نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

میز گرد روان شناس بخش با گروه دانشجویان آموزشی بود کامل صحبت ها را خواهم نوشت

اینم قولی که دادم

قرار شد ساعت ده جلسه گروه درمانی داشته باشیم.

معمولا بیمارانی که از خلق پایین رنج می برند یا دچار اضطرابند تو جلسه جمع می کنیم تا دانشجو ها اظهار نظرات شون را گوش کنند.

اینجوری دانشجویان متوجه میشوند که بیماران هم قادرند خوب صحبت کنند.

گاهی اوقات بیماران از علایم بیماری خود سخن می گویند .

خانم حجاری(سارا حجاری کارشناس ارشد روان شناسی بالینی) میگوید:خود گروه مسیر بحث را تعیین میکند.

 افراد به شکل دایره یا بیضی می نشینند و همدیگر را مورد خطاب قرار میدهند و صحبت می کنند.

هرکس با خیال راحت حرفش را می زند و همه تقریبا مطمئنند که صحبت هاشون واگویه نمی شود.

از خانم حجاری خواستم  برای خود بچه ها گروه درمانی داشته باشند و آنان صحبت کنند.

 ایشان قبول کردند و قرار شد یکی یکی خودشان را معرفی کنند .متذکر شدند  به هر میزان که دوست دارید خودتان را معرفی کنید.

: خودت را هرجور می بینی دوست داری فکر میکنی هستی معرفی کن

   مریم، زینب، نازنین   ،راضیه، فائزه ،سعیده، رویا، ندا یکی یکی خودشان را معرفی کردند.

زینب خودش را معرفی کرد و گفت: من با دوستانم از مشکلی که احساس میکنم سخن می گویم ولی احساس می کنم فرداش یه جور دیگه نگام می کنند دیگه برام اون ارزشی را که قبلا قائل بودند قائل نیستند. احساس می کنم فریب خورده ام که اعتماد کرده ام و اطلاعاتی را که توانسته بودم سالها در سینه نگه دارم و مرموز و جذاب جلوه کنم به راحتی در اختیار آنان قرار داده ام همین باعث میشه سعی کنم دیگه با این دوستان رویارو نشوم و فکر می کنم بعد ها این اطلاعات مستمسک اونا قرار گیرد.

دلم نمیخواد مورد سرزنش یا مسخره قرار گیرم.

مریم ضمن معرفی خودش اضافه کرد : نادرند افرادی که واقعا امین باشند.من فقط یه برادر دارم نه با پدر نه با مادر و نه با برادر حرفامو نمی زنم.همیشه تو خودم هستم .

 خانم حجاری گفتند :من میخوام بگم نادرند افرادی که شنونده خوب باشند.

 

ندا میگه : بر عکس من یه خواهر دوقلو دارم که همه حرفامو بهش می زنم.هر وقت هم ناراحت باشم او متوجه میشه و به من زنگ می زنه با وجودیکه تهرانه . گویا با من تله پاتی داره اینجوری در همه عمرم احساس تنهایی نکرده ام.از خصوصیات خوب خواهرم اینه که بعد از شنیدن حرفام دیگه به روم نمیاره که فلان روز فلان حرفو زدی و من که حسابی تخلیه شده ام احساس سبکی می کنم.

نازنین  میگه  : من از عکس العمل دوست و آشنا وحشت دارم شاید بشه گفت از نوع قضاوت ها،(قضاوت ناعادلانه)

 از عواقب کار 

اینه که حرفامو به احدی نمی زنم .میدونم اگه بگم بعدا وجدان درد میگیرم ،هی خودخوری می کنم، هی نفسم را سرزنش میکنم ،هی تردید  می کنم و افکار مواخذه کننده  سراغم میاد که چرا گفتم اگه انگشت نشون بشم چه کنم ؟ اگه سر زبون بیفتم چی میشه؟ اون که حرفامو شنید که کاری برام نکرد کاری از دستش بر نمی اومد حالا شرمنده من میشه، حالا غصه منو میخوره و...و...و....

راضیه بعد معرفی خودش گفت : چرا بعضی ها اینقدر کنجکاوند؟چه سودی واسه شون داره که مسائل شخصی منو بدونند؟چرا به آدم اجازه نگه داری رازش رو نمیدن؟چرا نمی تونند قبول کنند بعضی مسائل شخصیه و حریم آدمه؟وقتی میگم نمی تونم اینو بگم هزارتا دلیل میتراشن که بگو نگفتنش ضرر ت می زنه.

من آدمایی را دیدم که نخود تو دهن شون نمی خیسه کافیه حرفت رو بهشون بزنی دیگه همه دوست و آشنا را خبر رسانی میکنند . 

فایزه گفت : من دوستانی دارم که خیلی خوبند منو پشیمون نکرده اند از اینکه حرفامو باهاشون زده ام.احساس سبک بودن می کنم.خوشحالم چنین دوستان خوبی دارم تو سینه ام  فضای باز ایجاد شده(جا باز شده) ، بار عاطفیم سبک شده.شنونده های خوبی بوده اند پاپیچم نشده اند که بگو اجازه داده اند هر وقت نیاز دارم برم پیش شون و درد دل کنم اونا هم همدلی نشون داده اند و مراقبت کرده اند مبادا بدبین بشم.

خانم حجاری میگه:نوازش گرم و نرم باعث میشه شماکلی از مشکلات تون حل بشه.نقطه استارت با خود شماست .خودتان هم مقصرید اگر گوش شنوا نمی یابید در تجارب احساسی خود دوستان تان را شریک کنید.

رویا خودش رو معرفی میکنه و میگه: من به همه خوشبینم نسبت به کسی دید بد ندارم.ولی رازم را به کسی میگم که امین باشه .حرف تو دلش بمونه .

تست های خاصی رو دوستام اجرا می کنم تو رفتاراشون دقت می کنم از دو رفتارش میتونم بفهمم قابل اعتماده یا نه.مثلا وقتی درباره دیگران حرف میزنه دقت میکنم ببینم چی میگه.میگن حرف خودتو کجا شنیدی؟اونجا که حرف مردمو شنیدم دستم میاد که این چه جوریه اگه نصیحت کنه اگر قضاوت نادعادلانه کن اگه گارد بگیره ولش می کنم .

خانم حجاری میگه :  همه ماها سعی می کنیم همدیگر رو درک کنیم بعضی مون بیشتر بعضی مون کمتر.فرهنگ های متفاوت مون باعث میشه در درک همدیگه ناموفق باشیم.هر کسی از ظن خود شد یار تو.همه کس  عقل خود به کمال می داند اما از اهداف جلسات گروه درمانی همینه که ما بفهمیم.

وقتی تو جلسه به همدیگه نگاه می کنیم متوجه بسیاری رفتار های غیر کلامی میشیم.شاید حتی نیاز به صحبت هم نباشه.

خوبه به هم وقت بدیم .نگیم این نمی تونه منو درک کنه فرصتش بدیم سریع قضاوت نکنیم به عبارت دیگر عجولانه تصمیم نگیریم.

 سعیده  میگه:درسته که برون ریزی انسان را از حمل بار عاطفی رها می سازد ولی اگر مجبور باشیم التماس کنیم که حرفامو به کسی نزن بهتره نگیم.

خانم حجاری میگن آخه همه حرفا راز نیستن این مائیم که همه چیز را راز می کنیم شما حافظه کامپیوترت را هم گاهی خالی می کنی مبدا صفحه دیر به دیر آپ بشه.چرا باید بعضی رنجش های درونی را مثل گوهری گرانقیمت در صندوقچه دل حفظ و نگه داری کنیم.؟اگر احساس نا امنی می کنی از تجارب ناموفق قبلی خود در گفتن رازها،این به معنی آن نیست که دیگه همه آدما نا لایقند و همه حرفا هم گفتن شون خطر سازه.ما ها در برهه ای از زندگی ممکنه حساس بوده باشیم و جراحت عاطفی برداشته باشیم ولی کم کم بزرگتر میشیم و از حساسیت مون کاسته میشه ودوباره از نو باید موقعیت مون را بیازماییم.

رویا ضمن تشکر از میز گرد میگه:

من در دوران نوجوانی دوست داشتم صبح بشه بیدار بشم برم مدرسه و بگم بر من چه گذشته کم کم سرخورده شدم و احساس کردم شنونده هامو از دست داده ام.یه دفتر خاطرات را شروع کردم اول همه آنچه اطرافم میگذشت را به صورت خام می نوشتم و بعد کم کم خلاصه ای از آنچه اتفاق افتاده بود را تو ذهن نگه می داشتم و اگر کسی سوآل میکرد سربسته بهش می گفتم دیگه خویشتن دار شده بودم و هیجانم کنترل شده بود و خودمم هم راضی تر شده بودم.الان برای اینکه حرفی برای گفتن داشته باشم تو ذهنم خلاصه ای از وقایع را تیتر وار نگه می دارم  و قطره چکانی به دوستان نزدیکم میگم نم نم.هم اعتماد می کنم هم نمی کنم.

خانم حجاری میگن : ببینید این جلسه را خودتان خط دادید.خانم اسماعیلی خودشان را معرفی کردند و ضمن معرفی خود گفتند از گفتن حرفاشون ابایی ندارند و هر بار صحبت کردن باعث تخلیه بار هیجانی شون میشه من از شما ها خواستم درباره همین موضوع یعنی از خود گفتن بدون هراس از هر نوع قضاوت سخن بگین همه شما ها درگیر بحث شدید و بدون آنکه قصد داشته باشید تشریک مساعی کردید

نظرات 7 + ارسال نظر
مریم گلیییی سه‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 09:57 ق.ظ http://zendegiyeman1361.blogfa.com

سلام مامان جووونم...
ماجرای دیشب رو هم برامون بنویس. تعریف کن ببینم چیکار کردین؟ منتظرم. دوستت دارم مامان گلم...
دخمل کوچولوی شما
مریم گلیییی از اهواز...

ماریا سه‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 12:53 ب.ظ http://negahekhodemani.blogfa.com/

چه عالی...
برامون حتما بنویس...و همینطور از خواستگاری:)))

مریم گلیییی سه‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 02:08 ب.ظ http://zendegiyeman1361.blogfa.com

چشم مامان جان. هر چی شما بگین همون کار رو می‌کنم. ولی دلم گرفته بود. دوست داشتم بنویسم. همین...

ماریا چهارشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 09:23 ق.ظ http://negahekhodemani.blogfa.com/

چه جالب...مثل روان درمانی و صندلی داغش می مونه...:)))

مریم گلیییی چهارشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 09:47 ق.ظ http://zendegiyeman1361.blogfa.com

مامان جوونم لطفا ایمیلتونو برام بذارین تا عکس بفرستم واستون. مرسی...

بهشت چهارشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 01:09 ب.ظ

کاش شما هم مث این دوست مون نظرت را نوشته بودی ماریا جان
من هم هر قت حرف زدم به ضررم تموم شده، به نظر من آدم باید تا آنجا که می تواند تودار و راز دار خودش باشه، معمولا دیگران طور دیگری به اطرافیانشون نگاه میکنند و در اکثر مواقع ظاهربین هستند پس این ما هم هستیم که نباید با حرف زدن از خودمون درون شخصی خود را به دیگران نشان دهیم و باید اجازه بدهیم در همان حس و فکر خود باقی بمانند و اصلا هم جای نگرانی نیست چون در بیشتر مواقع موضع مثبتی در مورد ما دارند و اگر هم حس منفی از ما داشته باشند آنقدر نخواهد بود که ما خود آن حس منفی را در آنها ایجاد کنیم، تجربه ثابت کرده است که افراد میل به نقل مطالب دارند و آدمهای کمی چون من هستند که رازها را درون سینه نگاه دارند و حتی به روی خود طرف هم نیاورند، اما متاسفانه تعدادشان کم نیست آنهایی که دوست می دارند دسیسه ای داشته باشند برای لحظه ای به خیال خود خوش بودن، پس این وظیفه ماست که حفظ اسرار درون، باعث سرخوردگی این گروه که تعدادشان هم متاسفانه در اطراف ما کم نیست شویم. والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

سارا شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 03:08 ب.ظ http://www.paeizedelgir.blogfa.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد