نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

یه جمعه روشن

هیس

مامان امروز خونه ماست.بچهها؟بچه ها کجان؟خب حامد استاد دانشگاه شده ،آره تک درس اونم دانشگاه غیر انتفاعی.خب پس رفته تدریس.وحید هم با پسر عمه و پسر عمو و پسر خاله و البته پدرش رفته اند زمین چمن دانشگاه ،فوتبال کنند.

گفتم هیس چون مامان دعوام میکنه بیام اینجا وبلاگ بنویسم.اتاق وحید را مرتب کرده ام لباس های شخصی خودم را هم شسته ام ولی خب کار خونه که تمومی نداره باید به جای اومدن اینجا و گزارش دادن به بقیه کارها برسم.هنوزم که هنوزه از مامان و توبیخ هاش میترسم.مث بچگی ها که فقط ایراد میگرفت.بعضی ها میگن مائام که این مامان با همین قدرت بالا سرته میتونی بچگی کنی و از عالم بچگی ها لذت ببری.

به مامان میگم چقدر کارهای ریز خونه مثل تمیز کاری و مرتب کردن رو دوست دارم.منو یاد اون روزها میندازه که مسئولیتی جز این نداشتم و چه خوشحالم شما اینجایی و آشپزی می کنی بوی عطر کوکوی سبزی خونه را ورداشته به مامان میگم عجب بویی.او هم یه تکه نون ورمیداره یه لقمه میگیره و میگه بخور اگه دلت ضعف رقته.حالا تا ناهار.فردا باید برم بخش.اولین بخش بعد تعطیلات نوروز.با هفت تا دختر.یک شنبه هم علاوه بر بخش تدریس روان شناسی حافظه دارم.دوشنبه هم میریم خواستگاری برای حامد.این هفته پیش رو چقدر شلوغه.خدا به دادم برسه

نظرات 3 + ارسال نظر
مریم گلیییی شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 10:04 ق.ظ http://zendegiyeman1361.blogfa.com

خوشحالم که مامانتون اومدن خونه‌اتون. سلام منو خدمتشون برسونید. رفتم علی‌بن‌مهزیار کلی واستون دعا کردم. امیدوارم هر چی از خدا می‌خواین بهتون بده...
دوستتون دارم..
دخمل کوچولوی شما
مریم گلیییی از اهواز...

شاگردان ایت ا...دکتر ال بویه دوشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 11:04 ق.ظ http://salambooshri.blogfa.com

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام
.
به امید روزی که منافقین
و گروهکهای
وابسته
و افراد معاند
و مخل
و مغرض فرصت
جرات انجام چنین حوادث دلخراشی رو پیدا نکنند.
به بازماندگان این حادثه تاسف بار
در شیرازتسلیت گفته
و برای مجروحین
و مصدومین شفای عاجل
و برای شهدا
و رفتگان این حادثه
غفران الهی مسئلت می کنیم.

مریم گلیییی دوشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 01:20 ب.ظ http://zendegiyeman1361.blogfa.com

الان که دارم کامنت می‌ذارم اینجا (اهواز) داره اذان می‌گه. همین الان هم باهاتون صحبت کردم. خیلی خوشحال شدم که امشب دارین می‌رین واسه داداش حامد خواستگاری. دعا می‌کنم هر چی قسمت شد همون بشه. هر چی خدا صلاح دونست و امیدوارم اگه این وصلت صورت گرفت داداشی من خوشبخت بشه. دارم دعا می‌کنم که همه اونایی که کسی رو دوست دارن به عشقشون برسن...
ایشالله برای مراسم عقد بتونم بیام اصفهان. شاید هم قسمت شد برای مراسم عروسی اومدم. یه وقت بذارین که منم بتونم بیامااااا...
دوستت دارم مامان گلم...
دخمل کوچولوی شما مریم گلیییی از اهواز...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد