نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

از آنجا که سیما همکلاس دوران دانشگاهم آدمی بی آزار به نظر می رسد تصمیم دارم از قول او و همسرش رحیم درباره چت یه آقای همسر دار با خانوما ها مصاحبه ای را تنظیم کنم . برای دوستانی که مطالب این صفحه را می خوانند بیاورم.قابل توجه است که سیما با رحیم بسیار صمیمی اند و سیما به همسرش کاملا اعتماد دارد و اصلا و ابدا بهش بدبین نمیشه و  می خنده میگه من رحیم را می شناسم رحیم اهل هیچ خطا کاری نیست.خب لازمه وقت بیشتری داشته باشم تا موضوع را کاملا حلاجی کنم.در ضمن سیما اصلا ادعای مذهبی بودن ندارد و رحیم همسرش حتی به دلایل سیاسی زندانی هم بوده و او خودش به تنهایی سه تا دخترش را که الان هر سه دانشجویان سال یک تا سال چهار هستند اداره کرده و با حقوق خودش زندگیشان را داره کرده تا رحیم به زنگی مشترکشان باز گشته

خیانت و بی وفایی یا اهانت و ظلم؟

از در آمد تو و گفت خانوم اینکه همراهمه زنمه.و این دختر هم دخترمه.من سه تا بچه دارم.بهش بگین از زندگی من گورش را گم کنه بره بیرون چون تضمین نمی دهم که نکشمش.من جلو شما بهش میگم قبلا هم بهش گفته ام.بهش بگین راضی نشه جلوی بچه هاش......به خاطر بچه هاشم که شده بره.برای آینده شون بده.من تا رو فرم هستم بره و دیگه پیداش نشه.دیگه نمی خوام ببینمش.
گیج میشم .میگم چرا نمی نشینید آقا؟میگه آخه اومدم در حضور شما همینو بهش بگم و برم.میگم آهان .پس عجله دارید.خب.اینجا که محضر و دفتر ثبت طلاق و ازدواج و یا داگاه نیست که نیاز به شهود باشد.میگم میشه من هم بدونم موضوع چیه.با چشمانی از حدقه بیرون زده میگه ازایشون بپرسید.میگم خانوم میشه شما بگین موضوع چیه؟ساکت میمونه. و من منتظرم تا یکی از آن دو زبان باز کند .بالاخره خود آقا میگه این زن من با مرد همسایه..........
بعد میگه خودت بگو.خانومش میگه نه خودت بگو .تو را خدا بذار پیش بچه هام بمونم منو از اونا جدا نکن .کاریه که شده.شستم خبر دار میشه که موضوع چیه .قضیه ناموسی است و این مرد فکر کرده اینجا دادگاهه و یا من قاضی ام.
به خانومه میگم خانوم چه اصراری داری باهاش زندگی کنی؟ میگه آخه خانوم آدم واسه یه اشتباه باید قید همه زندگیش را بزنه؟میگم ایشون واقعا ناراحته.اینکه چقدر حق داره من صلاحیتش را ندارم بگم ولی مطمئنم وقتی میگه که......
میگم ببخشید لازم نیست ادامه بدین .میتونید با همکارم ادامه بدهید بفرمایید اتاق کنار جناب آقای.....ایشون با سابقه تر با تجربه تر از من هستند به علاوه آقایی هستند که درک آقایون واسه شون راحت تره.
موضوع ازین قرار بوده این خانواده از ده به شهر مهرجرت می کنند و در منطقه ایی فقیر نشین خانه ایی اجاره میکنند که در این بن بست همه خانواده ها با هم ارتباط خانوادگی بر قرار کرده اند .پس از مدتی عزلت گزینی بنا به اصرار خانوم خانه همسرش متقاعد می شود او هم یکی از افرادی باشد که باهم رفت و آمد می کنند پس از یکی دو سال رفت و آمد خانوادگی زمانی که آنها کاملا با کم و کیف خصوصیات یکدیگر آشنا می شوند روزی در غیاب مرد خانواده مرد همسایه.....
زن بدون کم و کاست همه چیز را با همسرش در میان می گذارد و پس از درگیری فیزیکی که پیش می آید و  دادگاه و پزشک قانونی .وووو
اکنون این مرد دیگر نمی خواهد با چنین همسری زندگی را ادامه دهد .روح بچه های خانواده از موضوع بی خبر است و پدر میخواهد ازین شهر به جایی دیگر مهاجرت کند و خودش فرزندانش را بزرگ کند و ...ولی گویا این زن مرگ به دست همسرش را به زندگی در روستایشان به تنهایی و در ابهام ترجیح می دهد ولی آیا به راستی چرا؟
این موضوع همواره ذهن مرا به خود مشغول داشته که روابط خانوادگی با دیگران تا چه حد باید.....؟
بارها سعی کرده ام مرز بین عفاف و بی عفتی را مورد شناسایی قرار دهم .بارها از اینکه عقب ماندگان ذهنی مورد آزار افراد ضد اجتماع قرار گرفته اند ..........
آری من ازینکه بخواهم برای آنها راه حل ارائه دهم عاجزم.سرم به شدت درد گرفت .و تا مدت یک هفته چشمانم مات و مبهوت ایستاده بود که.....؟
گویند آب که واره را ببره دیگه برده .پس سعی کنید هرگونه راه نفوذ آب بر واره را سد کنید*
-------------------------------- 
واره=قطعه گل بزرگی که با آن مسیر یه راه آب(جوی) را در بین قطعات مزرعه می بندند تا آب به دیگر قسمت های مورد نظر جاری شود