نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نقل قول از او که

میگه : دعا می کنم یه عروس خوب مثل خودم گیرم بیاد

 میگم ملاکت برای خوب بودن عروس  چیه؟

 میگه : صداقت ،دلسوزی،مهربونی،یکرنگی

بعد تعریف میکنه میگه : وقتی عروس مادرشوهرم شدم  او یه زندگی سختی داشت یه داماد که بهش زور میگفت یه عروس شهرستانی  که با دامادشون دست به یکی میکرد و هر روز یه گلایه داشت و یه بلبشو به راه می انداخت  یه داماد که دخترش را کتک می زد وخانواده اش را به دخترش ترجیح می داد و نوه شون را بی اجازه دخترش میبرد خونه مادرش به حالت قهر از اینا  و یه عروس که پسر خوبه خانواده  را بر زده بود و اجازه نمی داد مث گذشته همراه خواهر برادراش و مادر پدرش بپلکه و شوهر من و سه پسر دیگه که یکیش سربازبود  و دوتاش دوازده و ده ساله

ازش می پرسم :خب چگونه میشه عروس خوبی بود؟

میگه اینجوری،گوش کن

مادر شوهر م ظرف مدت دو سال شد مادر شوهر بد

تو مدت این دو سال هر روز برای من داستانی جور کرده بود خوشی زیر گلوش زده بود

حالا دیگه داماد بزرگه عزیز بودو سومین بچه اش هم تو راه بود دومین دخترش هم سه ماهه حامله بود و اون دو تا پسرش هم یکی شون دو بچه و یکی شون یه بچه داشتند .

مادر شوهر چگونه بد شد؟

تو خونه خودمون بودیم خارج از شهر.مادر شوهر امر فرموده بود شماها باید مرتب بین خونه من  و خونه خودتون   رفت و اومد داشته باشید کار ما شده بود دانشگاه ،خونه ایشون، خونه خودمون  خب من درس داشتم و نمی تونستم درس بخونم هر وقت میخواستند زحمت می دادند مچ ما را میگرفتند مبدا خلوت مون بهمون خوش بگذره  حالا بدتر از ایناش حرف و حدیث هایی بود که در می آوردند امروز رفتی خونه اون هم عروس  این حرفو زدی فردا آن دیگر هم عروس  اومده خونه ات بهش بی اعتنایی کردی فلان روز باید حاضری میزده ایی غایب بوده ایی و... و...

خلاصه تا اینکه فرزندمان  به دنیا آمد حالا دوران حاملگی که هر روز حرصت داده اند و تو دوماهه خونه مامانت موندی و نرفتی شهر خودت ،خونه خودت

خونه ات هم شوفاژش ترکیده و آب جوش همه زندگیت را خراب کرده

آقا موشه هم تشک لحافت را خورده و زندگیت هیچ

تو مدت دوسال قبل از تولد پسرمان مشکل داشتم ولی قابل حل می نمود

بعد تولد پسر شدت فشار های وارده بر من دیوانه ام کرده بود شهریور ماه بود و که پسرم  شش ماهه بود تصمیم گرفتم ازین منجلاب خودم را نجات دهم همسرم را و زندگیم را رها کردم فرزند جگر گوشه را به سینه چسباندم و از خانه فرار کردم.رفتم تو یه بیمارستان سر کار مبادا تخصصم از دستم برود و فرزندم را در طول روز به دست زنی مهربان سپردم.بعد از شیفت کاری عاشقانه به سویش می شتافتم در آغوشش میگرفتم و گریه میکردم که نمی تونم پدرش راو خانواده شان را تحمل کنم و او مجبور خواهد بود بی پدری را تحمل کند

پدرش به تحریک خانواده اش سعی میکرد مرا مجبور به بازگشت به زندگی کند ولیکن چون با مقاومت من روبرو میشد مستاصل میشد سالهای جبهه و جنگ بود داوطلبانه رفت جبهه تا شاید شهید شود و از دست چنین خانواده زورگویی نجات یابد گرچه پسرش را دوست داشت ولیکن نمی توانست تحمل کنه که واسطه زورگویی به من باشد

مادر، پدر، خواهر، برادر، کوچیک، بزرگ، مجرد، متاهل، همه تو زندگی مون اظهار نظر میکردندو......

تا اینکه رفت جبهه و تا یکماه از پسرش و من سراغی نگرفت.

من هم تو بیمارستان بخش اورتوپدی مشغول به کار بودم.

روزهای سختی بودند اون روز ها.یک سال و شش ماه تو خونه مادرم ماندیم .هنگامه جنگ زنگ زد بیمارستان و گفت نمی بینمت تا باهات خداحافظی کنم حمله است باید بروم خواهش میکنم حلالم کن و از فرزندمان خوب نگه داری کن با خانواده ام رابطه برقرار نکن مبدا اهانتت کنند و تو را مقصر بدانند زندگی را سخت نگیر خودت را به آب و آتش نزن تا میتونی درس بخوان و به فرزندم بگو خیلی دوستش داشتم ولی نشد برایش پدر مهربانی باشم.

بعد ازین تلفن بود که تصمیم گرفتم همسرم را از نومیدی برهانم دسته ای گل خریدم با فرزندم به دیدار مادرش شتافتم و از او ملتمسانه خواستم برای بازگشت شوهرم دعا کند کارم را ادامه دادم و فرزندم را به مادربزرگش سپردم و برای ادامه تحصیل تقلا کردم.همسرم ازین سفر پر خطر به سلامت بازگشت و تا به امروز در کنار خانواده همسرم بدون هیچ گونه کدورت زندگی می کنم.

اگر خداوند به این پسر همسری به خوبی خودم عطا کند مزد همه گذشت ها،صبوری کردن ها،زحمت ها و تلاش هایم را گرفته ام.

من نیز دعایش خواهم کرد عروس به خوبی خودش نصسیبش شود به شرطی که شرح بیست و دوسال فرزند پروریش را در کنار چنین خانواده برایمان نقل کند

بخند حتی اگر تبسمی لبهایت را مزین میکند

با دانشجوها خداحافظی کردم.ازشون خواستم به خاطر آورند تو این دو هفته چه چیزا با هم یادگرفته ایم.به همه شون کاغذ هم سایز دادم و خودم هم شروع کردم به نوشتن آنچه در این دوهفته بر ما گذشته.

امروز هم سر درد مهمان سلامت منست ولی سکوت را برای درمان انتخب کرده ام.به وبلاگ دوست نت سر زدم نوشته :

  

حالا چرا من اینقدر خوشحال و شاد و خندانم

عرض به خدمت شما که فرزند ارشد من که مهر ماه دانشجوی کارشناسی ارشد هوش مصنوعی شده بود در امتحان ورودی دکتری مهندسی کامپیوتر دانشگاه اصفهان گوی سبقت را از رقبا ربود و رتبه اول شد.همه واهمه اش این بود که در مصاحبه رد شود که به لطف خدا از این فیلتر نیز عبور کرد و چنانچه بتواند تا پایان شهریور از پایان نامه خود دفاع کند حق نشستن بر سر کلاس درس دکتری را خواهد داشت.

تبریک نمیگین؟

به من نه

به خودش

آخه او این وبلاگ را میخونه 

و بابت پنجمین سال  

تولد این وبلاگ نیز (نگاهی به آرشیو نوشته ها نشان میدهد که....)

 

ناله و مویه

امروز همچنان از فشار وارده دیروز سردرد داشتم.برای سن و سال من اینهمه پر تلاش بودن مضر است ذهنم و فکم خسته شده.زندگی آرامم آرزوست.

فردا برای آخرین روز با دانشجویان تو بخش خواهیم بود آموزش به خانواده بیماران روانی (آموزش مهارت همدلی وئئئو ئئئ)بخشی از آموزش دانشجویان است

روز پرکار

صبح زود ،هول هولکی،بدون خوردن صبحانه،بیمارستان خورشید،بخش بیماران روانی(زنان)،دانشجویان ترم هشت،ورزش به بیماران بستری،مقاومت بیماران به بهانه خواب شیرین صبحگاهی،داروهای بیماران،بخش ترک اعتیاد ،سخنان خانم عظیمی مبنی بر وابستگی روانی ذهنی افراد معتاد،کلاس ماتریکس،جلسه معتادان گمنام،بخش مسمومین ،آقای رحیمی،یک مورد دختر جوان (هفده ساله) به دلیل دل شکستگی شدید و بی اعتنایی مادر،ناهار دانشکده کلاس درس روان شناسی ،بحث هوش و ....و ...و...
آخر کلاسه یه پسر از دانشجویان سوووال میکنه چه اشکال داره موهای من چنین مدلی داشته باشد؟بحث طویل و ادامه بحث تو اتاق....
میخوام راجع به آنچه گذشته به تفصیل بنویسم .سرم داغ کرده شاید فردا ولی واقعا این روزای شلوغ......
شما به انشای نوشته هام ایراد میگیرید و من طاقت ایراد گرفتن شما را ندارم(بعضی ها تحمل ناکامی ندارند)

صبح ساعت شش و چهل دقیقه  از خونه به مقصد بیمارستان به راه می افتم.قراره امروز به بخش ترک اعتیاد و مسمومین سری بزنیم.خانم عظیمی و آقای رحیمی برای دانشجویان راجع به چگونگی ترک دادن بیماران معتاد و مراقبت از بیماران خودکشی کننده توضیح خواهند داد و با مورد برخورد می کنند.

دانشجویان از ساعت هفت و نیم یکی یکی وارد بخش می شوند خانم مهدوی و خانم اعتمادی مسئول دادن دارو به بیمارانند و خانم محمدی و خانم اسمی بیماران را به ورزش تشویق میکنند. روز بدون هیچ مشکلی آغاز میشود فقط بعضی بیماران خواب آلوده برای آمدن به زمین ورزش مقاومت میکنند نگه کردن عاقل اندر سفیه ما را نگاه میکنند.خانم چهل و پنج ساله ای که بتازگی فرزند بیست و دوساله اش را از دست داده زار زار میگرید. بستر شماره هفت در خوردن دارو همکاری ندارد خود را بیمار نمی داند و در تیجه دارو خوردن را ضروری نمی داند دانشجوی مسئول دارو به من نگاه میکند و نشان میدهد مستاصل شده. حالا هیچ بیمار تو حیات نمانده فقط دانشجویانند که در زمین ورزش مانده اند(علی مانده و حوضش).دانشجو ها با تعجب به رفتار های بیماران نگاه میکنند اعجاب همه بر انگیخته شده مسئول بخش از من درخواست میکند دانشجویان را ملزم به تحقیق و تفحص در مورد عوارض دانشجویان کنم

مشکلات بیماران یکی دو تا نیست یکی از بیماران در گوش دانشجوی پرستاری گفته چه کنم؟همسر و فرزند معلول دارم ترم سوم انستیتو ... رشته تحصیل میکرده ام  ولی الان تو بخش دلبسته بیماران بستری در بیمارستان شده ام او مرا به خوبی درک می کند احساس می کنم وجود او به غم و اندوه هام پایان میدهد ولی نمی دانم چگونه به سمع خانواده ام برسانم.بیمار دیگر از اینکه نتوانسته اجابت مزاج داشته باشد اظهار ناراحتی میکند.دانشجویان اشتهای خود را از دست داده اند.ساعت ها برایشان به سختی می گذرد.ظهر است ساعت دوازده و چهل و پنج دقیقه به دانشجویان اطلاع میدم برای تدریس کلاس روان شناسی عازم دانشکده ام و چنانچه مایل باشند میتوانیم به اتفاق هم برویم.

ساعت یک و سی دقیقه  به دانشکده می رسیم ناهار را هول هولکی میل کرده ایم قراره راجع به هوش کلاس داشته باشیم

کلاس درس با حضور ده نفر دانشجوی دختر و هشت نفر دانشجوی پسر آغاز می شود دانشجویان امتحان انگل و قارچ داشته اند و از این کلاس غایبند .تو کلاس راجع به هوش نژاد ها و ثروتمند ها بحث  می کنند .

دانشجویان برای اظهار نظر کردن وقت بیشتری می گذارند .

« ابراز وجود شامل گرفتن حق خود و ابراز افکار، احساسات و اعتقادات خویش به گونه ای مناسب مستقیم و صادقانه است به نحوی که حقوق دیگران را زیر پا نگذاریم

 

به استعداد خودت ایمان داشته باش ، همانطور که به خدا ایمان داری. روح تو پاره‌ای از آن «واحد» بزرگ است ، نیروهایی که در تو هست ، مانند دریای وسیعی ، عمیق و بی‌پایان است. (ویلکو)

 یکی از مهمترین ویژگی‌های وجودی هر انسان و به ویژه جوانان ، ابراز آن است.

 به عبارتی ،جوان پس از درک وجود خود مایل است آن را بروز دهد.

 ابراز وجود در حقیقت مستلزم شناخت خود ، ارتباط با این «خود» و سپس برقراری رابطه با جهان اطراف است به گونه‌ای که ویژگی‌های وجود برای خود و دیگران تعریف شود.

یکی از بهترین راههای ابراز وجود برای جوان ، نشان دادن توانمندی‌ها و قابلیت‌های اوست.

 جوان با مجموعه‌ای از توانایی‌ها و ناتوانی‌های خود مواجه است و نهایتا آنها را می‌پذیرد سپس با توجه به آموخته‌ها و شیوه تربیتی که دریافت نموده سعی می کند به مدد توانمندی‌هایش «خود» را به اجتماع معرفی کند

 و به عبارت دیگر ابراز وجود نماید. او در واقع به این ترتیب به یکی از نیازهای روحی خود پاسخ می‌دهد.


در حالی که از این طریق اعتماد به نفس را در خود پرورش می‌دهد ، با سایر افراد ارتباط برقرار می‌کند و به طور کلی به سلامت روان خود کمک می‌کند.

تحقق همه این اهداف در سایه ابراز وجود میسر می‌شود.


اما اگر جوان به هر دلیلی این قابلیت یعنی «ابراز وجود مثبت» را در خود نیابد ، برای جبران خلا ناشی از آن به سمت تظاهرات منفی کشیده می‌شود.


به هر حال او باید به طریقی وجود خود را اثبات کند.

 اگر از طریق ویژگی‌های قابل ستایش و مقبول موفق به این کار نشود ، به روشی دیگر این نیاز روحی را تامین می‌کند و از یک موضع منفی که می‌تواند به صورت دروغ‌گویی ، برخورد نامناسب با اطرافیان، تظاهر به برخورداری از صفات مثبت، و غیره ظاهر شود، خود را تعریف می‌کند.

 لذا برای جلوگیری از این وضعیت ناهنجار باید راهکارهای مناسبی را بکار گرفت.


همانطور که اشاره شد شناخت قابلیت‌های فردی نقش مهمی در ابراز وجود مثبت دارد

 و لذا یکی از بهترین‌ روش‌های تقویت آن، کمک به جوان برای درک توانایی‌های اوست.

میخوام به شما کمک کنم که توانایی های خود را درک کنی

 


با شناخت ظرفیت‌ها ، جوان اراده لازم را جهت معرفی خود به اجتماع می‌یابد

 بنابراین استفاده از برنامه‌های آموزشی در جهت «خودشناسی» برای رسیدن به این هدف بسیار سودمند است.


در واقع برای ابراز وجود جوان باید یک سری
مهارت‌ها را بیاموزد که از مهم‌ترین آنها به افزایش آگاهی‌ها و دانسته‌ها، ارتقای توانمندی در سخن گفتن و قدرت بیان، همراه با یادگیری گوش فرا دادن به دیگران، می‌توان اشاره کرد.


به منظور دستیابی به این اهداف والدین باید از
مقایسه فرزندان خود با دیگران بپرهیزند،

 قابلیت‌های آنان را یافته و در تقویت آن بکوشند.


در حقیقت لازم است برای تعالی ظرفیت‌های موجود در فرزندان تلاش کنند،

 نه آنکه انتظاراتی دور از توان آنها داشته باشند

ابراز وجود یکی از مهارتهای اجتماعی است که در محیطها ی تخصصی و در تعاملات روزمره بسیار مفید است. وقتی دیگران حقوق ما را رعایت نمی کنند، آزرده، خشمگین و ناراحت می شویم، اما برخی از ما نمی توانیم ابراز وجود کنیم.

 این مشکل ریشه های تربیتی دارد و ناشی از پرورش یافتن ما توسط والدینی بسیار سختگیر است که «فرزندان خود را می بینند، اما حرفهای آنها را نمی شنوند» این گونه کودکان در مدرسه یاد می گیرند که معلمان بچه های ساکت را دوست دارند ولی آنها بعدها به سختی می توانند بر سلطه پذیریهای بازمانده از دوران تحصیل  و آموزشهای خانوادگی خویش فائق آیند اما پژوهشها نشان می دهند که ما می توانیم مهارت ابراز وجود را در خودمان بهبود بخشیم.

 

 و با اصرار بر کسب آنها، جوان خود را به ابراز آنچه در وجودش نیست وادار کرده

 از ابراز وجود خودش بازدارند

 

 

افرادی که در قهر می‌مانند افرادی هستند که شیوه مناسب ابراز وجود ، دفاع از خود ، قاطعیت و جرات وزری را یاد نگرفته اند، نمی‌توانند هیجانات خود را بخوبی کنترل کنند و مانع از دخالت آنها در تصمیمهای منطقی شان شوند، قدرت چشم پوشی و بخشیدن دیگران را ندارند و یا غرور کاذبی برای خود ایجاد کرده‌اند و ... .

 

&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&

28 مهر ماه 86 زینب اثباتی دفتر مرکزی مشاوره وزارت علوم تحقیقات فن آوری

 

1-صریح باشید2

- حرف خود را بی واسطه و مستقیما به شخص مورد نظر خود بگویید

3- در یکی دو جمله ساده تقاضای خود را بگویید.

آیا شما در بیان احساسات و  عقاید خود به دیگران مشکل دارید؟

4-یاد بگیرید از خودتان پشتیبانی کنید نه خود را ارزان بفروشید و نه دیگران را تهدید کنید

5- راهبرد های ابراز وجود را به کار برید تا بیاموزید چگونه از خوددفاع کنید

6- از دیگران تقاضا کنید

7- تقاضاهای دیگران را رد کنید

8-خشم خود را به نحو سازنده ای بیان کنید

راهبرد ها

قدم اول  : شناسایی نیاز ها، حقوق و خواسته های خود

قدم دوم   :در هر موقعیت ویزه چه احساسی دارید؟ و چه عملی میخواهید انجام دهید؟

 مثلا دوستت دارم و دلم میخواد در آغوشت بگیرم و سخت بفشارمت و غرق بوسه ات کنم

 

قدم سوم :ضمیر من را به کار بگیرید

مثال " من عصبانیم"،  "من شادم " خوشحال و شاد و خندانم

وقتی رفتی آزرده شدم دلم گرفت و بر این اندوه گریستم

با صراحت میگویم دوستت دارم و تصور دیدنت غرق شادیم می کند

نمی توانم حدس بزنم که وقتی مرا می بینی چه خواهی کرد به خودم چنین اجازه ایی را هم نمی دهم که حدس بزنم ولیکن از آنچه نزد خود منست بگویم دیدنت غرق شادیم می کند

اینکه درباره ام چه فکری می کنی چه  انگیزه ای داری چه حسی به من داری به خودت مربوط است و ترجیح میدهم حدسی نزنم

این بر چسب ها را نمی پسندم به تو بزنم که هیچگاه با من خوب برخورد نکردی هرگز لطف نداشتی و دائما بد قلقی کردی

نمیگویم چرا رفتی چون ممکن است در موضع دفاع قرار بگیری متوجه شدی چه میخواستم بگویم؟موقعیت را چطور می بینی؟حرفامو روشن گفتم؟

تعدیل انتظاراتم

به توقعات غیر منطقی خود نه گفتن

بگو باید فکر کنم بعد خواهم گفت آری یا خیر به من فرصت دهید فردا جواب شما را خواهم داد

ببخشید متوجه منظورتان نشدم مایلم صراحتا بفرمایید چه انتظاری از من دارید

ضرورتی ندارد با توضیحات نه بگویید کوتاه و موجز یه نه بگویید تمام

خود کلمه نه را بگویید لزومی ندارد بگویید اینجوری فکر نمی کنم قاطع و صریح بگو نه

وقتی نه میگویی رفتار غیر کلامی تایید حمایت کننده زبان هم داشته باشید با لبخند حاکی از رضایت نه گفتن شخص مورد نظر را سر در گم و گیج می کند

تصمیمم را گرفته ام نه نمی خواهم نمی آیم

وقتی میگویی عذر میخواهم متاسفم نه

شخص مورد نظر متوجه می شود شما به حق اساسی خود برای گفتن نه معترف و  معتقد و مطمئن نیستی و با تغافل و تسامح از حق خود روبرویی.

احساس گناه نکنید شما حلال مشکلات همه نیستید گره کور همه مشکلات با دست شما باز نمی شود شما قادر به خشنود کردن همه نیستید

اگر میل دارید کمک اندکی که از دستتان بر می آید بکنید مصالحه بکنید بگویید من نمی توانم همه روز یا به تمامی در خدمتت باشم ولی می توانم این اندازه(دو ساعت سی در صد )کمکت کنم.یعنی وظیفه ندارم از لطف و کرم خود مایه میگذارم و همین مقدار برایم مقدور است

من اگر بخواهم می توانم تجدید نظر کنم این به خودم بستگی دارد

%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%

ابراز وجود متشکل از هفت دسته پاسخ است که سه دسته از آنها پاسخهای منفی هستند: 1- ابراز عقاید نامعقول و متفاوت  2- تقاضای تغییر رفتار از دیگران  3- رد درخواستهای معقول آنها.

   چهار دسته پاسخ مثبت عبارتند از: 1- قبول کاستیهای خود  2- رد بدل کردن تعارف  3- شروع و ادامه تعاملات  4- ابراز احساسات مثبت.

   برای درک کامل مفهوم ابراز وجود ابتدا باید بین آن و سبکهای پاسخدهی تمایز قائل شد.

   آلبرتی ووامونزر ( 1975) بین سه سبک پاسخ تفاوت قائل شده که این سه سبک عبارتند از: 1-عدم ابراز وجود  2- ابراز وجود 3- پرخاشگری.

   1 – عدم ابراز وجود: یعنی در نظر نگرفتن خود و اتخاذ سبکی انفعالی، به نحوی که دیگران افکار احساسات و حقوق ما را به راحتی نا دیده بگیرند.

   اشخاصی که از این شیوه خاضعانه استفاده میکنند، افرادی مردد، در ظاهر آرام و در واقع بی قرارند که از مسائل فرار می کنند و بدون توجه به  احساسات خود با دیگران موافقت میکنند، افرادی اهل ابراز عقیده نیستند، خود را دست کم می گیرند، اعتماد به  نفس ندارند و برای بدست آورذن دل دیگران خود رابه رنج و زحمت می اندازند. در این سبک هدف فرد آن است که به هر قیمتی که شده دیگران را خوشنود سازد و از ابراز هر گونه تعارض جلوگیری کند.

   2- ابراز وجود: یعنی ملاحظه حقوق دیگران و در عین حال گرفتن حق خود. ویژگیهای این سبک عبارتند از: دادن پاسخهای خود انگیخته با لحنی دوستانه اما قاطع، نگاه کردن به دیگران، ذکر مسائل مهم، ابراز احساسات و عقاید، بها دادن به خود و نرنجاندن خود و دیگران. در این سبک هدف شخص رعایت عدالت برای تمامی طرفهای رابطه است.

   3- پرخاشگری:یعنی، تهدید کردن دیگران یا نا دیده گرفتن حقوق دیگران، ویژگیهای این سبک عبارت است از: صحبت کردن پیش از اتمام یافتن صحبتهای دیگران، بلند بلند و تهاجمی حرف زدن، خیره شدن به طرف مقابل، کنایه زدن، ابراز خشن و شدید احساسات و عقاید، بالاتر دانستن خود و رنجاندن دیگران برای جلوگیری از رنجش خود، هدف افراد پرخاشگر بردن بدون رعایت حقوق دیگران است.

ابراز وجود معمولاً مناسب ترین پاسخ است. مردم افراد پرخاشگر را اشخاصی ناسازگار، زورگو، سلطه گر وغیرخویشتندار می دانند. گرچه این افراد گاهی با نهیب زدن و ترساندن دیگران می توانند حرف خود رابر کرسی بنشانند، اما باعث می شوند تا دیگران از آنها بیزارند و گریزان شوند. از سوی دیگر عدم ابراز وجود باعث می شود تا دیگران  ما را موجودی ضعیف دانسته که به سادگی می توان او را فریب داد و در نتیجه این افراد اغلب از زندگی خود ناراضی بوده و نمی توانند به اهداف خود برسند. اما افرادی که اهل ابراز وجود هستند کنترل بیشتری بر زندگی خود داشته و اغلب از روابطشان رضایت دارند و به اهداف خویش می رسند. مردم به آنها اعتماد بیشتری داشته و احترام بیشتری می گذارند، زیرا آنها را شخصیتهای محکم و ثابت قدم می دانند.

دانشگاه علوم پزشکی  بیر جند 1/5/86

&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&

خیلی از افراد در بیان احساسات،

حرف زدن و حق خود را خواستن دچار مشکل هستند.

یکی از مواردی که خیلی‌ها با آن مشکل دارند،

 ابراز عقیده کردن است.

بعضی افراد ترجیح می‌دهند اگر قرار است در مورد موضوعی بحث شود، صحبت نکنند یا وارد بحث نشوند. گاهی افراد با وجود تخصص در زمینه‌های خاص و مطالعات فراوان، به علت این‌که در صحبت‌کردن در جمع با مشکل روبه‌رو هستند، جرأت ابراز وجود پیدا نمی‌کنند.

ما در ابراز وجود کردن سه وضعیت داریم:

۱.کسانی که متکلم وحده‌اند. در جمع بیش‌تر از بقیه صحبت می کنند و اجازه‌ی صحبت

کردن به دیگری را نمی‌دهند

۲.کسانی که اصلاً صحبت نمی‌کنند و ساکت هستند. به‌لحاظ روان‌شناختی هر دو این افراد، مشکلات حل نشده‌ای دارند که باید با روان‌درمانی حل شود.

۳.کسانی که در صحبت کردن حالت اعتدال دارند. می‌دانند چه می‌گویند و برای چه کسی صحبت می‌کنند و به دیگران هم فرصت اظهارنظر می‌دهند. در گفت‌و‌گوهای دو یا چندنفره، نه پیش‌روی و افراط می‌کنند و نه عقب‌نشینی و پس‌رفت. تا آن‌جا که امکان دارد مستند حرف می‌زنند.

حالت افراط و متکلم وحده بودن یا تفریط که همان سکوت است، هر دو جزء رابطه‌ی یک‌طرفه است. در صورتی که حالت متعادل که هم حرف بزنیم و هم به دیگران اجازه‌ی حرف‌زدن بدهیم، یک رابطه‌ی دو‌طرفه و فرصت دادن طرفین به‌هم برای ابراز وجود کردن است. پس با این اوصاف ما حق داریم ابراز‌وجود کنیم، اما ممکن است این سؤال در ذهن شما طرح شود که رابطه‌ی مبتنی بر حق و حقوق و ابراز‌وجود چگونه است؟

ما به‌عنوان انسان اجتماعی یک‌سری حق و حقوق‌هایی داریم که باید از آن‌ها دفاع کنیم. بعضی از حقوق ما به جایگاه و نقش‌مان برمی‌گردد.

ما حق داریم که دیگران با ما با احترام رفتار کنند.

هر نوع تحقیر و تنبیه بی‌دلیل شخصیت ما را زیر سؤال می‌برد. در مقابل ما نیز وظیفه داریم به دیگران احترام بگذاریم.

هر کسی حق دارد در زندگی خصوصی خودش، مستقل تصمیم بگیرد.

ما حق داریم تا حدودی از دیگران متوقع باشیم. البته توقعات ما باید در حد توان فرد مقابل باشد.

ما حق داریم که درخواست‌های دیگران را بررسی کنیم.

ما حق داریم که درخواست‌های ناروای دیگران را رد کنیم.

ما حق داریم که احساسات خود را بیان کنیم.

ما حق داریم، هروقت که لازم بود نگرش خود را تغییر دهیم.

ما حق داریم که اشتباه کنیم و از دیگران درس بگیریم.

شما می توانید از طریق فناوری RSS 2.0 از آخرین تغییرات این ورودی مطلع شوید. همچنین شما می توانید یک نظر ثبت فرمائید، یا از سایت خود دنـبالـک ارسال فرمائید.

 

جوان و ابراز وجود 

« به استعداد خودت ایمان داشته باش، همانطور که به خدا ایمان داری . روح تو پاره
ای ازآن« واحد » بزرگ است نیروهایی که در تو هست، مانند دریای عمیق و بیپایان است.»
ویلکو
« هیچ راهی، بهتر از آنکه به مشکلات منتهی می
گردد، انسان را به سرمنزل احتیاط و مآلاندیشی نمیرساند، دست توانای مصائب بهتر از انگشتان نیکبختی و اقبال، هر خطا و اشتباهی را به انسان نشان می
دهد.»
دانیال 
از مناسبات انسانی جوانان در زندگی، رابطه آنان با خویشتن خود می
باشد. و چگونگی این رابطه برارتباطات آنان با جامعه ، خانواده، خدا و هستی، نیز اثری تعیین کننده دارد. رابطه جوان و خویشتن در چند مقوله فرعیتر به طور دقیق اینگونه تبیین میشود: (درک) کشف خود ، پذیرش خود ، علاقه به خود(حب ذات) و ابراز خود (ابراز وجود اثبات ذات) با این توضیح که جوان، ابتدا درصد کشف ظرفیتهای پنهان خویش برمیآید تا بتواند خود را درک کند و این امر، علاوه برمهارتهای خودشناسی، در پرتو معاشرت سازنده با دیگران، حاصل میشود .پس از آن جوان، موجودیت خویش اعم از قابلیتها و نارساییهایش را میپذیرد و اصطلاحاً با واقعیات سازگار میشود و در مرحله بعد: علاقه به خویشتن، از راه میرسد که این علاقه در همه اشخاص، ضرورتاً، درحدی معتدل، تنظیم نمیشود بلکه بعضاً حالت افراط یا تفریط نیز به خود میگیرد . و در نهایت پس از وصول به این مرحله، موقعیت مناسبی برای ابراز خود یا « ابراز وجود» مهیا می
شود.
آثار برجسته که در پرتو ابراز وجود، حاصل می
شود عمدتاً عبارتند از : خود شکوفایی (تحقق خویشتن)، تأمین یک نیاز اساسی روانی، مساعدت در جهت سلامت روحی، تقویت حس خوشبینی، پرورش اعتماد به نفس و بهبود مناسبات انسانی با دیگران، که البته هر یک از مفاهیم مذکور، نیاز بیشتری به توضیح و تبیین دارد که از عهده این بحث خارج است و صرفاً به ذکرآثار اکتفا می
شود .
در مقابل اگر، فرد نتواند به خوبی نیاز به ابراز وجود را درخویشتن تأمین نماید، ناگریز به واکنشهای دست می
زند که خالی از نگرانی و مخاطره نیست، به عنوان مثال، جوانی که نمیتواند از طریق مثبت ابراز وجود نماید، « به منفی گرایی» روی میآورد و به مقابله و جبههگیری در قبال اطرافیان و همسالان اقدام مینماید و سعی برآن دارد که از موضعی خصمانه و منفی با دیگران مواجه شود. حتی باید اذعان کرد که برخی از پدیدههای رفتاری نامطلوب نظیر دروغ، تظاهر به موفقیت، اغراق در ارزیابی خویشتن و مبالغه در تواناییهای شخصی، زمانی در شخصیت جوان، ظاهر میشوند که وی فرصتهای مناسب را برای « ابراز وجود» به صورت مثبت و سازنده از دست داده و در کمال نا امیدی به شیوه
های منفی روی آورده است .
پیشنهادهایی برای تأمین ابراز وجود جوانان 
1- قبلاً اشاره نمودیم که« ابراز وجود» متکی و منوط به « کشف و شناخت خود» است. از این روی، رسانه
ها می
توانند با ارائه مباحثی ساده مفید در زمینه « خود شناسی علمی » جوانان را در« شناخت خویشتن» یاری دهند تا آنان بتوانند در موقعیت ابراز وجود، به موقع و صحیح عمل کنند .
2- « توانایی سخن گفتن» یا« فن بیانِ» زیر مجموعه« ابراز وجود» است . با طرح مباحث عملی و کاربردی در این زمینه به ویژه در رسانه
ها جوانان را آموزش دهیم تا هم بتوانند « خوب صحبت» کنند و نیز« صحبت خوب» داشته باشند، که اولی ناظر به « روش» و دومی ناظر به« محتوا» است. 
3- نقش اطلاعات عمومی و دانش
هایی جنبی زندگی در توانایی ابراز وجود جوانان غیر قابل انکار است. آنان که اطلاعات وسیعی از جهان بیرون و جهان درون خویش دارند، به طور قابل ملاحظهای بیش از سایرین می
توانند وجود خویش را به منصه ظهور برسانند.
4- جوانان به همان اندازه که نیاز به« خوب سخن گفتن» برای ابراز وجود دارند، نیاز به « خوب شنیدن» از جانب دیگران نیز دارند. اگر بتوانیم این مفهوم را گسترش دهیم که در صورت تمایل جوانان به سخن گفتن برایشان شنونده خوب، پرحوصله و با تجربه
ای باشیم، در این صورت آنان را برای ابراز وجود یاری نمودهایم. از یاد نیریم که هنر« خوب شنیدن » در روابط انسانی، مکمل « هنر خوب گفتن» محسوب می
شود .
5- مدارس،کانونهای فرهنگی و تربیتی و دانشگاهها در تقویت ابراز وجود و از جمله هنزر خوب سخن گفتن ، نقش قابل ملاحظه ای دارند. ضروری است در فرصتهای مناسب با تشکیل کلاسهای فن بیان، برای جوانان، ظرفیت ابراز وجودشان را افزایش دهیم .
6- آموزش « شیوه
های کاربردی» تقویت اعتماد به نفس فرزندان به والدین به ویژه از طریق رسانههای گروهی، فرصت مطلوبی است تا این دسته از والدین، خود از برترین افرادی باشند که می
توانند اعتماد به نفس فرزند خویش را تقویت نمایند.
7- برای تأمین نیاز مورد نظر، چنانچه به والدین، مربیان، معلمان و دبیران بیاموزیم که فرزند( دانش آموز) خود را همان
گونه که هست بپذیرند و حدود انتظاراتشان را با امکانات وی تطبیق دهند، عملاً در جهت تأمین ابراز وجود نوجوانان و جوانان گام برداشته‎‎ایم و در این صورت در زمینه رشد و تعالی انها کوشیده
ایم .
8- نوجوانان و جوانان متذکر این واقعیت باشند که مطمئن
ترین راه ابراز وجود ،« عمل» آنان است. زیرا آنچه در «عمل» از آدمی سر میزند به مراتب بیش از« سخن » در اثبات لیاقتشان تأثیر دارد.

 

http://fu20.com/all/?p=49 آدرس خوب این مطلب

 

http://fu20.com/all/?cat=5 اینم خوبه نه میگویم است

 

www.fu20.com اینم همه عنوان ها را داره

 

برخی اوقـات برای شما پیش آمده که در مـقابل خـواسته                                         دیگران،برخلاف میل باطی جواب مثبت داده و درخواسـت                                         او را قبول کرده اید.ممکن است جواب منفی دادن سخت                                        به نظر برسد ولی ما چند راه مفید را برای رهای شـما از                                        این مـوقیعت خـاطر نشان میکنیم. بیاد داشته باشـید که                                        اگر بـخواهـیـــد کسی را از سر خود باز کنید ممـکن است                                        مجبور به گفتن "دروغ  مصلحتی" شوید.                                                       دروغهایی که ظریف و بدون ضـرر هـستند و صدمه ای را به طرف مقابل وارد نمی کنند. گاهی اوقات نیز باید رودربایستی را کنار گذاشت و با صراحت جواب منفـی داد چون در غیر اینصورت ممکن است از کار خود پشیمان  و مدتها به دلیل عواقـب آن دچار مشکل و دردسرشوید. سعی کنید قدرت "نه" گفتن را در خود تقویت نمایـید الـبـتـه طـوری کـه باعث کدورت نشود.

 

 برقراری رابطه دوستی

 گاهی شخصی از شما درخواست رابـطه دوستـی مـی کند و مـی خــواهد که بهترین دوست او باشید ولی شما بدلایل مختلف مایل به این کار نیستید.

برای رهای از دست او بگویید:

وقت ندارم. به او بفهمانید که دوست صمیمی بودن نیازمند داشتن وقت زیاد و از خود گذشتگی است و شما بدلیل ذیق وقت نمی توانید از عهده اش برآیید.

مسئولیتش را نمی توانم بپذیرم. وارد شدن شخصی بعنوان یک "دوست صمیمی" به زندگی باری به مسئولیتهای فراوان شما اضافه می کند و شما آنقدر گرفتار هستید که نمی توانید آنرا قبول کنید.

تو لایق بهترین ها هستی. به او بگویید که هر شــخصی لایق داشتن بهترین چیزها در زندگیش است و شما خود در حد و اندازه ای نمی بـیـنـید کـه بتوانـید برای او بهترین باشد.

من شخصی منزوی هستم. انزوا و ترس شـدیـد از حـضور در اجتماع باعث شده که شما نتوانید با دیگران ارتباط برقرار کنید تا آنجا که حتـی حـاظر بـه شرکت در مراسمات مختلف نیستید و از آن و حشت دارید. شما باید از این مـورد بـه عنـوان آخـرین راه حـل استفاده کنید و قبل از آن مطمئن شوید که او  اطلاعی از قـابلیت های اجتماعی شما ندارد.

مراحل بعدی کار

سخاوتمند باشید. نپذیرفتن دوستی دلیل بر تغییرات کلی رفتار شما با او نمی باشد. با او به مهربانی و گشاده رویی رفتار کنید.

شـخص دیـگری را به او مـعرفی کنید. او مـمکن اسـت به این عـلت شـما را بـرای دوستی انتخاب نموده باشد که تصور می کرده شما بهترین و آخرین گزینه می باشید. افراد دیگری را برای دوستی به او پیشنهاد دهید.

دم دستش باشید. هر گاه متوجه شدید که به کمک و یاری شما نیاز دارد دریغ نکرده و داوطلبانه به سراغش رفته و مشکلاتش را حل نمایید.

ضمانت های پولی، بانکی و کاری

پول و ضمانت کاری 2 مسئله حساس میباشند.دوستی که میدانید دارای سوابق سوء  و بدحسابی های بانکی است به سراق شما آمده و درخواست میکند که برای افتتاح حساب یا کار، ضامن او شوید. وقتی موضوع پول بمیان آمد به هیچکس اعتماد نکنید.

برای رهای از دست او بگویید:

حساب بانکی خودم هم اعتبار ندارد.  وقتی پرونده شما در بانک وضعـیت منـاسبی نداشته باشد چگونه می توانید ضامن کس دیگری شوید؟

قولش را به کس دیگری داده ام. با چـهره ای نا امیـدانـه به او بگویید که قبلا شخص دیگری این درخواست را نموده و نمی توانید برای چند نفر اینکار را انجام دهید.

 دوست ندارم مسائل کاری و دوستی باهم قاتی شوند. این گفته میـتـواند روابـط دوستی شما را تضعیف کند چراکه شما اهمیت بیشتری برای مسائل کاری قائـل شـده اید تا روابط دوستی.برای توجیه بهتراست به اوبگویید که تجربه تلخی درگذشته داشتید که باعث جدایی شمابادوست سابقتان شده و دیگر دوست ندارید آن اتفاق تکرار شود.

مراحل بعدی کار

به او پول قرض دهید. اگر قبول نکردید که ضـامن او بـرای دریافـت وام از بانـک شـویـد، درصورت امکان به او پیشنهاد قرض مقداری پول دهید. اگرچه ممکن است که هیچ وقت دوباره روی پـول خـود رانبینید ولی این بهتر از آنـست که بدلیل ضامن شدن دردسرهای بسیار بزرگتری گریبانگیر شما شود.

سرپوش گذاری بر جرم و شهادت دروغ

معمولا افراد توقع دارند که دوستشان بر عمل خلاف و غیر قانونی آنها سرپوش گذاشته و برای نجات او شهادت دروغ دهند. این عمل خلاف از خیانت به همسر گرفته تا دزدی و قتل ممکن است متفاوت باشد. در ایـن حالت شـما تـمایل نـدارید خـودتان را درگـیـر یـک مسئله غیرقانی نمایید.

برای رهای از دست او بگویید:

دروغ گوی خوبی نیستم. من بـرای نـجات جان خودم هم نـمی تـوانم دروغ بگویم و اصلا" دروغ گفتن بلد نیستم و مطمئن هستم که کار را خرابتر می کنم و داستان تو بر ملا خواهد شد.

در تحقیقات لو میروم. به دوست خود بفهمانید که شخص مناسبی نیستید که بتواند هنگام بازجویی بخصوص تحقیقات پلیسی دوام بیاورد و صحبت نکند.

نمی خواهم برای خانواده ام ایجاد مشـکل کنـم. دردسـر و عـواقب بـد نـاشـی از درگیر شدن یک فرد در مسائل غیر قانونی برای خانواده آن فرد بیشتر از خود اوست. به دوستتان بگویید که نمی خواهید ریسک از دست دادن خانواده خود را قبول کنید.

هنگام جرم من در مکانی شلوغ بودم. ممکن است دوستتان از شما بخواهد که برای او شهادت دروغ بدهید. به او بگویید هنگامیکه او مرتکب جرم شده، شما در یک محل شلوغ و پر رفت و آمد بودید که بسیاری از این موضوع مطلع هستند و پلیس در تحقیقات خیلی راحت متوجه این مطلب خواهد شد.

مراحل بعدی کار

به او اطمینان دهید که چیزی نخواهید گفت. اگرچـه دادن شـهادت دروغ را قبـول نکرده اید، به دوست خود اطمینان دهید که چنانچه کسی برای پرس وجو پیش شما آمد، خودتان را به بی اطلاعی زده و هیچ پاسخی به او نخواهید داد.  

%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%

به هنگام «نه» گفتن، عصبى و هراسان نشوید!

دکتر معصومه رفیعى مرند - روانشناس
تا به حال براى همه ما پیش آمده که در موقعیت دشوارى گرفتار شده و راه به جایى نبرده ایم. اما هیچ یک از ما در آن موقعیت هاى مشابه عملکرد یکسانى نداشته ایم. مثلاً زمانى که یکى از دوستان و یا بستگان تقاضایى دارند که انجام آن، در آن لحظه برایمان مقدور نبوده و باعث زحمت ما مى شده است، نتوانسته ایم از قبول انجام خواسته آنها با یک عذرخواهى مؤدبانه سر باز زنیم.
فرض کنید یک روز کارى خسته کننده را پشت سرگذاشته اید و آماده رفتن به منزل مى شوید . در همین حین همکارتان سر مى رسد و براى کارى که دارد از شما درخواست کمک مى کند! راستى، شما چه مى کنید؟ آقایى مى گفت: «دیروز وقتى که مى خواستم از اداره خارج شوم، یکى از همکارانم خودش را به من رساند و گفت: فلانى مى شه ماشینتو امروز به من قرض بدى؟ آخه امروز قراره برم فرودگاه و خاله نسرین رو ببرم خونه! ماشین من خراب شده و من هم عجله دارم! لطف تو جبران مى کنم .اما خود من هم کلى کار داشتم. باید مادر خانمم را مى بردم دکتر و موقع برگشتن لیست خرید هفتگى را که خانمم داده بود، تهیه مى کردم! در حالى که آدرس اداره من، منزل مادر خانم، مطب دکتر و منزل خودم به ترتیب؛ مرکز شهر شمال شرقى، مرکز شهر و شمال غربى است و من باید همه این مسیرها را بدون ماشین شخصى طى مى کردم، اگر به خواسته دوستم جواب منفى مى دادم مشکل حل مى شد اما نمى توانستم حقیقت را بیان کنم و نه بگویم. آن وقت فکرش را بکنید که دچار چه دردسرى شدم».
عده اى از مردم، از نه گفتن هراس دارند. ترس از اینکه مورد انتقاد قرار بگیرند. مى ترسند اگر به خواسته اى جواب (نه) بدهند، دوستى شان به خطر بیفتد و یا موقعیت شان را از دست بدهند. بسیارى از ما مى ترسیم از اینکه به خواسته ها و برنامه هاى خود اولویت بدهیم. مبادا که به ما برچسب خودخواه بودن بزنند.
دکتر «جودیس یینگلى» در این باره مى نویسد: «هزینه هایى که در قبال ناتوانى خود از «نه» گفتن مى پردازیم شامل کمبود وقت و انرژى براى انجام کارهاى خود ماست و همین امر باعث عصبانیت، بدخلقى، بیزارى از فردى که قرار است به او کمک کنیم و به خطر افتادن سلامت روحى و جسمى و کاهش احترام میان افراد مى شود».
البته در این میان هستند کسانى که با قاطعیت براى انجام کارى که براى آنها مشکلاتى را به همراه مى آورد، نه مى گویند بدون اینکه احساس گناه کنند. بعضى ها هم مى گویند:«وقتى (نه) مى گویم احساس گناه مى کنم و وقتى هم بله مى گویم به خواسته دیگران عمل مى کنم، از خودم متنفر مى شوم که چرا کارى را که در آن وضعیت نه وظیفه من بوده و نه من شرایط آن را داشتم، به من تحمیل شد؟ و من نتوانستم از قبول انجام  آن خوددارى کنم».
در اینجاست که فرد با خودش تضاد پیدا مى کند ودیالوگ ها و پرسش هاى یک طرفه درونى شروع مى شود.
اگر نه بگویم، آیا دوستم دلخور نمى شود؟
چرا، شاید دلخور شود و آن وقت میانه ما شکرآب مى شود!
اگر پاسخ منفى بدهم، نخواهد گفت آدم خودخواهى هستم ؟ یا آدم بى معرفتى هستم؟ و یا دوست خوبى نیستم؟
خب ، اگر بپذیرم و بله بگویم که همیشه ناچار مى شوم جور دیگران را بکشم و این جریمه و تاوانى است که همیشه باید براى زندگى کردن در کنار دیگران بپردازم!
آن وقت دیگران چه؟ آیا نمى گویند طرف هالو است؟
در واقع دلمان چیزى مى خواهد و دیگران، انتظار دیگرى دارند و احساس گناه هم سد راه تصمیم گیرى در انجام دادن یا ندادن کارى است که وظیفه ما نیست، مرتب ما را زیر سؤال مى برد و پاسخگویى به سؤالات درونى نیز ممکن است احساس گناه ما را بیشتر کند و این دور باطل باعث بسیارى از اختلالات رفتارى و روانى مى گردد و فرد براى رهایى خود از نجواى درون به مکانیزم هاى دفاعى روانى مانند - دلیل تراشى - توجیه و سرکوب و... متوسل مى شود که از اضطراب خود بکاهد که گاه به نفع او و گاه به ضررش تمام مى شود. این مکالمه هاى درونى کم کم به شکل بدبینى و وسواس فکرى و... خود را نشان مى دهد.
اما اگر از همان ابتدا با قاطعیت و با توجه به این مسأله که این کار وظیفه من است؟ و یا نیست؟ موضع خود را روشن کنیم، دچار چنین وضعیتى نمى شویم. و ایرادى هم ندارد زیرا که ما از حق خودمان دفاع مى کنیم. از حق قاطعیت!! ... حقوق حقه قاطعیت چارچوبى است که مشارکت درست را در مناسبات انسانى تضمین مى کند و رعایت حقوق قاطعیت اشخاص، چارچوبى است که ما مناسبات مثبت میان مردم، چیزهایى مانند: اعتماد، دلسوزى ، محبت، صمیمیت و عشق را براساس آن ایجاد مى کنیم. بدون این چارچوب اصولى که به هر کدام از ما امکان اظهار وجود در مقابل دیگران را مى دهد، اعتماد و اطمینان جایش رابه سوء ظن مى دهد، دلسوزى به بدبینى مبدل مى شود و خیلى احساساتشان را بروز نمى دهند.
اگر ما یاد بگیریم که چگونه هوشمندانه شرایط واقعى خود را در چنین مواقعى با لطافت و ظرافت بیان کنیم، دیگر مرجع پیش فرض افراد در مواقع بحرانى آنها نخواهیم بود. و از «نه» گفتن، هراسى نخواهیم داشت. (دکتر مانوئل جى اسمیت؛ کتاب روانشناسى اعتراض).
بخشیدن، نادیده گرفتن، کوتاه آمدن، ایثار کردن و جور دیگرى را کشیدن، در مواردى عملى خوب و خداپسندانه است، اما باید ببینیم که این عمل چه قدر مفید و چه قدر نابجا و مسأله ساز مى تواند باشد؟ آیا همیشه مى توانیم جور دیگران را بکشیم؟ اگر نتوانستیم، چگونه اعتراض کنیم ونه بگوییم که مشکلى را حل کرده (مشکل خودمان را) و مشکلى نیفراییم مشکل ارتباطى بادیگران) ؟ و باعث نارضایتى دیگران نشویم؟ در واقع این یک نوع هنر است که نیاز به انرژى و صرف وقت دارد.
راضى نگه داشتن دیگران هم حدى دارد و جهت و جانب آن باید روشن باشد. در چنین مواردى توجه به نکات زیر مى تواند کمک کننده باشد: در تصمیم گیرى ها عجول نباشید و از طرف مقابل بخواهید که کلى به شما فرصت دهد تا نگاهى به برنامه خود بیندازید و ببینید با انجام این کار، از کارهاى خودتان عقب نمى مانید؟ و یا اینکه با برنامه هاى دیگر شما تداخل ایجاد مى کند؟ اگر قرار باشد هر دو کار را در محدوده زمانى اندکى انجام دهید، آیا این مسأله باعث خستگى و فشار روحى و اضطراب شما نمى شود؟ و آیا قبلاً مایل به انجام آن کار هستید و یا در شرایط دشوارى آن را پذیرفته اید و از تحمیل آن کار به شدت عصبانى شده اید؟
در صورتى که انجام خواسته دیگران کمترین آسیبى را به همراه داشته باشد، باید بدون هیچ هراسى با حس احترام به خود و اولویت دادن به برنامه هاى خود و به منظور پیشگیرى از ناراحتى هاى جسمى و روحى که بر اثر اعمال خواسته هاى تحمیلى دیگران متحمل آن خواهید شد، خیلى راحت و بدون دلیل تراشى بگویید «نه».
چگونه مى توان «نه» گفت؟
۱ - پذیرش این امر که قاطعیت و اعتراض ، خودسرى ، خودخواهى و گستاخى نیست. اگر این امر را بپذیریم، دیگر از «نه» گفتن، عصبى و هراسان نمى شویم.
۲ - اعتراض درست و نپذیرفتن کارهاى تحمیلى دیگران موجب افزایش اعتماد به نفس و تقویت روحیه مى شود.
۳ - براى نپذیرفتن مسأله اى، آشنایى با حقوق خود امرى تعیین کننده است (آیا این کار وظیفه من است؟).
۴ - پیدا کردن مهارت هاى کلامى از طریق تمرین و تقویت روحیه خود به هنگام نه گفتن، کار را براى ما آسان تر مى کند.
۵ - احساس حقانیت به هنگام (نه) گفتن از اضطراب واحساس گناه مى کاهد.
۶ - مقاوم بودن به تقویت قدرت تصمیم گیرى کمک و زمینه پیشگیرى از سلطه جویى هاى آتى دیگران را فراهم مى کند.
۷ - هر یک از ما به عنوان پدر، مادر و یا هر عضو اجتماعى و خانوادگى لازم است به حق اعتراض، قاطعیت و تصمیم گیرى نزدیکان و اطرافیان مان احترام بگذاریم و با وجود از دست دادن منافع خودمان از فرهنگ قاطعیت و اعتراض جانبدارى کنیم. بدین منظور هرگز نباید به جاى دیگرى تصمیم بگیریم و او را مجبور به انجام خواسته خودمان بکنیم، همچنین به هیچ کس هم اجازه ندهیم تا به جاى ما تصمیم بگیرد.
۸ - عدم توجه به حقوق قاطعیت و اعتراض به جاى افراد، آنها را گرفتار بیماریهاى جسمى، روحى و روابطى ناسالم مى کند. به فرهنگ قاطعیت و حق تصمیم گیرى افراد احترام بگذاریم و انتظاراتمان را با فرهنگ اعتراض هم سو کنیم تا موجبات بهداشت روانى خود و اطرافیان مان را فراهم آوریم.

چگونه به مصرف مواد بگوئیم « نه »

۱ . شرایط را در ک کنید . متوجه باشید که چه اتفاقی در حال رخ دادن است .
۲ . در ذهنتان دلایل خود برای « نه » گفتن را مرور کنید . مصرف مواد غیر قانونی است . به مغز و بدن شما آسیب می رساند و د رنهایت شما را گرفتار می نماید .
۳ . بگوئید « نه » نه گفتن شما در موقعیت صحیح نشان دهنده قدرت شماست .
۴ . پیشنهاد دیگری بدهید . اگر دوست شماست و می خواهید دوستی تان را  ادامه دهید .
پیشنهادات دیگری برای گذراندن وقت ارایه دهید . ( رفتن به سینما ، پارک ، بازی و ورزش و …. ) اگر طرف مقابل شما به نه گفتن شما احترام نمی گذارد ، دوست شما نیست .
۵ . از محل بروید . اگر فرد مقابل شما دوست شما نیست یا به پاسخ منفی شما احترام نمی گذارد .و اصرار می کند ، آنجا را ترک کنید .