نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

سکوتی به درازای ده روز

ده روز سکوتی که متعجبم چرا

ده روز رفتن تو پیله تنهایی

اومد نوشت برام

"حیف است که ارباب وفا را نشناسی
ما یار تو باشیم و تو ما را نشناسی
حیف است عزیزم که تو با این همه احساس
این پاکترین خلق خدا را نشناسی "

ولیکن نمیدانم مرا چه شده بود که نمیتوانستم بر اندوهم غلبه کنم

بر نوازش کردنش افزود و گفت:

حقیقت انسان به آنچه اظهار میکند نیست
بلکه حقیقت او نهفته در آن چیزی است که از اظهار آن ناتوان است
بنا بر این اگر خواستی او را بشناسی
نه به گفته هایش
بلکه به نا گفته هایش گوش بسپار.

این منم کنار تو

سراپا گوش

 

تا ناگفته هایت را به گوش جان ...

سر از زانوی غم برداشتن نمی تولنستم

نمی دانستم مرا چه شده

خود نیز متحیر بودم

مهربانیش شرمنده ام میکرد

ولی میدانستم اگر بخواهم جوابی بدهم در واقع از رویا رو شدن با خودم فرار کرده ام

این تحیر ،این عمق احساس، این سکوت،

 این بریده شدن امید بعد از آنهمه تلاش برای ماندن و ادامه دادن ،چه بود؟

چه کرده بود که حتی از او نیز امیدم قطع شده بود؟

من چه میخواستم که نبودش را احساس کرده بودم؟

او چه باید میکرد؟و چرا باید میکرد؟و چگونه؟و من به چه حقی  او را اینگونه می خواستم؟

یخ من آب نمی شد

همانند دخترک پا برهنه ایی که بی اعتنا می رود در خار و خاشاک

و غافل است از آنچه درباره اش ، قضاوت می شود

همانند مجنون در خود فرو رفته ایی که نگاهش به پیش پایش است

و در انبوه جمعیت راه باز میکند

میرفتم و می رفتم و میرفتم و از شنیدن شکایت پاهای خسته ام کر بودم

امروز کمی به خود آمده ام، البته کمی

نگاه نگرانش مصمم ام نمی کند ....

شاید فردا و فردا ها...

 

نظرات 2 + ارسال نظر
مریم گلیییی یکشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:12 ب.ظ http://zendegiyeman1361.blogfa.com

دوستت دارم مامان گلم... مواظب به خودتون و سلامتیتون باشید...
دخمل کوچولوی شما مریم گلیییی از اهواز...

ماریا یکشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:06 ب.ظ http://negahekhodemani.blogfa.com/

نتونستم بفهمم راجع به کی نوشتی :(((

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد