نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

روز نو از عمر نو

سلام.خب این اولین روز زندگی من در سن پنجاه و یک سالگیست.پارسال این موقع هم یاد داشت نوشتم.دیروز تو اتوبوس بودم و با دانشجویان بخش صحبت میکردم که اولین پیام تبریک تولد را از رضا همسفر سفر به بم در حادثه زلزله بم دریافت داشتم.ساعت هفت و نیم هم نشده بود.او از سال بعد از زلزله بم هر سال سر همین ساعت صبح روز بیست ونهم بهمن منو غافلگیر کرده .برام عجیب و جالبه که یکی اینهمه هشیار باشه که یادش بمونه.ساعت پنج عصر بود که از دفتر رئیس دانشکده زنگ زدند کجا تشریف دارید رئیس دانشکده میخواد با شما صحبت کنه.گفتم خونه گفتند پس به خونه زنگ می زنیم.ریاست دانشکده امسال تبریک تولد مرا با ازدواج پسرم بهم پیوند زدند و گفتند نیم قرن زندگی تان مبارک و در کنار عروس خانوم و پسران و همسر نیم قرن آینده هم زندگی خوبی داشته باشید.اما ساعت سه بعد از ظهر وقتی وحید از مدرسه اومد خونه دیدم پاورچین پاورچین رفت ت. اتاقش . مشغول مخفی کاریه ولی اصلا نمی دونستم چرا باید چنین کنه گفتم وحید سفره پهنه ناهار حاضره مگه ناهار خوردی؟دیدم در حالیکه یه دسته گل زیبا تو دستشه از اتاقش اومد بیرون و گفت اتفاقا هم گرسنه امه ولی قبلش میخواستم بگم تولدت مبارک .بوسیدمش و خوشحال و متعجب شدم.عصر پدرش رفت بیرون که چیزی بخره وقتی اومد خونه دیدم یه گاز برای نصب روی کابینت آشپزخونه خریده با جعبه شیرنی و میگه اینم کادو تولد منه که تا وا نکنی نبینی.روز خسته کننده ای بود و تو رختخواب خوابیده بودم که عروس و پسرم اومدند تند و تند از رختخواب خارج شدم که دیدم بعد از گشت و گذار در شهر برایم کادو هایی خریده اند و آمده اند.هر دوشان را بوسیدم و گفتم هر کی کادو گذاشته با رقص روش گذاشته با هم شیرینی و میوه و شام خوردیم و نشستم به به فکر کردن.اونا تا ساعت یازده خونه ما بودند و بعد رفتند و من و بیماری شیرین و خاطرات گذشته با هم تنها شدیمو 

خودم هم امروز برای خودم این مقاله را به عنوان هدیه در نظر گرفته ام 

نظرات 3 + ارسال نظر
saeed چهارشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 07:13 ب.ظ http://www.mirzaeesaeed.blogfa.com

سلام
من از این عکس چیز زیادی متوجه نشدم
نمی دانم

ز خانوم چهارشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 09:29 ب.ظ

بهشت جونم تولدت مبارک.
قربونت برم تولدت مبارک .
ناز ناز خانوم تولدت مبارک .
عسل خانوم تولدت مبارک .
ایشالا صد ساله شی نه صدو بیست ساله شی.
نا نای نای نا نای نای
تولد تولد تولدت مبارک
تولد تولد تولدت مبارک
نا نای نا ی نا نای نای

ما که کیک نخوردیم ولی این هم کادوی ما بود که با رقص بخونش!!!!!!

آب دزدک !! چهارشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 10:06 ب.ظ

به به (اولین روز ۵۱ سالگی مبارکه) بمونیمو ۱۰۵ سالگی رو شاهد باشیم(اونم من!)ـ
به همین مناسبت (برگی) از دفتر (دوستان دیرین) را دراینجا تکرار میکنم.
باشد تا روزگار خوبی ها و مهر و محبت ها - جای خشونت و بیداد و دروغ و خرافه و هزار بیماری دیگر را که سخت گریبان اکثر هم وطنان را گرفته - تکرار گردد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چهار شنبه 08 مرداد 1382

سر کشی به دوستان قدیم
اخباری از دوستان ایران بحث به من رسیده.اول اینکه این روزا آریا دوران نقاهت را میگذراند که چندان هم آسان نیست. به همسر ایشان که هم پای شان در حال رنج کشیدن هستند یه خسته نباشید بگم چون مراقبت از بیمار وقتی رنج و درد دارد کم از خود درد کشیدن نیست.ولی آریا یگرامی به خودت زیاد سخت نگیر . اگر دوست داشتی کودکی می بودی بدون آگاهی از غم دنیا /الان وقت کودکی کردن است ازین فرصت ها گیر نمیاد .تو بیماری ناز کنی خریدار داره .برای لحظاتی هم کودکی کن تا نوازش های مادرانه را ببینی.و یاد خوب بچگی ها زنده بشه.ما معمولا از بازگشت به دوران کودکی بد مان

میاد .و همیشه آرزو می کنیم علیل و بیمار نشیم مبادا کودکی کنیم و حرمت های به دست آمده خدشه بر دارد.ولی کودکی کردن می توانند انرژی هایی را که از دست داده ایم بر گرداند.
*** ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

از (رضوان) دوست(وبلاگ نویس) دیرین به خاطر توجهی که به من وبه آرامش بعد ازجراحی ام داشته ، تشکر میکنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد