نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

تو ذوقم خورد

می خواستم از حضور دانشجویان در اتاق موسیقی درمانی مردان بیمارستان فارابی بنویسم.

می خواستم بنویسم آقای رجبی و آقای مشهدی با شانزده تن مرد مبتلا به اختلالات روانی ظرف دوساعت چگونه رفتار می کنند.

میخواستم از دستگاه های موسیقی و نقش آن بر روان بیماران و روند درمان بنویسم.

میخواستم نظرات دانشجویان را بنویسم.

میخواستم بنویسم آقای مشهدی درباره موسیقی فیلم و دستگاه هر انسان و .......چی گفت


و...

ولی...

متن پست قبلی منقلبم کرد و نتوانستم حرفامو بنویسم

در جواب به پست قبلی

مرقوم داشته اید ( کوزه) علامت دوستی است!!!..
اگر قرار باشد تعارف کنیم باید گفت به به !
واما اگر باید تبادل نظر داشته باشیم باید از اینکه یک مربی و حتما یک معلم بجای طرح مسائل ویرانگر اجتماعی و این همه رویداد های تلخ و اثر گذار-
به آب و آسمان و کوزه و ...و... می پردازد - سرا پا تعجب کرد و پرسید - چرا ؟

راستی .. ما از چه چیزی داریم فرار میکنیم؟؟.
. چرا سعی داریم خودمان را بخواب بزنیم؟
ترس و وحشت مان از چیست؟
از کیست ؟
- پس حس انسان دوستی . علاقمندی و ارزش وجود ، را باید گذاشت در کوزه؟
؟
۰
اگر این طور است ... پس مربی بودن و معلم شدن بهانه و صد درصد خطاست!
نگاه کنیم به همین خبر - ببینم باین درد بزرگ پرداختن دلیل بر ارزش وجودی مان نیست؟؟؟

{؛< هر جا که می روی ، وارد هر سایتی که می شوی ، اس ام اس های هر موبایلی را که چک می کنی - چه پسر و چه دختر - جوکهایی را می بینی که
تجاوز جنسی به یک کودک را دست مایه نشاط و خنده و انبساط خاطر
مخاطبینش قرار داده است .
با یک چنین بستر سازی های روانی ، قباحت زورگیری کردن و فریب دادن
بچه ها و تجاوز حنسی به آنها در ایران از بین رفته است ">}
: یه روز قزوینی ... "
و پشت بند هر جوکی هم بچه ای است که محور یک تجاوز جنسی بامزه
و خنده دار! شده است ..
به بچه ها در ایران تجاوز جنسی می شود .
کار به جایی رسیده است که خانواده ها از باز شدن درب حیاط منرلشان وحشت دارند .
حتی خویشان و کسان کودک هم به او تجاوز جنسی می کنند .
جامعه ایران تا خرخره غرق در مرداب و لجنزار تجاوز جنسی به بچه های
خردسال شده است ..
؛<.هزاران نفر در نمایشگاه بین المللی تهران صحنهء آزار و اذیت جنسی کودکان را دیدند و کاری نکردند >>>>>>>}}}}}

شرط کرده بودم - هیچوقت اینجا قدم نگذارم - دوباره عهد را شکستم
-
اما این بار منظور دارم ... میخواهم بدانم با کی و با چی طرفم.....!

ایمیلم را که چک می کنم پر است از مطالب ناخواسته . تبلیغاتی عجیب و غریب از وب
سایتهایی عجیب و غریبتر

. از همه جالبتر " آخرین جوکها و اس ام اس ها ..

" و وقتی که می خوانی تازه می فهمی مطالبشان از چه اذهان بیماری برخاسته اند و بر چه دلهای متعفنی می نشینند

:" یه روز قزوینی ... "

و پشت بند هر جوکی هم بچه ای است که محور یک تجاوز جنسی بامزه و خنده دار! شده است

. بعد از قریب به شش سال که به ایران رفته بودم وحشت کردم از نوع نگاهی که غالب پسران و مردان جوان به بچه ها داشتند . ممنوعیت رابطه میان دو جنس مونث و مذکر در ایران و پیاده کردن سیستم حاکم بر صومعه های اروپای قرون وسطی در کشورمان ، غلیان جنسی پسران را به همجنسان خودشان متمایل کرده و البته راه کم خطرتر و سهل الوصولترش تجاوز جنسی به بچه هاست . قباحت مسرت بردن از خواندن و شنیدن ماجراهای تجاوز جنسی به کودکان در ایران از بین رفته و حتی دختران هم به جرگه ارسال کنندگان و دریافت کنندگان روزانه اس ام اس ها و جوکهایی پیوسته اند که نقش ثابتشان را یک قروینی و یک بچه ایفا می کنند و صدای شلیک قهقه است که در همه جا بلند می شود از شنیدن داستان تجاوز جنسی به یک کودک . روزنامه ها دائما از " تعرض " به کودکان می نویسند . یعنی چه تعرض؟ اسم تجاوز جنسی را گذاشته اند تعرض و اخیرا هم می گویند کودک آزاری . این کلمات بار معنایی و عمق و شدت و حجم زشتی و پستی و رذالت فعل تجاوز جنسی را کاهش می دهد و قباحتش را کمرنگ می کند

. به بچه ها در ایران تجاوز جنسی می شود .


با یک چنین بستر سازی های روانی ، قباحت زورگیری کردن و فریب دادن بچه ها و تجاوز حنسی به آنها در ایران از بین رفته است .

چند وقت پیش داشتم وبلاگ یک پسر بچه دوازده - سیزده ساله را می خواندنم .

نوشته بود

ه " همراه با همکلاسی هایم و خانم معلممان به دیدار نمایشگاه کتاب رفتیم ولی همه ما را اذیت می کردند . یکی از لپها و کمرمان نیشگون می گرفت ، یکی ما را ناگهان در بغل می گرفت و فشار می داد و بعضی ها هم به زور همه جای ما را می بوسیدند .." این صحنه ای بوده که روز روشن و در نمایشگاه بین المللی کتاب تهران و در مقابل چشمان هزاران نفر رخداده است

. بچه بیچاره نوشته بود

؛خانم معلممان ترسید و ما را فورا سوار مینی بوس کرد و برگرداند .

شما تصورش را بکنید ،

در پیشرفته ترین شهر ایران (تهران) میان پیشرفته ترین مردم ایران (اهل مطالعه و کتابخوان) در روشنفکرانه ترین محیط (نمایشگاه کتاب) در مقدس ترین مکان (مصلی تهران) و در روز روشن و در مقابل چشم هزاران نفر دیگر ، جماعتی از اهل کتاب و باسواد کشور ما می خواسته اند به بچه های خردسال تجاوز جنسی کنند

و هیچ کس هم متعرض آنها نشده است .

وقتی که تهرانمان این باشد

پس وای به حال بچه های خردسال و بدبخت و بی پناهمان در محرومترین و دور افتاده ترین شهرها و نقاط کشور .

چنین مملکتی دیگر امنیت ندارد .

اکثریت مطلق مردم ایران کما بیش یا خیال تجاوز جنسی به بچه را در سر می پرورانند و یا اینکه از شنیدن داستانش لذت می برند و می خندند .

در ممالک مترقی ، بیان یکی از این جوکهای روزانه ای که ما در همه جا می خوانیم و دریافت می کنیم و می خندیم ، کافیست تا گوینده و یا نویسنده اش را برای دوازده سال پشت میله های زندان بیندازد

و شنونده اش را نیز شرمسار و بدنام کند .

اما در کشور ما چه؟

مردم و قانون ، کودکان را بی پناه و آسیب پذیر به حال خود رها کرده اند .

بچه ها در ایران امنیت روانی ندارند .

وضعیت کودکان ایران را که با همسن و سالانشان در کشورهای پیشرفته مقایسه می کنم ، آه از نهادم بر می خیزد و عمق مظلومیت و بی پناهی شان را بیشتر احساس می کنم.


با معیارهای اخلاقی و قانونی که در جوامع مترقی وجود دارد و ملل متمدن دنیا به آن پایبندند ، غالب ما ایرانی ها یا مرتکب خشونت روحی و جسمی علیه کودکان می شویم

و یا اینکه اساسا متجاوز جنسی به کودک - پدوفیل - هستیم

و یا اینکه دست کم در مقابل رخ دادنشان بی تفاوتیم .

کما اینکه هزاران نفر در نمایشگاه بین المللی تهران صحنهء آزار و اذیت جنسی کودکان را دیدند و کاری نکردند .

این بچه ها که قربانی تجاوز و رفتار جنسی علیه خود هستند

با روحیه ای زخمی و در هم شکسته بزرگ می شوند

و بعدها - و ناخواسته - در همان "چرخهء کودک آزار و متجاوز پرور " جامعهء ایران سقوط می کنند

و در بزرگسالی شان همانی می شوند که خود در کودکی قربانی اش بوده اند

و از دیدنش وحشت داشتند .

کشور ما و جامعهء ما محیطی امن و آرام برای رشد روح و احساس و عمل تجاوز جنسی به کودکان معصوم و بی پناه شده است

و تعفن این محیط فاسد و این منجلاب اخلاقی روز به روز گسترش می یابد

و برای متوقف کردنش نیز هیچ امیدی به هیچ جایی نیست .



نویسنده این سطور؟!

در جواب پست قبلی!

به نام خدا


در جاده ای کوهستانی در حرکت هستید . سوار ماشین به پیش می روید .
1- خود را در چه ماشینی می بینید ؟
حالا به مکانی می رسید که کلیدی بر روی زمین افتاده
2- جنس کلید از چی و به چه رنگی است ؟
3- آیا کلید را بر می دارید ؟
حالا همان طور که به راه خود ادامه می دهید و به پیش می روید تا به یک کوزه می رسید .
4- کوزه به چه اندازه است ؟
5- در کوزه چه وجود دارد ؟
6- با کوزه چه می کنید ؟ آن را بر می دارید ؟
حالا در همان جاده ادامه راه داده و پیش می روید و به آسمان نگاه می کنید .
7- آسمان چگونه و به چه رنگی است ؟
8- کوتاه – بلند ؟
9- سر به فلک کشیده ؟
10- به چه رنگی هست ؟
به محلی می رسید که خانه ای قرار دارد، آن خانه چطور است ؟
11- لوکس ؟
12- کلبه مانند ؟
به درون می روید ؛ درون چگونه است ؟
حالا آن طرف خانه محلی است که آب در آن دیده می شود؛ آن محل را چطور می بینید :
13- مرداب ؟
14- استخر ؟
15- رود؟
16- عمق آن چه مقدار است ؟
17- زلال است یا نه ؟
حیوانی لب آب نشسته
18- چه حیوانی را میبینید ؟
19- نسبت به آن حیوان چه احساسی دارید ؟
بعد از آنجا به دیواری می رسید که اینطرف را از آنطرف کاملا جدا ساخته :
20- ارتفاع دیوار چقدر است ؟ (کوتاه – بلند – متوسط)
پشت دیوار فضای دیگری است ؛ آن فضا را چگونه می بینید :
سبز ؟  زرد؟  زیبا و مطلوب؟  ناخوشایند؟


جواب :
نوع ماشین می تواند نمایانگره آمال شما باشد .
کلید روحیات شما را که ساده ، نو ،تازه ، قدیمی ، سنتی و یا مدرن و غیره نشان می دهد.
برداشتن کلید نشانه نیاز فرد به تملک اشیا است و وابستگی به مسایل دنیوی.
کوزه علامت دوستی است؛ برداشتن کوزه می تواند علاقه به تداوم دوستی باشد و جنس و درون کوزه نگرش شما به دوستی است .
آسمان = روحیه شما به زندگی با شفاف دیدن یا ابری بودن و رنگ آسمان نمایان می شود.
درختان اطراف جاده = اگر درختان انبوه باشند، نشانه وجود مشکلات در زندگی از نظر شماست و اگر کوتاه باشد علامت قابل حل دیدن مشکلات و اگر سر به فلک کشیده عدم توانایی برای حل مشکلات به تنهایی می باشند.
خانه روحیه شما و حالات ساده زیستی و یا نیاز به چشم و هم چشمی را در شما نشان می دهد .

آب = نشانه روابط عاطفی و عشقی و عمق پاکی و زلالی و یا ...
حیوان = علامت همسر و خصوصیات و نگرش شما به همسر است .
دیوار = آمادگی عبور از زندگی به دنیای دیگر در شماست .
آنطرف = جهان دیگر است و نوع نگرش شما به آن جهان .

یادم افتاد به شهلا.شوهر و دو بچه داشت.و به این علت در بخش روان بستری شده بود که مزاحم مرد همسایه شده بود.شوهرش هم چاره ای نداشت.نمی توانست مانعش شود.همه تو بخش از رفتار شوهرش در عجب بودند.که چگونه عکس العملی در برابر رفتار مزاحمت آمیز آشکار همسرش نشان نمی ده.شهلا عاشق مرد همسایه شده بود(مرغ همسایه غاز است).

پرستاران بخش هر کدام حدسی میزدند.یکی میگفت حتما چون همسر شهلا به قشنگی مرد همسایه نیست.یکی میگفت شاید چون همسر شهلا نقش همسری را خوب ایفا نمی کند.یکی میگفت نکند مرد همسایه در قدیم از خواستگاران شهلا بوده ولی همه این حرفا را خانم دکتر نیره  مظفری  روان پزشک بخش ،رد میکرد و میگفت عاشق شدن هر کس  به دلیل.....است و هیچ ربطی به مرد همسایه و شوهر شهلا و حتی خود شهلا ندارد.تمام حدسیات ما رد می شد و ما آخر متوجه نمی شدیم چرا دوست داریم علل رفتار بیمارن خود را جستجو کنیم.

این بار ویدا دچار مشکل شده.به هر طریق ممکن سعی داشته بردیا پسر جوان همسایه شان واقع در

دوسش داری براش یه هدیه میخری با همه توانت تونستی همین هدیه را بخری خوشحالش می کنی به تو دل میبنده از تو خوشش میاد تو محیط عشق و دوستی قیمت هدیه را نمی پرسی برات اهمیتی نداره این هدیه با چه قیمت تهیه شده مهم اینه که نشانه صداقتش بوده.مادرت سراغت میاد دست میکنه زیر جنس.براش قیمت میذاره.مسخره ات میکنه که با این هدیه حاضر به دوستی با اون شدی مشکل از مادرته که دوستی ها را قیمت میذاره.دل پاک تو را مسخره میکنه او از داشتن یه دوست این چنین محروم بوده تو دنیای اون دوستی ها قیمت دارند. 

درسته که زندگی در عالم واقه با حساب و کتاب سر وکار داره و اینجا عقل و عشق در حال مسابقه اند و هر کدام طرفدار هایی دارند ولی اید بدونی عشق پاک تو هم خریدارانی داره.پای استدلالیان چوبین بود یعنی همین.اونا که همه چیز را دو دو تا چهارتا میدونند و از خواص کیمیا گری عشق غافلند دوست دارند تو را مثل خودشان ببیند. 

خوشحال می بینمش امروز پست چی براش یه بسته پستی آورده بود که چون خودش نبود من تحویلش گرفتم نمی دونستم تو بسته پستی چی هست شب اومده خونه بسته را باز می کنه و میگه اینو براش هفت هزار تومان خریده ام سفارش اینترنتی بوده میخوام خوشحالش کنم.هر وقت رفت سفر و با خودش شارژر موبایلش را نبرده بود به کارش میاد با کاغذ رنگی بسته بندیش میکنه تا در اولین فرصت بهش هدیه بده میدونم این روزا پول و پله درست و حسابی نداره ولی تا بخوای عشق و علاقه صادقانه و راستین داره که اگر قدر شناسی بشه من مطمئن میشم خوشبخت شده.