نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

فاجعه

گاهی اوقات یه مشاوره میتونه منو بیمار کنه.چگونه؟یه نفر میاد یه حرفایی می زنه به من، بعید میدونم ،باور نمی کنم ،ساعت ها فکرم را به خودش مشغول میکنه و دیگه از درگیری عاطفی با این قضیه رهایی نمی یابم اینو به کسی لو نمیدم ولی سخت با این فکر درگیر میشم.احساس میکنم این جامعه ایی که توش زندگی می کنم درو پیکر نداره کنترل اوضاع ناشدنی هست و از جاهایی داریم ضربه میخوریم که فکرش را نمی کردیم و تو گوشه کور ذهن مون جا داده بودیمش.گاهی فکر می کنم چرا آدمای دیگه این قضایا را اینقدر راحت تحمل می کنند؟و چگونه است که تحملش  برای من آسان نیست.گاهی فکر می کنم همین پپیچیدگی هاست که منجر به بدبینی و قتل در جامعه میشه و ما ظاهر قضایا را می بینیم و....

واقعا که غیر قابل تحمل است برایم این را که شنیدم.شاید اگر آدمای دور جامعه اینگونه باشند فکر کنم خب همه جور آدمی تو جامعه یافت میشه ولیکن این را که یکی از نزذدیکان  ،وابستگان چنین رفتاری را مرتکب شده باشد فاجعه ایی است.چقدر نگران میشم وقتی اوضاع را نمی تونم تحت کنترل در آورم واقعا تو چنین جنگل زندگی کردن جایی که قانونی حاکم نیست چه امیدی میتونه وجود داشته باشه؟.وای بر ما.خانومه داشت می گفت در برابر دویست هزار تومان ماهیانه دریافت کردن ساکت می مونم که همسرم هر غلطی دوست داره مرتکب شود و چه آسان و راحت قبول کرده بود.می گفت این جور رفتار های همسرم یک نوع بیماری است که کم کم بهبود می یابد و من اگر دخالت کنم ممکن است فرزندم کانون خانواده اش را از دست بدهد حتی اگر اعتراض هم بکنم ممکن است روزگار فرزندم مثل روزگار سگ بشه اینه که ساکت مونده ام تا همسرم هر جور راحته رفتار کنه.در عوض او هم از محیط کارش اخراج نمیشه و ماهیانه سیصد و پنجاه تومان در آمدش را میاره با من تقسیم می کنه من روز هام را با غذا پختن و مهمونی دادن به دوستانم و فامیل پر می کنم و او نزدم نیست تا موی دماغم باشد و او هم بیکار و علاف میرود تو اتاقش می نشیند اگر چه کسی برایش ارزشی قائل نیست و دوستش ندارند و هیچ مراجعی هم نداره ولی برای من و مادر پیرش خوبه .روز ها ماشین او را بر می دارم و میروم مادر پیر همسرم را دور شهر طواف میدم او هم پول داره و خرج ناهار و شامم را می پردازه منم پولام را که از چنین همسر دریافت کرده ام جمع می کنم و امید دارم بعد از بزرگ شدن پسرم تو یه گوشه از این شهر با هم روزگارمون را بگذرونیم.

آیا اهرم فشار دست مرداست؟

آیا زن ها زیادی کنترلر اند؟

آیا روزی هزار مرتبه باید خدا را شکر کنیم که خودمون و اطرافیان مون آدمای معقولی هستیم؟

آیا ممکنه ما نیز نامعقول باشیم و بی خبر باشیم؟

وای خدای من چگونه میشه تحمل کرد چنین خبر هایی را؟

 

نظرات 5 + ارسال نظر
عبدالرحمن چهارشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 03:38 ب.ظ http://heart-wrote.blogfa.com/

سلام ... خدا با شماست.
-----------------------------
درسته که خانوم ها طاقت بیشتری توی مشکلات مخصوصا مشکلات عاطفی دارند ولی از حق نباید گذشت که توی جامعه امروز مردهای عادی خیلی زجر میکشن تا نون حلال برای خونه تهیه کنن. من که نفهمیدم شوهر این خانم چه غلطی میکرده ولی روی صحبتم با مردهایی هست که دلشان میخواهد نون حلال سر سفره بیارن اونها توی این جامعه خیلی زجر میکشن.

الهم عجل لولیک الفرج.

فرج ایشان گشایش تمام امور است. انشاء الله بزودی

دادا چهارشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 05:44 ب.ظ http://dastanhaieziba.blogfa.com

سلام وخسته نباشید.

در جامعه ای که ارزشها رنگ ببازه این مشکلات دور از انتظار نیست.


*
*
*

خداایا مرا بخاطر شکایتهایم ببخش.و زمانی که نا شکری کردم به آرامی به من یاد آوری کن از تو بخاطر آنچه برایم مقدر کردی متشکرم.
*
*

موج چهارشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 09:50 ب.ظ http://www.mooj.blogfa.com

خسته نباشید دکتر ما را به شهرتان خودتان بردید؟

نازمنگولا پنج‌شنبه 30 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 12:19 ب.ظ http://www.nazmangoola.blogfa.com/

الا چی بگم، نمی دونم چه جوری تحمل می کنن.
ولی خوب خانمهای خانه دار یه مشکل اساسی دارند که وابستگی زیادی از نظر مالی به شوهرشون دارن . این حالتو هیچ وقت تجربه نکردم.

نازمنگولا پنج‌شنبه 30 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 12:20 ب.ظ http://www.nazmangoola.blogfa.com/

الا چی بگم، نمی دونم چه جوری تحمل می کنن.
ولی خوب خانمهای خانه دار یه مشکل اساسی دارند که وابستگی زیادی از نظر مالی به شوهرشون دارن . این حالتو هیچ وقت تجربه نکردم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد