نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

آغاز روز کاری ما .روبوسی آرزوی سلامتی و تندرستی در سال جدید خبر ازدواج دختر همکارمان. و ...

سیزدهمین روزش بر شما مبارک باد

این اولین یاد داشت سال نو

 

سال نو شد

 

 و من با چشم خود دیدم که

سال کهنه با کوله باری از حوادث تلخ و شیرین(واقعیت ها ) می رود دامن کشان

تا

 سال نو (با کوله باری از امید و رونق شادابی و سرزندگی) جایش را بگیرد.

با خود عهد بسته بودم چشمانم را بیدار نگه دارم تا با رسیدن سال نو به او نشان دهم منتظرش هستم.

همه چیز را در خاطر نگه داشته بودم.با چشمانی نگران و تماشا کنان آمدنش را دیدم.می آمد و سر مست بود و من باز هم امید بستم.

به همه کسانی که در ذهن خود داشتم شان،فکر کردم.

از ذهن خود عبور دادم جای چه کسانی از گذشتگان و آیندگان خالیست.

زیر لب زمزمه می کردم و از نیروی لا یزال کمک می خواستم.

کمر همت را بستم و بپا خاستم.

انوار خورشید روز نو سال نو را به تماشا ایستادم.نگاهم به بالا بود.و پای بر زمین می فشردم.

نمی توانستم مطمئن باشم که در برابر طوفان ها تاب  مقاومت خواهم داشت.

ولیکن آنچه از گذشته بر می آمد نوارت خوب امتحانیم بود در این نوع حوادث

انتهای جاده زندگی را هر چند مبهم نگاهی افکندم.

و...

امروز پنجمین روز سال هزار و سیصد و هشتاد و شش است.من ایستاده ام و تنهایی

در فکر هستم ولی مزرعه ذهنم پر است از علف هایی که تماشایی نیستند و شاید باید بر کنده شوند ولیکن میخواهم استراحت کنم فعلا فقط نگاه شان میکنم

ندایی به من میگوید وقت تنگ است شروع به اقدامی کن

و من می اندیشم نه عجله ای نیست میخواهم انرژی هایم را نگه دارم برای...

همه جا ساکت است بعضی در خوابند بعضی در هیاهو گم

اذهانی مشوش اند و بعضی امید هایی واهی دارند

تا ببینم چه باید کرد

فعلا