نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

تولد و مرگ اجزاء لا ینفک زندگی

مدیر مدرسه معراج اصفهان در غم از دست دادن همسرش برایم گریست.

 

خانم میانسال نگران پسر جوان بیست و سه ساله اش بود که مدتهای مدید از پدر مبتلا به سرطان خود مراقبت کرده بود ،با خدا راز و نیاز کرده بود که فقط پدرش را به او  ببخشد در عوض او  از خدا چیز دیگری نمیخواهد.ولی دعاهایش مستجاب نشده بود و آرزوی حفظ پدرش....

و الان مادر مانده با پسری که  امکان نداره داره با بحران پدر خودش را سازگار کنه.ترس مادر از اینکه پسر به بن بست رسیده باشد و خود را.......

از من آدرس روان شناس میخواست

بهش آدرس دادم و به این فکر کردم که چقدر از واژه مرگ هراس داریم

به او گفتم کمکش کنید تا هیجانات درونی خود را در قالب واژه ها بیان کند.او به روش خاص خود سوگواری میکند و شاید برای شما تخطی از روش های خاص  غیرطبیعی  جلوه کند در حالیکه هر کس از روش خاصی برای سوگواری بهره میجوید.

خاطر نشان کردم دوران بحران از انکار، خشم، افسردگی باید عبور کند تا به قبول برسد. اینکه فواصل عبور از هر مرحله(از انکار به خشم و از خشم به افسردگی و از افسردگی به قبول)برای افراد متفاوت است.

وقتی پسر جوان ما ببیند با مرگ پدر زندگی دیگران از حالت عادی خارج نشد و هر کس زندگیش را می کند و فقط این اوست که خلا را حس می کند احساس انفجار در درون خود دارد باید همه اطرافیان حالت بکا به خود بگیرند.باید با او در غمش شریک باشند البته اشک ریختن نزدیکان متوفی طبیعی است ولیکن اینکه دیگران کمتر هیجان شادی خود را در نزد او آشکار سازند کمکش می کند. مرگ عزیزش را بهتر تحمل کند.بعضی فرد عزیز از دست داده را از گریستن منع می کنند یا اعلام میدارند ممکن است دیوانه شوی غافل از اینکه در این مقطع خاص آنچه برایش فاقد هر گونه  ارزش است حفظ جان خودش و سلامتیش است.اینکه بگویند نگران نباش از یادش خواهی برد پدر و مادر همه میمیرند ما معمولا موفق به فراموش کردن شان می شویم فرد سوگوار را ناراحت می کندو نشانه بی وفایی میداند عزیز خود را از یاد ببرد . باید به او احترام بگذاریم و اجازه سوگواری دادن به او حفظ احترام اوست.وقتی او از دوران آخر مرگ پدر تصاویری را در ذهن آورد و از آن بگوید کم کم راحت می شود.نیاز به بازگو کردن روز های آخر عمر پدر دارد.اگر هرکس از پدرش عکسی دارد برایش بیاورد بلا اشکال است به جای آنکه تمام عکس های پدر متوفی را از دیدش مخفی نگه داریم مبادا بی قراری کند.بدین طریق او متوجه خواهد شد ما اصراری نداریم او پدر را از خاطر ببرد اگر او رفته خاطره خوب او باقیمانده است.و در خاطر ها نمرده است اگرچه جسم خاکی اش از این دنیا رخت بر بسته.اینکه پدر چون خوب بود مرد این ترس را در او ایجاد می کند که اگر من نیز خوب باشم خواهم مرد . از طرفی نمیخواهد فکر کنم مرگ یک جزای رفتار هاست.باید او بداند همه ما رفتنی هستیم این قافله عزم سفری لا محاله دارد که در هر ایستگاه کسی از همرهی با غافله باز می ماند.اغلب به پسر ها گفته می شود تو بعد از مرگ پدر مرد خانه ایی مادر باید به تو تکیه کند ( به عبارت دیگر تکیه گاه مادر باشی)آنوقت تو خود بخواهی ضعف نشان داده گریه کنی چه کسی مادرت را دلداری دهد؟می ماند که من خود سوگوارم باید بار سنگین تکیه گاه مادر بودن را هم متمل شوم ؟مادرم که در حیات پدر قوی بود آیا حالا او هم کمرش شکسته ؟ و من باید بیمار داری کنم؟تمامیت مادر با مرگ پدر نباید خدشه دار شود.به علاوه گریه کردن و قوی بودن با هم  منافاتی ندارند.گاهی اوقات همه شکست های مان را به هنگام سوگواری به خاطر می آوریم.اینکه من اصولا آدم بی لیاقت و بی ارزشی هستم.همیشه در حال باختن هستم اینم از عزیز  ی  که نتوانستم حفظش کنم کما اینکه قبلا هم موفقیت  تحصیلی پیدا نکرده ام.باید هشیار بود خلق پایین و افسرده شدن ما را مستعد می کند تا میکرب های روان راپروش دهیم.

مادر نازنین این پسر خود داغدار بود و نمی توانست پر چانگی مرا تحمل کند لذا آدرس دو تن از روان شناسان خبره شهر را به ایشان دادم و خدا حافظی کرد و رفت.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد