صبح با عجله از خواب بیدار می شد.حمام میکرد ریشش را میزد صبحانه میخورد مسواک میزد لباسش را اتو میزد کفشش را واکس میزد .کیفش را بر می داشت و راهی میشد.
بچه ها یکی یکی بیدار می شدند و هپلی با لباس های نامناسب راهی مدرسه می شدند .حالا دیگه نیستش که متفاوت از دیگران باشه.هفته پیش در اثر بیماری نه ماهه اخیر به رحمت خدا رفت.بچه ها همچنان بی توجه به ارزش هایی که او داشت زندگی را ادامه خواهند داد.او درین دنیا چه کار داشت؟عجله هایش برای چه بود؟چهل و نه سال زندگی برای او کافی بود؟همسرش هم بیماری صعب العلاجی داره .همین روز ها او نیز سه فرزندشان را تنها میگذارد.کاش می توانستم سه فرزندش را سرپرست باشم.شاید اندکی از آنچه ÷درشان.......
ســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام
ببین عزیزم از این کاشا تو زندگی زیاده
بی خیال
می شه با من تبادل لینک کنی یا نمیشه
خب اگه نمیشه که می تونم از راههای دیگه وارد بشم
شـــــــــــــــــــــــــــوخی کردم بابا
بابای
سلام حاج خانم
عرض ادب وارادت یک عالمه شرمندگی
سلام به همه از جمله آق شهبازی و پسران و علی آقای باصفا
ما هم از بد حادثه وبلا گ نویس داریم می شیم ما را دریابید استاد عظمه منتظر نظرات شما هستیم
http://pelak129.blogfa.com