تو جلسه شورای فرهنگی دانشکده
دعوت شده ام تا با در برنامه ریزی سامان دهی برنامه های فرهنگی دانشکده به کار گمارده شوم.شما فکر میکنید از من کاری ساخته باشد؟
برای بدو ورود ملزم شده ام اظهار نظرات همکارانی را که دغدغه فرهنگی دارند بشنوم.
اهدافی را که باید داشته باشیم و چگونگی نائل آمدن به اهداف مورد بحث قرار دادیم.
اظهار نظر هایی را که از اذهان همکاران تراوش کرد شنیدیم نوشتیم و مورد مداقه قرار دادیم
«آن شنیدم که عاشقی جانباز// وعـظ گفتی بهخطـه شیراز//ناگهـان روستائیـی نـادان//خالی از نور دیده و دل و جان//ناتراشیده هیـکل و ناراست// همچو غولی از آن میان برخاست//گفت ای مقتـدای اهل سخــن//غـم کارم بخـور که امشب مـن//خـرکی داشتم چگونه خری//خری آراسته بههر هنری//یک دم آوردم آن سبک رفتار//بـهتفرج میانه بازار//ناگهانش زمن بدزدیدند//زین جماعت بپرس اگر دیدند//پیر گفتا بدو کهای خرجو//بنشین یک زمان و هیچ مگـو//پس ندا کرد سوی مجلسیان//که اندرین طایفه ز پیر و جوان//هرکه با عشق در نیامیــزد//زین میانه بهپای برخیزد//ابلهـی همچو خــر کریهلقا//زود برجست از خـری برپـا//پیر گفتش توئی که در یاری//دل نبستی بهعشـق؟ گفت آری//بانگ برداشت گفت ای خـردار//هان خرت یافتـم بیار افسار»
سلام بر ملکه فرهنگی ما .....والا چی بگم ایشالله که از دستتون کاری بر بیاد واسه فرهنگسازی .ولی یه توصیه..برای آبادی اول باید همه چی رو خراب کنی ...پس نترس از هرابی و هراب تر شدن اوضاع ....با ایمان به درست کردن ....شروع کن ...یا حق ..
چرا کاری از دستت بر نمی یاد؟
آدم این قدر نومید؟
پیشنهاد بده یه واحد فال حافظ توی برنامه درسی اضافه کنن یا خودت بساط رمل و اسطرلاب و فالگیری رو راه بنداز گره از مشکلات انبوه دانشجوها و بخصوص اساتید خانومی که دیگه از مرز ترشیده گی هم گذشتن بگشا!
خدایی ش خیلی باحالی