اکرم میگه میخوام از شوهرم جدا بشم .بسه تو این پنج سال گذشته هرچی تندی و بی حرمتی ازش دیدم.مشاور هم نمی خوام چون تردید ندارم که کارم درسته.می دیدم این مرد تموم طول روز خونه نمیاد و شبها هم دیر میاد خونه.ولی نمی تونستم حدس بزنم قبل از ازدواج با من دختر از همه جا بی خبر زن مطلقه ای را عقد موقت کرده باشد و ده سال هم به بهانه نداشتن امکانات ازدواج خانواده خودش را سر دوانده باشد و ازدواج نکرده باشد.
به اکر میگم همه امید ها و آرزوهاتو باد برده میخوای جدا بشی چون غرورت را جریحه دار کرده؟میگه نه چون به من راست نگفته.میگم مگه تو ازش سوآل کرده بودی که آیا تا به حال ازدواج کرده ای یا نه؟میگه نه.ولی مطمئن بودم که نکرده و حالا از خودم عصبانیم که چگونه به کسی که نمی شناختم اعتماد کردم.امروز وکیلم میره جهیزیه ام را باز پس میاره به خونه پدرم و دیگه هم قصد ازدواج ندارم.معلومه من قادر به شناخت آدما نیستم و ممکنه باز اشتباه کنم.میگم اونوقت پدر و مادر پیرت دل نگرانند و نمی تونند با خیال راحت از این دنیا برن و تنهات بذارن.میگه شاید من زودتر بمیرم.میگم نازنیم ،نمی خوای با یه دوستای من که مشاور خانوداه است مشورت کنی؟میگه ابدا.لزومی نداره.میگم ممکنه الان عصبانی باشی و تصمیم گیری در عصبانیت صحیح نیست.میگه نه،عصبانی نیستم/خجالت زده ام.
با آقای محمود نصیری مشاور مرکز خدمات مشاوره آفتاب آشنایی دارم.ازش وقت می گیرم تا اگر اکرم تجدید نظر کرد کمکش کنه.چون هر طلاق ضربه ای است به نظام جامعه
به نظر تو برا جامعه مهم هست ... ؟
نه مطمئنا مهم نیست .....
بگردم...چه حال خرابی داره اون!!!