نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نکنه افسرده شده ام.چرا درد های پراکنده بدنی دارم؟نکنه حمام کردن مادرانه کار دست من داده.منو چه به کیسه کشیدن و سنگ پا

ما را همون حموم سر پایی سمبل کافی بود.آخ مچ دستم.آخ کت و کولم.آخ گردنم.گویی در هاون کوبیده شده باشم.نکنه رفتن تو محیط بخش بیماران روانی با اون همه مشکل منو ریز ریز افسرده کرده باشه.نکنه نرفتن تو فضای زیبای دانشکده و دوری از همکاران....

این وبلاگ نویسی هم به بن بست خود نزدیک شده

دیگه فوران احساسات پیدا نمی کنم اینجا بتونم بنویسم

پسر کوچکی، در هنگام راه رفتن در خیابان، سکه ای یک سنتی پیدا کرد.

ادامه مطلب ...

حمام دادن بچه

برایم اس ام اس ارسال شده

عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت

صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت

من هم به ذهنم رسید بگویم

صد شکر که بعضی های شما دوست من هستید

و صد حیف که دوستانی را از دست دادم

صد شکر که این تجارب را در اثر سختی کشیدن ها پیدا کردم و صد حیف که زمان هایم را از دست دادم

صد شکر که به یقین هایی رسیدم و صد حیف که...

صد شکر ...

وصد حیف که...

راستی چه شکر هایی دارید بکنید و چه افسوس هایی می خورید؟

زندگی صحنه ای از شکر ها و افسوس هاست

از جوانی و نشاط خود از امید هایی که از دست تان رفت از اعتماد هایی که سلب شد از

توانایی ها از فرصت هایی که از دست تان رفت اگر افسوس خوردید فورا به خاطر آورید شکر هایی جاش هنوز باقیه

خب و اما موضوع جالب

تو وبلاگ آقای دکتر مجید میتونی بخونیدش

و اما کابوس دیشب من

دیشب خود را در خواب در آرشیو مجلات قدیمی در حال یافتن زندگی نامه یه شخصیت دیدم چه مجلات خاک آلوده ایی بودند که من با اشتیاق زیر و رو می کردم

و اما " دیروز را چگونه گذراندید" امروز


دیروز روز خوشی بود

عید بود در کنار مادر بودم برای رضای مادر گام بر داشتم

و عینهو بچگی ها

مامان منو حموم کرد

دلش میخواست ساکت بمونم و اجازه بدم تمیزم کنه.

هر چه از ایشون خواستم مراقب سلامت خود باشند و خود را خسته نکنند قبول نکردند مث یه موش منو کاملا شستند از فرق سر تا نوک ناخن منو سابیدند و برق انداختند.خستگی براشون خوب نبود ولیکن فکر می کردند من آنقدر کثیفم که با آب کوثر هم تطهیر نمیشم.هی آب می ریختند میسابیدند از اول دوباره.خلاصه با سدر و کافور و شامپو و صابون و آب معجزه آفریدند.دیشب را در حالی تا به صبح رسوندم که مث موش آب کشیده چلونده شده بودم

عاشقان عیدتان مبارک باد

نشان اهل خدا ، عاشقیست ، با خود دار
که در مشایخ شهر ، این نشان نمی بینم

ماه مهر


از روز سه شنبه با سه نفر دانشجودر بخش گل مریم بیمارستان فارابی کار آموزی را شروع کردم.دانشجویان ترم سه نا پیوسته پرستاری که انگیزه تحصیل و یادگیری دارند مرا به وجد آورده اند تا سه هفته هر هفته سه روز با آنها خواهم بود سالی که نکوست از بهارش پیداست.مهر ماه خوب آغاز شد.من دخترامو دوست دارم و با هم لحظات خوبی داریم.حیف که شما نمی تونید تو جمع ما باشید.سعی کنید بیایید شاید شما هم طعم شیرین با هم جستجو کردن را دریابید.روز هایی پر از میل به زندگی داریم.

دیدم دنیز عزیز هم وبلاگش را با مطالب جالبی به روز کرده

چقدر عزیز است برام این خانوم