با خودم اندیشیدم اینجوری روابط اجتماعیم تقویت میشه . 

زهره : دوری از خانواده ها بچه های شهرستانی را غمگین کرده بود ؛دلداری شان دادم و خدا را سپاس گفتم این فقره مشکل را ندارم چون تو شهر خود قبول شده ام. 

مهرنوش: هر روز توی این یه هفته گم شده ام چون هر کلاسی توی یه دانشکده برگزار میشه و گاهی مجبور میشم پیاد برم و وقتی میرسم خونه دیگه نا ندارم و خستگیم بی سابقه است.  از مادرم خجالت میکشم نمی توانم درکارهای منزل کمکش کنم ولی گویا او با مهربانی برای سازگار شدن من با دانشگاه به روی مبارک نمی آورد امیدوارم تا پایان سال های تحصیل چنین نباشم.

نجمه : امسال کنکور که دادم امیدم این بود به دانشگاه ،مهد علم و دانش راه می یابم؛ تا اعلام نتایج تفریح کردم و سرگرم شدم .وقتی نتایج اعلام شدو متوجه شدم این رشته قبول شده ام؛ نومید شدم؛ ولی وقتی در جشن تازه واردها شرکت کردم کمی امیدوارتر شدم.  دوری از خانواده و حضور در خوابگاه شلوغ و بی تعطیلی و فاقد آسایش آزرده ام کرده بود.اما یافتن دوستان جدید در کلاس و خوابگاه حالم را عوض کرد و الان احساسم بهبود یافته حالا کم کم دارم به آینده خود امیدوار میشم .

ملیحه : روزی که وارد دانشگاه شدیم پذیرایی و ناهار خوب بود فکر کردم هر روز چنین است .ولی فردای آن روز درس بود و کلاس و سختی.دیگه کسی جوابگو نبود حسن مطلع خوبی داشت ولی چون پرده ها به کنار رفت دیدیم این فقط ظاهر قضیه بوده. 

مرضیه : از اساتید راضی ام شلوغی کلاس نه به مذاق اساتید و نه به مذاق دانشجو ها خوش نیامده.با مسئولین هم که صحبت میکنیم میفرمایند از ما خواسته اند این تعداد دانشجو باید بپذیرید من به جایی رسیده ام که قبولی در دانشگاه آش دهن سوزی نیست.

مینا : اگر بخام دانشگاه را توصیف کنم فقط افکار مایوس کننده به ذهنم می رسد.افکارم پریشان و پر از ندانم است ؛همه جا را سیاه می بینم و راه را جلوی پای خود نمی بینم ؛انگار همه جا چاهی جلوی پایم دهان باز کرده نمی دانم خوشحال باشم یا ناراحت؛ نمی دانم این رشته که قبول شدم مرا به آرزویم می رساند یا نه.

مهدیه : چون برای آمدن به دانشگاه زحمت کشیدم و نتیجه اش را ندیدم ترجیح می دهم چیزی ننویسم ؛درد دلام اونقدر زیادند که در یک صفحه ناقابل نمی گنجد.

زینب : میدونم هر که طاووس خواهد باید جور هندستان کشد؛ می دانم در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم ،سرزنش ها گر کند خار مغیلان باید دم نزنم؛ ولیکن مشکلات اداری پیش پام گذاشته شده که منو تشویق میکنه ول کنم برم پیش خونواده ام.

پریسا : بعد از تابستانی پر از خور و خواب روزهای اول خسته کننده و نومید کننده بود و از ذوق من کاست؛ دانشگاه هنوز نتوانسته مرا جذب خود کند؛ ولی پیدا کردن دوستانی از هر شهر و هر فرهنگ آن چنان به وجدم آورده که متوجه شده ام در دانشگاه حاشیه ها پر رنگ تر از متن هاست.

ضحی : تازه از یزد آمده ام ؛نمی دانم این رشته را دوست دارم یا نه ؛ولی سعی می کنم به خودم دلداری دهم ؛امید دهم و بگم زوده قضاوت کنی؛ صبر کن.

سعیده : تازه متوجه شده ام زیر چتر پدر و مادرم چه مهر ماه هایی را با خیال راحت گذراندم.تازه دارم متوجه میشم دانشگاه قبول شدن یعنی خودت مسئول مراقبت از خودتی؛ خودت باید به فکر خودت باشی.

فریماه : واقعا پشیمونم که کلی راه اومده ام تا با قیافه های عبوس استادا مواجه بشم ؛همش وقتی اسم اصفهان می اومد لهجه شیرین و سی و سه پل و زاینده رود برام تداعی میشد؛ چه می دونستم میام و دلتنگ شهر خود و خانواده عزیزم میشم.

گیتا : از خود خدا خواسته ام مرا کمک کند بتوانم سعی و تلاش کنم و بپذیرم اینجا خانه دوم منست.

فرنوش : در کل که خوب بوده تا ببینم چی پیش میاد؛ من از کاشون اومده ام و عموم هم اصفهان از من پذیرایی کرده تا حالا.بهم گفته اند یکی دو هفته اول سال ممکنه سر در گمی احساس کنم نباید خودم را ببازم به هر حال اینجا دانشگاهه شهر غریبه و با مدرسه ام که تو محله ام و شهرم و نزدیک خانواده ام بوده فرق داره . خوشبینم نگرانی ام زیاد نیست.

سمیرا : چقدر دوری از خونواده سخته؛ خودمونیم ها.ولیکن من هنوز اونقدر نمونده ام که دلتنگ بشم تا وقت گیر بیارم ترمینال و بلیط و شهر خودم.کاش همه دانشجویان مث من نزدیک شهر شون قبول شده بودند.

پروین : از وقتی اومده ام، خوابگاه بهم نرسیده و مهمون دیگر دانشجو ها شده ام ؛حالا هم که تو هر کلاسی استاد میگه اسمت تو لیست دانشجو ها نیست برو بیرون .سالی که نکوست از بهارش پیداست خر ما از کره گی دم نداشت

پیمانه :استاد زبان که گفته قصد داره پوست سر ما را بکنه؛ علافی هم که تو دانشگاه وقت و انرژی منو از بین برده؛ همه راه ها را هم در فاصله دو کلاس باید بدویم شاید به کلاس بعدی برسیم ؛این بود اون دانشگاهی که می گفتن؟!

زلفی : دانشگاه که برای دانشجو های رشته ما هیچ ارزشی قائل نیست؛ سوگلی هاشون پزشکی هان؛ ما برای پر کردن زمینه های خالی دعوت شده ایم.منو بگو که فکر میکردم تاپ ترین رشته دانشگاه قبول میشم و همه حلوا حلوام می کنند.

وحیده : همکاری تو خوابگاه و تعریف ها از تجارب گذشته مون باعث شده خوشحال باشم؛ بگذریم که هر روز باید کلی دنبال یه کلاس مون و توی یه دانشکده بگردیم. گرچه دیگه عادت کرده ام ؛ولیکن معطل شدن ها و دانشکده به دانشکده شدن ها منو دمغ کرده.

زهرا  :من برخدا توکل کرده ام و منتظر می مانم تا به آرزویم که فارغ التحصیل شدن است برسم.ولیکن دست تقدیر ما ها را کنار هم جمع کرده؛ هیچکدام ما مشتاق قبول شدن تو این رشته نبوده ایم.تا خدا چه خواهد.

مرجان : من تا حالا از پدر و مادرم دور نشده بودم ؛خیلی دوست داشتم شهری نزدیک و دانشگاهی خوب قبول بشم و خوشحالم که الان اینجام ؛هم کلاسی هامو شناخته ام؛ درسها هم واسم جالب بوده؛ استادا را هم پسندیده ام؛ همه چی خوبه.فضای دانشگاه که با روحیه ام خیلی سازگاره کلاس ها هم کسل کننده نبوده درسا هم تقریبا  بر علائقم منطبقه از رشته هم تا حدودی راضیم . 

زمانه : امیدوارم یخ بچه ها وابره و جو کلاس صمیمی تربشه ؛ابتدا به نظرم خوب و شاد بود؛ ولی گاهی احساس اضطراب و تردید کرده ام.

ذبیحه : منکه خوشحال نیستم این رشته قبول شده ام ؛با یه بچه ها ترم بالایی هم که صحبت کرده ام فهمیده ام این رشته آن طوری نیست که من قبلا فکر می کرده ام ؛درسا هنوز عمومی اند و تخصصی نشده اند و نمی تونم راجع به رشته نظری بدم ولی خدا کنه طوری باشه دلگرمم کنه.

مائده : یه هفته ای میشه دانشگاه میام ؛محیطش را خیلی دوست دارم ؛به نظرم فضای زیبایی ساخته اند؛ دوست داشتم کلاسا جنبه پژوهشی داشته باشه ؛اما هنوز مث دبیرستانه ؛هنوز همه برای نمره درس می خونند نه برای یادگیری ؛تو کلاس نظر نمیدن و ساکت می نشینند؛استاد درس میده و دانشجو ها خسته میشن و آرزو میکنند کلاس زود تموم بشه برن؛  

صفورا :  آمدن به مقطعی بالاتر باعث خوشحالی منه ؛حالا میتونم به چیزای بزرگتری فکر کنم؛درسته که روز اول دانشگاه به رشته ای که باعلاقه انتخاب کرده بودم شک کردم ؛ولی حالا مطمئن شده ام انتخابم درست بوده .وقتی فهمیدم نتیجه کنکور آمده استرس شدیدی داشتم ؛وقتی فهمیدم این رشته قبول شده ام زیاد خوشحال نشدم؛ وقتی فهمیدم اصفهان قبول شده ام خیلی خوشحال شدم. 

رعنا :  اولین روزی هست که دانشگاه آمده ام ؛انگار اینجا غریبم؛ امیدوارم عادت کنم تا چهار سال بر من سخت نگذرد؛

باورم نمی شد توی یه کلاس 60 نفری باشم ولی به هر سختی باشد باید شروع کنیم.

عطیه :روز اول ورود به اصفهان خیلی اذیت شدم از کارهای خوابگاه گرفته تا ثبت نام .با خودم گفتم اون دانشگاهی که آرزوشو داشتم این بود؟!بی نظمی ها اذیتم میکرد؛ باورم نمی شد اینقدر سخت باشه ؛اما گویا ظرف یه هفته عادت کردم به دوری از خانواده به بی نظمی ها.ولی الان همه چیز خوبه.