نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

اشکای قشنگ یه همکار

چشمای خمار و قشنگش با اشکای شورش سرخ میشه ولی از ریزش اشکای عینهو مرواریدش پیشگیری میکنه.به فدای اون احساس زیبایت بشوم سهیلا جان.نازنینم،حیف از چشات.گریه نکن نه ببخشید بذار اشکهات مسیر خودشان را بیابند که همچون سخنی که از دل بر آید لاجرم بر دل نشیند اثربخشی دارد این اشک هم.

به من میگه:تو حرفت روی رئیس اثر داره از من دفاع کنی؟به خدا خسته شدم.میگم البته که هم اثر داره و هم من مشاور رئیس در امور بانوان هستم.

میگه شاگرد ممتاز (چهارم رتبه کلاس)بودم وقتی لیسانسم را گرفتم بچه ام شش ماه داشت و به عنوان مربی بالینی در بخش اعصاب شروع به کار کردم تو ببین امروز دانشجویی فردا مربی بالین به دخترایی و گاها ژسرایی که همسن و سال تو حتی بزرگترند

این گذشت و من کارشناسی ارشد تهران قبول شدم هر چه التماس کردم شما ها که ارزشیابی تدریس مرا بالا ارزیابی کردین ژس لطف فرموده بورسیه ام کنید نژذیرفتند و در حالی سه سال کارشناسی ارشد را خوندم که سه روز تهران و سه سال اصفهان و بچه کوچولو و بیمارستان کار آموزی و تدریس در دانشکده.باز هم گفتم خب رئیس دانشگاه از اختیارات خود استفاده نمی کند و بورسیه ام نمی کند به هر رنجی باشد درسم را میخونم هیئت علمی میشم.ولی میدونید الان حاضر نمیشن منو هیئت علمی کنند ؟در حالیکه نتیجه تغییرات دانشی منو دارند تو دانشکده استفاده می کنند .و اشک بود و اشک بود و اشک

من دلداری هایی بهش دادم برایش نامه نگاری کردم و قرار فردا با رئیس راجع بهش حرف بزنم ولی واقعا حق نداره اشک بریزه؟شما بودین چه می کردین؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد