نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

دور و بر من پر از خبره.خبر های مهیج.

واقعا چقدر باید خبر چین باشم که اونا را اینجا بنویسم؟
دیگران هم از اخبار مطلع باشند خوبه.چون یه دید کلی به قضایا پیدا می کنند.
ولی هر انسان چه نیاز داره تا دور دست های خودش را خبر داشته باشه؟
خبر هایی که در سرنوشتش تاثیر چندانی نداره.
بعضی آدما را دیده ام تا می بینند یه خبری هست رد میشن انگار ندیده اند.
فکر کنم دارند صرفه جویی در انرژی هاشون می کنند.
انرژی را حفظ می کنند تا موقعی برسه که هزینه اش کنند.
وبلاگ هایی از دوستان را میخوندم میدیدم چه جالب!
راجع به اخبار روز عکس العمل نشان داده اند و یه عده دیگه تو کامنت دونی شون با هاشون به مباحثه پرداخته اند.
واقعا جوان از بس انرژی داره راحت اونو هزینه میکنه.
باید مثل من و بعضی ها به نقطه ای برسد که بحث را کاری عبث بدونه.و مراقب خودش باشه.

واقعا وقتی کسی عمل جراحی کرده باشد چقدر رنج میبرد.درد طاقت فرسا انسان را همانند شمع آب می کند.وجود درد باعث ناراحتی نیست.وقتی درد غیر قابل تحمل می شود باعث بر انگیختن ترحم می شود.درد علامت خوبیه.چرا نمیشه تحملش کرد؟چون درد ها یکی دو تا نیستند.(اگر دردم یکی بودی چه بودی؟)

این روزا تلفن و مسنجر مرا با شادی قرین کرده ولی درد ناشی از این عمل جراحی لثه ها بیقرارم کرده.وقتی فکر می کنم می بینم بعضی ناسپاسی ها مداخله سطح تحملم را پایین آورده وگرنه به قول پسرم درد که گناه را ذوب میکنه خیلی هم بد نیست.
کتاب جنس دوم سیمون دو بوآر را که خونده بودم به همکارم پیشنهاد دادم بخونه.او هم که دوبار شکست در ازدواج داشته و حسابی عصبانیه هر دو تا جلدش را خونده و به من میگه حالا به تعادل رسیدم.احساس بهتری دارم.از من سراغ کتاب هایی را می گرفت که خونده ام من هم یه لیست برایش تهیه کردم از سلائق خودم.در سن پنجاه سالگی چقدر انرژی داره این خانوم.!
(او که پرستار است و سالها کار کرده در حالی داره بازنشسته میشه که فقط یک سابقه درخشان کاری دارد.نه همسری نه فرزندی).

دیروز با خانم جوانی که از آمریکا برای گردش به ایران بازگشته بود صحبت می کردم.حیف که فرصت نداشتیم همدیگر را ببینیم و خرید و بازدید از اماکن اصفهان وقت ما را به خود مشغول داشت.آنچه از آنجا تعریف می کرد جالب بود.
گله مندی های مردان از زنان را تو کتاب انگیزه ها میخوندم چند تاش را اینجا میارم.
*اجبار به اینکه همواره در حال :شکار:باشند.
اجبار به گفتن دوستت دارم به زنها


وگله مندی زنان
ترس از اینکه برای جفت خود جذاب نباشند
ترس از علاقه مند شدن بیش از حد به مرد بی آنکه این علاقه متقابل باشد


چه دو تا روز خوبی که با دوستان شهر اصفهان را گشتیم.

تلفن و اینترنت چیز های جالبی است

مادر
لطیفی مثل بارانی تو مادر
نسیم صبح خندانی تو مادر
برای ریشه خشک خیالم
تو باران بهارانی تو مادر
*** حریم چشم تو ارامش من
فضای سینه ات اسایش من
اگر روزی نباشی با من ای جان!
گواه لحظه ها فرسایش من
*** به جز تو من گل میخک ندارم
تو گلبرگ سپیدی شک ندارم
منم گلدانی از میخک لبا لب
ببین مادر !به دنیا تک ندارم
*** بیا پر کن وجودم را پر از گل
پر از شعر بهار ونام بلبل
بیا امشب نگاهم کن دوباره
نشسته بر زبانم نقش سنبل
*** برایم اسمان را باز کن باز
به دنبال دلم پرواز کن باز
حدیث ات را پرنده خوب میگفت
حدیث عشق را اواز کن باز
پروین عابدی


چنین گوهری را خداوند گار
فرستاده بر صفحه روزگار
که با جان دل کودکان پرورد
جوانان دانا با بار آورد
چنان در دلش مهر فرزند خویش
که کودک ببیند خداوند خویش
بزرگی مادر چو داند کسی
زند بوسه بر پای مادر بسی
مقامش نگر پیش درگاه دوست
بهشت برین زیر اقدام اوست
ز دامان مادر رسد آدمی
بدانجا که بیند خدا را همی
ز دامان آن مادر برترین
رسدآدمی تا بهشت برین
هر آنکس که در خدمت مادرست
به درگاه حق جای برترست


مدت ده ماه میشه مسافرت نرفته ام.
درین مدت خیلی خسته شده ام.
این روز ها گرمای هوا بیداد میکند و رفتن به مسافرت چندان دلچسب نیست.مگر آنکه مطمئن باشی در طول راه و در مقصد خواهی توانست در جایی خنک استراحت کنی.
چه روز های خوبی بودند روز های خوش سفر.!
فارغ از همه وابستگی های آب و خاک .
سبکبال و بی دغدغه رفتن و رفتن.
و نماندن.
کاش همواره مسافری بودم با کوله بار سبکی از نیازمندی های اولیه.
ولی حیف که عادت دارم در شرایط خاص زندگی کنم.
مطمئنم عشایر که کوچ دارند از زندگی لذت بیشتری می برند و بهتر از من..........
چرا باید برای متمدن بودن جایی و جایگاهی داشته باشیم؟