نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

اینم گذشت

دیروز رفتم دکتر.خودم که نرفتم.همکارم زنگ زد بیمارستان دفتر پرستاری که این همکارمون که حال خوشی نداره را می فرستم اونجا کارهای لازم را انجام بدین دیگه بعد از این نشنوم حالش خوب نیس.نمی دونم چرا اینقدر متوقعم.که وقتی پام می رسه هر بیمارستان چون خودم پرستارم تو صف بیماران  نایستم.ولی خب روم نمیشه هم خودم را تافته جدا بافته بدونم در نتیجه بیمارستان نمی رم.خلاصه پس از مدتها رنج بیماری به لطف این خانم همکار با همت تا رسیدم بیمترستان همه آزمایشات و معاینات و تجویز ها یک ساعته تموم شد و تو این فاصله هم کلی گپ زدیم و گلایه شنیدم که چرا مستقیما خودت نمیای پیش ما و اون خانوم همکار باید واسطه بشه؟.خلاصه که دیشب و امروز حالم بهتر شده و روحیه ام هم از اینهمه تکریم شدن جون تازه ای گرفته.چقدر با مدیر پرستاری بیمارستان...درباره نحوه برخورد با جوانان در مقطع دانشگاه مون و معضل ....شون صحبت کردیم و قرار شد بقیه بحث هامون تلفنی صورت گیرد.اگر همه آدما این امکان براشون فراهم بشه محترمانه ویزیت شوند چقدر به تکریم ارباب رجوع نزدیک شده ایم!.همیشه از مردم مان خجالت کشیده ام که سیستم بهداشت و درمان مون به سلامت شان بی اعتنایی کرده باشد.خودم هر جا بوده ام کلی احترام گذاشته ام به مردم(مراجعین=مددجویان).

ولی واقعا هر مقطع از زندگی هم یه مشکلات خاص خودش را داره ها.خدا توفیق دهد بیش از قبل هم مراجاعین مون را مشمول عشق و محبت خویش سازم.

نظرات 1 + ارسال نظر
عبدالرحمن چهارشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 03:34 ب.ظ http://heart-wrote.blogfa.com/

سلام ... خدا با شماست.
-----------------------------
من خیلی وقتها به تکریم ارباب رجوع فکر میکنم و تازه خودم رو خیلی مقید میدونم ولی بعضی وقتها بعضی کارها زا آدم سر میزنه که خودش متوجه نمیشه.

بهمرا رو برویی برمیگرده میگه فلالی طراف حسابی ضایع کردی رفت . و من میگم نه بابا من که بهش چیز بدی نگفتم بعد اون هم میگه من که اینجا نشسته بودم حس کردم طرف رو له کردی هیچی ازش نگذاشتی...
اون وقته که باز باید بشینیم ببینیم کجای حرفم غلت بوده تا دفعه بعد تکرار نشه انشاء الله.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد