نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

 روز آخرکار آموزی دانشجویان ترم شش بود . 

به بچه های دانشجو(شش تا دختر و چهارتا پسر)گفتم : بچه ها شما شش روز گذشته در طی دو هفته با من بودید.خیلی راغبم برایم بگویید(فید بک بدین)که چه آموختید؟ 

دانشجویان گفتند :در بخش روانپزشکی بیماران جیغ می زدند. 

ما میموندیم چکار کنیم  

به پرستار بخش میگفتیم حالا که بیمار عصبانی شده چه باید کرد؟ 

میگفت دستور داریم تا میشه باید تحمل کرد  

نمی دونستیم تا میشه تحمل کرد یعنی چه  

یعنی تا اعصاب خودمون خرد نشده 

یا تا حنجره بیمار پاره نشده 

بعد هالوپریدول تزریق میکردند 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد