نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

امروز بی نهایت شاد و خوشحالم.دوست خوبم منو لحظه ایی تنها نگذاشت.با مهربونی هاش دلداریم داد.تلفنی از طریق چت .مطمئنم اگر حضورا هم میتونست دریغ نمی کرد.ممنون محبت شما دوست خوب و مهربون فضای مجازی.
پروین مشاوره خونده و کارش تجهیز و راه اندازی اتاق های مشاوره دانشجویان دانشگاهه.در ضمن شاعره و اشعارش را تو وبلاگ می نویسه.آدم جالبیه.برادرش مهدی هم شاعره و گویا دانشجوی دکترا.پروین با من امروز کلی گپ زد. از اینکه امکان استفاده از کامپیوتر در دانشگاه برایش فراهم نیست متاسف است.طبع شاعرانه اش باعث میشه انرژی پخش کنه.وقتی فهمیدم برادر کوچکترش مهاونت دانشجویی فرهنگی دانشگاهه شاخ در آوردم.خانواده موفقی داره.دو تا پسرش و همسرش خونه ایی با جو مردانه ساخته اند .اگر نبود اینهمه انعطاف به خرج دادن هاش ممکن بود به آسیب روانی دچار بشه.طفلکی چقدر حساسه.باید آدرس وبلاگش را بگیرم شما را با اشعارش آشنا کنم.

همین باعث شد امروز درباره زنان تاریخ ایران مطالعه کنم.
خانم دانشجوی ما درباره زنان خودکشی کرده تحقیق کرده.اومد اتاق ما و کلی درباره هوش و استعداد زنان که معطل میمونه صحبت کردیم.گفت بسیاری زنان که خودکشی کرده اند نتوانسته اند با مقتضیات زندگی یک زن در ایران سازگار شوند.اونا از هوش بر خوردار بوده اند و نخواسته اند به مردان به صرف اینکه جنسیت ......دارند باج بدهند.
من فمنیست به معنای مصطلح آن در جامعه نیستم ولی یک احمق هم نیستم که ندانم بر زنان چه جفا ها نمی رود.همیشه با پیر زنان صحبت می کنم و درد دل هاشون و گلایه هاشون را گوش می کنم.بهشون میگم شما اگر عصبانی می شدید تلافی اونو سر بچه هاتون در نمی آوردید؟(جابه جایی خشم=این مکانیسم دفاعی رفتاری را توضیح میدهد که فرد مورد ظلم و اجحاف تلافی ظلم هایی را که از منابع قدرت دیده تو دل قربانی بی گناهی که ضعیف است و راه به جایی ندارد در می آورد)مادر بزرگ ها منکر اینند که تلافی در آورده اند.من در دل به آنها می خندم که خوش خیال تو فکر میکنی.این انرژی موجود حتما باید از جایی خارج شود.ممکن نیست تلافی کر را سر کور در نیاورده باشید.همه تلاش ما اینست که حق مان را بگیریم مبادا مرتکب ظلم شویم و خسر الدنیا و العقبی باشیم(چوب دو سر طلا)از اینجا مانده از اونجا رانده از اینجا مانده

هفته‌نامه کابل درآخرین شماره خود نوشت: دختران جوان در افغانستان برخلاف پسران، جرات ابراز نظر در مسایل مختلف اجتماعی را نداشته و از این امررنج می‌برند.

خبر جالبی بود.گویا تو ایران همه زنان قدرت ابراز وجود دارند.

وقتی زنی سخن میگوید باید کاملا حواسش جمع باشد مبادا سخنی به گزافه گفته باشد چگونه.......؟

اینکه گفته شود در افغانستان دختران جرات ابراز نظر ندارند در صد ندهد اشکال دارد.چه در صدی از دختران ایرانی ابراز نظر اجتماعی میکنند؟.و اگر جرات ورزی تنها بدون توجه به عواقب آن کافیست خب ............

آیا کسی با این خبر میتواند متوجه بشود که دختران افغان محکوم به مرگ می شوند یا نه؟
آیا اگر دختران ایرانی آموخته اند جرات ورزی خود را با اشکال دیگر نشان دهند حاکی از آن نبوده که دختران ایرانی هم به مصلحت نمی دانند ابراز نظر اجتماعی کنند؟


این نشریه که روزهای چهارشنبه هر هفته منتشرمی‌شود نوشت: برخی این وضعیت دختران را ناشی از حاکم بودن تعصبات و سنت‌های دیرینه حاکم برجامعه افغانستان می‌دانند زیرا در این کشور محرومیت و محدودیت از محیط خانواده بر دختران و زنان تحمیل می‌شود و اثرات روانی آن حتی تا محیط مدرسه، دانشگاه، محل کار و اجتماع ادامه می‌یابد.

جالبه معلومه .ارزش گذاری هایی که در اجتماع وجود دارد بر فرزند اعم از دختر و پسر اعمال می شود.وقتی فرزند چاره ای نداشته باشد جز با خانواده بودن و خانواده ملزم به حضور در مجامع چگونه می توان با ارزش های جامعه بی اعتنا بود؟
سیستم ارزش گذاری ها کجا متعصبانه و بدعت و کجا.........است؟


نشریه "کابل" بنقل از"دکترمیراکرم" رئیس دانشگاه روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه کابل می‌نویسد: در خانواده‌هایی که تعداد دختران بیشتر است بزرگان خانواده به دختران خود به چشم حقارت نگاه می‌کنندو این کار مستقیما بر آنان اثر منفی گذاشته و در نتیجه دختران را ترسو و کم جرات می‌سازد.

در کجای عالم ننگ داشتن دختر باعث می شود دختر متکی به نفس بار آید؟تکریم زن که خاص مردان کریم است در همین دنیای مجازی چگونه تعبیر می شود؟(زن را خوار نمی کند مگر مرد لئیم واو را محترم نمی شمارد مگر شخص کریم/حضرت محمد(ص)


وی بااشاره به نوع دیگری از محدودیتها که به ظاهرامتیاز شمرده می‌شود تصریح کرد: شماری از خانواده‌ها تلاش می‌کنند تا دخترانشان را در نهایت ناز و نعمت پرورش دهند که این امر سبب می‌شود این دختران بیش ازحد متکی به پدر و مادر شوند و نتوانند استقلال خویش را بدست گیرند و در نتیجه جرات میدان داری ندارند.

زن ریحانه ایست ولی آیا این مانع تجارب زندگیست؟تجارب تلخ برای در هم شکستن روح دختران ضرورت تام دارد.چگونه میتوان از صفحه ذهن دختران تجاب تلخ و دردناک زدود؟مراقبت دورا دور دختران مان

دکتر میراکرم افزود: کم‌جراتی دختران سبب شده است تا آنان در صحنه‌های اجتماعی حضور کم‌رنگی داشته باشند.

"حلیمه" دختر ‪ ۲۳‬ساله‌ای که در دانشگاه کابل درس می‌خواند از این مشکل رنج برده و معتقد است باتوجه به‌اینکه از استعداد بسیار خوبی برخوردار است ولی نمی‌تواند درسهایش را برای همکلاسی‌هایش بیان کند و تنها در زمان امتحان قادر است استعدادش را بر روی کاغذ به نمایش گذارد.



دختری افغانی(نسرین نام ) سیزده جلسه مشاوره با من داشت.دخترک به خوبی از حق خودش دفاع می کرد.لباس هایی شیک میپوشید.می گفت حق منست.قالی می بافم و میخواهم با پولم شیک بپوشم.من کسی بوده ام که در کودکی از بس با لباس های کهنه و مندرس پسرانه اهدایی خانواده های ایرانی به مدرسه رفته ام خسته شده ام.چرا باید با همه استعدادم مجبور به ترک تحصیل شوم؟حال برادرم تهدیدم کرده (که مرا به طالبان تحویل خواهد داد) اگر از پوشیدن لباس (هایی که مغایر با شئون خانواده است !!!!!لباس شیک پوشیدن برای خانواده ایی که نان شب ندارند و این دختر کمک خرج آنان است) دست برندارم .
نسرین واقعا با هوش بود.خانواده کار خودشو کرد و اونو دادند به مردی افغان که از همسر اول خود فرزندی نداشت شاید او برایش فرزندی بیاورد.در حالیکه قلبم مالامال از غم بود خشنودی های او را نادیده میگرفتم.او همانند ابزاری مورد سوء استفاده قرار گرفت.زیبایی او کم از دختران همسن و سال ایرانیش نبود ولی آرزویش که ازدواج با پسری ایرانی بود بر آورده نشد.هر روز در خانه اش زندانی می شد.دلداری من به او این بود که نسرین جان اگر زن ایرانی هم بودی شرایط چندان متفاوتی هم نداشتی.ولی او غبطه میخورد که دختران ایرانی دور و بر من از شرایطی به مراتب بهتر بر خوردارند


پروین میگه دانشجو هات امتحان دارند تو باید کم پیدا بشی؟البته من غمگین که بشم کم حرف میشم.پسرم  برای آنکه برای پدرش قابل افتخار باشه تلاش می کنه.و من که نگران سلامتی و جانش هستم نمیدونم چه کنم.به مادرا فکر می کنم که همیشه نادیده گرفته میشن.با خود می اندیشم چه کسی آرزوی مادرشدن را در دخترا ایجاد می کنه.خوش به حال زنی که فرزند به دنیا نیاورده.بگذریم که هزار بلا را متحمل میشه تا مادر بشه.عینهو شهلا دوست دوران دبیرستانم .که آخر بعد از کلی تلاش رفت دختر کوچولویی را به فرزند خواندگی قبول کرد و الان که سه ساله اش کرده از خوشحالی تو پوست نمی گنجد.

چی بگم؟

جلسه امتحان دانشجو هاست.ساعت دو و در گرمای پانزدهم تیر ماه.اضطراب امتحان امروز غمگینی بابت نمره کم امتحان پریروز وضعیت نا مناسب سرویس های آمد و شد و نخوردن میوه و یا غذای مناسب خواب نصفه نیمه برای جوان دانشجو چی باقی میذاره؟تازه من هم گیر میدم که آهای بچه به چه حق با دوستت شریکی سوآلاتو جواب میدی؟شاید من هم روزی دانشجو بودم