نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

توطئه

میگن خانوما ارث شون نصف آقایونه.همین قصه باعث شد یه خانومی دخترش را بالا ببره و پسراش را به زمین بزنه.پسرش را گذاشت کارگری و دخترش را گذاشت معلم بشه همش گفت رزق خواهر به زانوی برادر بسته شده و برادرکارگر خرج و مخارج درس خوندن خواهرش را داد تا اینکه مادرشون فوت کرد دختر خانم که با توطئه های مادرش و فریبکاری های او از دسترنج برادرش به نوایی رسیده بود سند خونه پدر و مادرشان را برداشت و پنهان کرد تا برادرش نتونه خونه ایی را که توش زندگی میکنه به فروش برساند بعد از مرگ برادرش هم چند سالی زندگی کرده و حالا که دارای تک فرزند بود باز سند خونه والدینش را سپرد دست دختر یکی یه دونه اش و خودش هم دار فانی را وداع گفت حالا نوه عمه هه با پسر دایی های مادره وارد معامله شد و پولی گرفت و سند را تحویل یکی از فرزندان دایی مادرش داد.و قصه ارث و میرات دچار تحریف شد.

آخرین پسر خانواده قبول کرد مبلغ مورد توافق خودش و نوه عمه را بپردازد و سند خانه ابا اجدادی را بگیرد و آن را بفروش برساند و زمینی را که از دولت گرفته بود بسازد و شیر تو شیر شدن و حق پایمال شدن و...

این قصه را از یه خانومی شنیدم که با موضوع ارث در خانه شان مشکل داشتند.چه قصه ها میشه شنید و نوشت

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد