امسال به خاطر ورود مهمانان ارومیه خونه تکانی اساسی داشتیم.تموم چیز میز هایی را سالها جمع کرده بودیم دادیم بازیافت و سمساری.دیگه یه خونه خالی و تمیز عین کف دست مرده داریم با یه مقدار پول جیرینگی برای خرج و مخارج مهمونامون.پسرم داره با دمش گردو میشکنه و تو تصوراتش دریا کوچولوی شیش ساله را میبینه که دست تو دست میبره پارک (باغ پرندگان )اصفهان.میگه مامان هر وقت مسافر داریم منو می برید دیدن آثار باستانی اصفهان.من با کلی آمادگی به استقبال نوروز میرم.امسال در اندوه خواهران از دست رفته آرام ترم.دانشجویان دختر (یازده نفر)در ترم آخرشان در بخش روانی(زنان بستری در بخش روان پزشکی فارابی)با من روز هایی خوب دارند.کلی مباحثه مصاحبه با بیماران داریم.خدا روز بد نصیب گرگ بیابان نکنه هما روان شناس با سابقه بخش در عزای برادرش نشسته و حوصله نداره برای دانشجویان راجع به علل و علایم بیماری ها روان سخن بگه.خودم همه آموزشی را باید به عهده بگیرم.اتاق شوک اشک دانشجویان را در میاره.اتاق موسیقی درمانی را دوست دارند چون بیماران با شادی ونشاط واسه شون برنامه اجرا میکنند.تو اتاق کار درمانی از بیماران نومید میشن.و تو زمین بازی با بیماران والیبال و وسطی می کنند.خلاصه امسال به پیشباز عید رفتن دانشجویان برای من هم جالبه.بیمارستان بین خانواده های بی بضاعت لباس و گز پخش میکنه.گل های گلخانه بیمارستان را هم به پرسنل هدیه میده نفری سه تا کوزه گل پرورش یافته توسط باغبان ها.کار درمانگر سبزه آرایی را به بیماران آموزش میده تا آماده مرخص شدن شوند.همه پرسنل بخش برای بیماران آش نذری می پزند (به نوبت). و من دارم روز شماری میکنم که این روز های آخر به سلامت و خوبی بگذرد و سال نو با خبر هایی مسرت بخش بیاید.دعا کنید خداوند به ما صبر بر شادی دهد.
سلام دوست عزیز
شما رو دعوت می کنم وبلاگ اختصاصی ناصر عبداللهی رو ببینید در صورتی که تمایل داشتید تبادل لینک می کنیم
مدیریت وبلاگ ناصریا
گل مینا
پیشاپیش عیدتان مبارک